شهید رحیمی با توجه به مشکلات اقتصادی خانواده به زحمت دیپلم گرفت و با استعداد خوبی که داشت در دانشسرای تربیت معلم گرگان قبول شد و به تحصیل ادامه داد، بعد از چند بار رفتن به جبهه شربت شهادت نوشید.
شهید غلامعلی سرگزی به دلیل شغل حساسی که داشت دشمنان زیادی داشت و در مقابل صحبتهای برادرش که میگفت: بیشتر مراقب خودت باش لبخندی میزد و میگفت؛ شهادت لیاقت میخواهد.
شهید «عزیزالله قربانی» در نامهای به پسر دایی خود مینویسد: «یک شب یکی از همرزمانم چند بعثی را با یک آفتابه غافلگیر کرد، خلاصه ابراهیم جان، بعثیها از سایه خودشان میترسند.»
مادر شهید «علیرضا نصراللهنژاد» نقل میکند: علیرضا هیچوقت اهل گله و شکایت نبود.
شهید محمد آقایینژاد زمان شهادت فقط ۱۰ سال داشت. او متولد ۱۳۵۰ در گرگان بود و ۱۰ سال بعد در همین شهر و به دست منافقین به شهادت رسید.
مادر دانشجوی شهید «غلامحسین شریعتی» نقل میکند: «پسرم در دوران قبل از انقلاب در فعالیتهای مذهبی و سیاسی حضور فعال داشت به صورتی که دستگیر و زندانی هم شده بود.»
شهید محمدباقر مسعودی در فرازی از وصیتنامهاش مینویسد: «در تاریخ اسلام، همیشه خون شهیدان آبیاریکننده درخت تناور اسلام بوده و است».
شهید «سلمان اخلی» در فرازی از وصیت نامهاش مینویسد: «خواهرم! حجاب را رعایت کن که اگر رعایت کنی حجابت از خون من بر دشمن پلید کوبندهتر است.»
همرزم شهید غفور رضوی نقل میکند: «آن زمان که دشمن به این آبوخاک حمله کرد، غفور به ندای رهبر لبیک گفت و برای دفاع از این آبوخاک، راهی جبهههای حق شد تا جانش را با خدای خود معامله کند.»
شهید «جبار خجسته» از شهدای اهلسنت استان گلستان است که تا پای جان از انقلاب اسلامی دفاع کرد.
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.