باورها، افسانهها، داستانها و اشعار در هر فرهنگ و قومي باعث شكوفايي برخي از استعدادها و ايجاد فضاي مناسبي جهت درس زندگي گرفتن از آنها میشود.
به گزارش گلستان ما به نقل از نیلکوه ، باورها، افسانهها، داستانها و اشعار در هر فرهنگ و قومي باعث شكوفايي برخي از استعدادها و ايجاد فضاي مناسبي جهت درس زندگي گرفتن از آنها میشود.
اقوام مختلف داراي افسانهها و باورهاي مختلفي هستند قوم اصيل تركمن، در ترکمنصحرای ايران نيز داراي باورها و افسانههای مختلفي در پيشينه خود میباشند و در مسير زندگي با توجه به زندگي دامپروری و ايلي و صحرانشيني با نقل آنها براي فرزندان و جوانان درسهای بسياري به آنها میآموزند كه نمونههایی از آن را بررسي کردهایم.
افسانهها و داستانهایی نظير تاج محمد ترسو، خوابهای عجيب پادشاه، آق پاميق، گوراوغلو، اغوزخان و اژدها ازجمله آنها میباشند كه نسل به نسل بهعنوان ميراث به قوم تركمن رسيده است و از آنها بهعنوان مظهر و سمبل زندگي، جهت مقابله با سختیها، دشمنان و حوادث زندگي اجتماعي استفاده میشود و با تحريك احساسات جوانان باعث بروز حس فداكاري، شجاعت، همبستگي، وفاداري به عهد، خودباوري و ... شده است و ايجاد موفقيت در زندگی اجتماعي میشود.
باورها و پيامدهاي فرهنگي و اجتماعي آنها
باورها به لطف و كرامت الهي در وجود و هستي آدمي راهیافتهاند و همچون امواج نوراني بر مخیلهاش میتابند باورها فكر و انديشه آدمي را بارور میسازند و اگرچه از روزگاران كهن میآیند ولي در اندیشههای بلند خويش اولیترین دين و آيين را برمیگزینند و شگفتي میآفرینند.
امروزه در فرهنگ مردم نقاط مختلف جهان مراسم و شعائر و سنتها، پيوندي ناگسستني با باورهاي مردمي دارند و اين باورها آنچنان ژرف و عمیقاند كه قرنهای متمادي است باقیماندهاند و بهویژه پس از ظهور اسلام، بهواسطه عمق عقايد و باورهاي ماوراءالطبیعه، چنين آئینها و توجهات در وجود آدميان بهیقین بدل گشتهاند.
از هزاران سال قبل تمدن قديم جهاني را به کانونهای چندگانه به لحاظ محيط طبيعي و تحولات اجتماعي تقسيم کردهاند.
ازجمله کانونهای كهن آن روزگاران سرزمینهای آشور و كلده با تمدن و باورهاي مرسوم آنها در بابل و بینالنهرین است كه قدمتي حدود 2300 سال قبل از ميلاد دارند. در اين رابطه نبايد از پايتخت پرآوازه آنها يعني بابل (بابليون ) و همینطور نينوا بهسادگی گذشت قسمت جنوبي بینالنهرین مهد تمدن قديمي بشمار میرفته است.
آشوریها در بینالنهرین عليا و بابل در بینالنهرین سفلا قرار داشتند. باورهاي كهن آشوریها با سومريها در دو هزار سال قبل از ميلاد، فرهنگي مخلوط را به وجود آورده بودند و اگرچه ابتدا پايتخت خود را بابل میدانستند ولي بعد نينوا را پايتخت تعيين كردند.
در مورد باورهاي مذهبي بابلیها چنين آوردهاند، پس از پيروزي «دين ماردك» در 1700 ق.م خدايان سومریها محفوظ ماندند ولي بهمرور با باورهاي آشوریها تلفیقشده،محدود گرديدند. مثلاً در كلده و بینالنهرین و ديگر كشورهاي همجوار آنها، عقيده و باور بزرگي پس از مرگ وجود داشته است. ازجمله باورهايي كه بهصورت مردهپرستی در هندوستان، يونان، روم، مصر مرسوم بوده است. حتي كلدانيها براي مقابله با شيطان مجسمه گاوهاي بالدار يا سر انسان را در طرفين خانهها و عمارات جاي میدادند.
بالاخره پس از ورود ايرانيان و تصرف آن سرزمینها بهوسیله كورش و هخامنشیان باورها و آئینهای ايران باستان در آنجا نفوذ و گسترش يافت. در همسايگي اين كانون قديمي كشور چين با تاريخي سه هزار سال ق.م قرار داشت كه پيرو آيين و باورهاي بودائي ، کنفوسیوس و ديگر آئینهای جنبي آنها بودند.
ازجمله «سرزمینهای همجوار در منطقه، سرزمين هندوستان بود كه از شريعت و قانون و حكمت الهي و فلسفه برخوردار بوده و با چين و افغانستان در ارتباط مدني و فرهنگي نزديك بوده است. باورهاي اوليه هند را برهمائي گفتهاند كه زمینهساز موجوديت باورهاي بودائي و هندو بوده است.
مهمترین تجلي آيين هندو را بايد در آيين برهمني جست. اين آيين بر سه خداي برهماي آفريننده و شينوي نگهدار و ويسواي ويرانگر استوار بود. برهمن مشتمل بر فرقههای متفاوتي است.
همانطور كه بيان شد باورهاي هر قوم نقش بسزايي در فرهنگ وزندگی اجتماعي آن قوم دارد و اين باورها گاهي تقویتکننده برخي از رفتارها و خصلتها و ضعفهای اخلاقي آن قوم است در بین اقوام مختلف جهان قومي در ترکمنصحرای ايران بنام قوم تركمن زندگي میکنند كه داراي باورهايي در زندگي روزمره خود میباشند كه در اين مقاله كوشش شده است نقش اين باورها در زندگي اجتماعي اين قوم را بررسي نماييم.
گروههایی كه هماکنون «تركمن» ناميده میشوند قبلاً «غُز» ، «غوذ» و يا »اُغوذ» ناميده میشدند كه از نام جد مشترك آنها يعني «اُغوزخان» گرفتهشده بود. در اينكه چرا آنها تركمن ناميده شدند دليل قانعکنندهای وجود ندارد.
تنها در كتب قديمي به اين مطلب بر میخوریم كه ترکمنها در جواب «توكي هستي» میگفتند «ترك من» يعني من تركم و نيز گفتهشده است كه لفظ تركمن براي تمايز آنها از ترکها دادهشده است كه نخست «ترك مانند» بوده و در اثر كاربرد در طي زمان و بهمرور به «تركمن» تغيير شكل يافته است.
گروهي نيز معتقدند كه ترکهای اوغوز، پسوند «من» را به اين دليل بر واژه ترك افزودهاند كه ساير ترکها را مردمي غير خالص و اصالت باخته میدانند و در مقابل، خود را ترك اصيل و بافرهنگی خاص میشناسند بدینجهت گفتهاند تركمن «ترك اصيل و واقعي من هستم ».
دستهای ديگر واژه ترك را در معني شجاع و سادهدل گرفتهاند به اعتبار اینکه اوغوزها مردماني شجاع و درعینحال ، سادهدل و صميمي بودهاند. در اين پسوند « من» از روي مبالغه به ترك ترکیبشده است واژه تركمن را در معني شجاع و سادهدل پديد آورده است. گروهي نيز پسوند «من» را در معني (مثل و مانند) میگیرند و از تركيب آن با واژههای ترك معناي مثل و مانند ترك را اراده میکند.
در قرن 11 ميلادي 5 ه.ق نظر تركمن = مانند و شبيه ترك، گسترش يافت و در قرن 14 ميلادي اين مورد تأييد بيشتري قرار گرفت.
ابوالغازي در تأييد نظريه فوق میگوید: «تاجيكها به اغوزهاي ساكن ماوراءالنهر كه از جاهاي ديگر آمده بودند و درنتیجه تغيير آبوهوا، شكل و صورت، حالت و رنگ چهره آنها از حالت اوليه برمیگشت لفظ تركمن را بكار بردهاند يعني «كسي كه ترك نيست بلكه شبيه ترك است» خواجه رشیدالدین نظريه فوق را تأييد كرده است.
عدهای ديگر از واژه تركمن، مفهوم ترك باایمان را اراده میکنند يعني ترکهایی كه به اسلام ايمان آورده، مسلمان شدهاند.
تركمن بودن سه شرط اساسي دارد: هر تركمن بايد در شجره ترکمنها جاي داشته باشد و يا اينكه از نوادگان فرزندان دستدوم تركمن باشد و بايد بتواند به لهجه تركمني صحبت كند و سرانجام مسلمان سني حنفي باشد.
ترکمنصحرا:
ترکمنصحرا در شمال شرقي ايران و در جنوب كشور تركمنستان واقعشده است. ترکمنصحرا جلگهای است كه داراي برآمدگیهای زيادي نيست و در مغرب تا درياي خزر ادامه دارد. فقط در قسمتهای غربي آن بلندیهایی وجود دارند كه کوههای خراسان را به رشتهکوههای البرز متصل میکنند.
جلگه وسيعي در ميان اين کوهها بچشم میخورد اين کوهها باعث میشوند كه ترکمنصحرا از بادهاي خشك جنوبي و غربي در امان باشد درنتیجه اين جلگه بسيار سرسبز و حاصلخيز است لایههایی كه ترکمنصحرا شكل میدهند، از رسوبهایی به وجود آمدهاند كه در دوران چهارم زمینشناسی ذ خير ه شدهاند.
در این سرزمين مردماني كه زندگي میکنند همان ترکمنها میباشند. ترکمنها نيز مانند ساير اقوام ديگر داراي باورهايي میباشند كه اين باورها و عقايد نقش بسزايي در زندگي روزمره آنها دارند كه چندين مورد از باورها و عقايد آنها عنوان و نقش آنها نيز در زندگي اجتماعي آن مردم بررسي میگردد:
خوابهای عجيب پادشاه:
ازجمله افسانههای قديمي تركمن « خوابهای عجيب پادشاه» نام دارد كه ماجراي خوابهای عجیبوغریب پادشاهي در سه نوبت است.
بار اول پادشاه خواب میبیند كه از آسمان روباه میبارد پس از چند سال در خواب دوم خود میبیند كه از آسمان گرگ میبارد و بالاخره پس از چندي بار سوم خواب میبیند كه از آسمان گوسفندي میبارد پيرمردي كه به توصیه يكي از وزيرانش براي تعبير خواب شاه میآید چون خود از تعبير خواب عاجز میماند، تعبيراتي كه مار سر راهش بر او میگوید را تحويل شاه میدهد و کلی انعام و طلا و جواهر میگیرد ولي هر بار به خاطر طمعي كه داشت از دادن سهم ما ر كه خواب شاه را تعبير میکرد خودداري مینمود و حتي دربار دوم به مار با شمشير حمله كرد ولي موفق نشد.
بالاخره پيرمرد پس از تحويل تعبير مار از خواب سوم به پادشاه اين بار نادم و پشيمان نزد مار رفت و گفت همه انعام مال شما ولي مار در پاسخ پيرمرد كه طلا و جواهرها را قبول نمیکرد گفت: من با اين كار خواستم تورا بيازمايم بار اول مثل روباه گولم زدي، بار دوم مثل گرگ به من حمله كردي و بار سوم هم مثل گوسفند مطيع و آرام بهحق خود قانع شده پيشم آمدي.
پيرمرد پس از گفتههای مار به راه افتاد ولي از ماجرا درس بسيار آموخت و آن اينكه نبايد فريبكاري كند، نبايد زير قول خود بزند و ديگر اينكه بايد بهحق خود راضي باشد.
از اين افسانه تركمني آموختهشده است كه انسانها در زندگي بايد صادقانه زندگي كنند و فريبكاري و حيله سرانجامي ندارد و ديگر اينكه انسان بايد در زندگي اجتماعي به قولي كه به ديگران میدهد وفادار باشد اگر چنانچه خوشقول نباشد اعتبار خود را در زندگي از دست میدهد و اینکه بايد بهحق خود قانع باشد و از طمعورزی بدور باشد و حقوق ديگران را نيز در زندگي اجتماعي خود مدنظر داشته باشد و به آنها احترام بگذارد تا اينكه به حقوق خود ايشان نيز ديگران احترام قائل شوند.
اين افسانه به قوم تركمن میآموزد كه انسان بايد صداقت و وفاداري به عهد و پيمان و احترام به حقوق ديگران را بايد سرلوحه زندگي خود قرار دهد و این ا فسانه تأثير بسيار مثبتي بر زندگي اجتماعي آنها دارد.
تاجمد ترسو:
از دیگر روايات عاميانه و سرگرمکننده افسانه تاج محمد ترسو (تاجمد قورقوجيق) و ديوات که آموزهای از زيرکي و هوشياري است و طی آن به کودکان و نوجوانان گفته میشود که نبايد باور ترس را بهسادگی در دلهایشان راه بدهند و برای غلبه بر ترس بايستي مبتکر باشند.
يکي بود، يکي نبود مردي بود به اسم تاج محمد که آوازه ترسو بودنش همهجا پيچيده بود و با همسرش در گوشهای از روستا زندگي میکرد. شبها از صداي زوزه شغالها خواب به چشمانش راه نمییافت حتي روزها هم از ترس ديدن روباه پيري که از حوالي خانهاش میگذشت جرأت بيرون آمدن از خانه را نداشت بالاخره روزي از روزها با اصرار فراوان همسرش دل به دريا زد و بيرون آمد اما ناگهان در مقابل خود ديوي ديد و لرزه به اندامش افتاد.
ديو که آدميزاد را همواره رقيب خود میپنداشت به قهرمانتر سوي ما پيشنهاد کشتي گرفتن داد و شرط را به اين گذارد که اگر او را بر زمين زد تاج محمد ترسوي ما را با خود ببرد. قهرمان ترسو چارهای نداشت و به فکرش فشار آورد و ابتدا از ديو خواست تا دست به دور کمرش ببرد پسازآن ديو هم از او خواست دست را به دور کمرش قلاب کند.
مرد ترسوي ما نگاهي به دور کمر ديو انداخت و مردد و کنجکاو به اطراف خود نگاه میکرد. بالاخره با صدایی شکآلود گفت آه خداي من چه بکنم و بازهم به اطراف خود نگاه کرد ديو با تعجب از تاج محمد ترسو پرسيد هان چه شده زود باش چرا معطلي. چرا به دوروبرت نگاه میکنی؟ قهرمان ترسوي ما با قیافهای مصمم و جدي رو به ديو کرده و میگوید: هيچ فقط به اطرافم نگاه میکند و به اين فکرم ترا روي کدام تپه پرتاب کنم.
ديو از اين گفته به هراس افتاد و از کشتي گرفتن طفره رفت ولي پيشنهاد میکند روز بعد، صبح زود بر بالاي کوهي حاضر شوند و پيشنهادات خود را مطرح نمايند.
تاج محمد ترسو با بکار گرفتن فکر خود قورباغهای در شلوار خود جاي داد و لاکپشتی را هم زير پيراهن میگذارد و آنگاه مشتي پشم شتر را زير بغل خود جاي میدهد و تخممرغی را هم با خود میبرد و آفتابه پرآبی را نيز به همراه میبرد. به ترتيب تخممرغ و آفتابه را در زیرزمین چال میکند و منتظر ديو میماند.
بالاخره وقتي ديو رسيد مرد ترسو ابتدا پيشنهادات خود را عبارت از نشان دادن کک و شپش و موي زير بغل است را پيش میکشد و به ترتيب قورباغه را بجاي کک و لاکپشت را بهجای شپش نشان میدهد و پشم شتر را از زير بغل بيرون میکشد. ديو کمکم دچار هراس میشود تا اينکه مرد ترسو اين بار با لگد بر روي تخممرغ مدفونشده در خاک زرده آن بيرون میزند سپس با لگد به آفتابه آب از لوله آن بيرون میآید. و بالاخره ديو نگران و هراسان اين بار با قبول باور ترس از آدميزاد پا به فرار میگذارد و ديگر پيدايش نمیشود.
در ترکمنصحرای ايران با توجه به زندگي کوچنشینی و صحرانشینی وايلي تراکمه و دشوار بودن شرايط زندگي از ابتدا جهت غلبه بر مشکلات زندگي بايد فرزندان خود را آماده کنند و با ارائه افسانهها و داستانهای پندآموز بتوانند روحيه مبارزه با مشکلات اجتماعي و سياسي موجود در سر راه با ايجاد حس خودباوري و بيرون راندن ترس از بدن و با انديشه و تدبير لازم بر مشکلات غلبه کنند که افسانه تاجمد ترسو يکي از افسانههای پندآموز است که بهعنوان يک ابزار از آن در بين تراکمه استفاده میشود.
آق پاميق:
آق پاميق ازجمله داستان کلاسيک و آموزندهای است که در ميان دختران و پسران نوجوان و جوان ترکمن بيان میشود و بهعنوان باوري عميق به همبستگیهای خانوادگي و فداکارانه، موجب پند و اندرز و بقاء آنان میگردد.
در اين داستان هفت برادر در شوق تولد خواهري روزشماری میکنند ولي بافکر و حيله زن همسايه از تولد خواهرشان آق پاميق بیخبر میمانند و از فرط ناراحتي سر به کوه و جنگل میزنند. از طرفي مادر نيز آق پاميق را از داشتن هفت برادر دلاور بیخبر میگذارد. بر اساس روايتي آق پاميق پس از مدتی از وجود هفت برادر خود مطلع میشود. لذا براي يافتن آنها به باور و گفتههای پيرزني مینشیند و نان گرد ترکمني را میچرخاند و قرار بر اين است به هر جا که نان در حال چرخش ايستاد و يا بدر هر خانهای که خورد آنجا محل برادران او باشد.
بدين ترتيب آق پاميق از محل برادران خودآگاه میگردد ولي خود را از برادرانش پنهان میکند و هرروز در غياب آنان به شستن لباسها و همچنين مرتب کردن خانه میپردازد. براي روشن کردن آتش جهت تهيه غذا بهاجبار به خانه دوي رفته از او درخواست زغال و آتش مینماید.
ديو پس از دادن آتش به دنبال آق پاميق راه میافتد و بااطلاع از حضور برادران وي براي خوردن برادران آق پاميق آماده میشود ولي اين دختر فداکار از ديو میخواهد از اين کار صرفنظر کند و در عوض قبول میکند ديو هرروز، مقداري از خون سرانگشتان دختر را بمکد. ديو خونخوار هم اين پيشنهاد را میپذیرد.
پسازآن رنگ رخساره آق پاميق روزبهروز پریدهتر و رنجورتر میگردد و تا درجه ضعف و بيماري پيش میرود از طرفي برادران نيز با ديدن آماده بودن غذا و روشن بودن اجاق و مرتب بودن خانه متعجب میشوند و تکرار اين عمل در هرروز آنها را کنجکاوتر مینماید و بالاخره با جستجوي فراوان از موضوع خبردار میشوند و در اسرع وقت به محل اقامت ديو مراجعه کرده و با دلاوري به کشتن ديو میپردازند و آن را از پاي درمیآورند و خواهر را نجات میدهند.
حس فداکارانه آق پاميق باعث شد برادران از مرگ حتمي نجات يابند و همینطور حس همبستگي خانوادگي باعث شد برادران خواهر خود را نجات دهند.
در این افسانه که درسي براي تراکمه شده است نقش فداکاري و احساسات خانوادگي در بين مردم را عامل اصلي پيروزي آنها در امور اجتماعي است. با توجه به اينکه تراکمه زندگي ايلي داشتهاند پس اين داستان مظهر فداکاري و اتحاد خانوادگي جهت غلبه بر مشکلات سر راه زندگي است و باعث ايجاد روحيه و احساس همبستگي در بين خانواده آنها میگردد.
گوراغلو در باورهاي تراكمه
منظومه گوراغلو احتمالاً از آسياي ميانه و بهوسیله ترکمنهای سلجوقي و غز به آذربايجان و سرزمینهای آناتولي و ارمنستان و دیگر نقاط برده شده است. گفتهاند روايت تاريخي و تركمني آن واقعگرایانهتر به نظر میرسد.
برخي از نويسندگان آذربايجان بر این باورند كه زندگي گوراغلو، نظر نواحي ديگر مثل خاور نزدیک، قفقاز و آسياي ميانه را به خود جلب كرده است. آنچه مسلم است حماسه گوراغلو باوري است استوار در نزد خلقهای آسياي ميانه و آذربايجان ارامنه، گرجیها و ترکها كه در هر منطقه بسته به فراخور محيط زيستي و باورهاي قومي تغييراتي در آن به وجود آمده است.
درباره منشأ حماسه گوراغلو استاد حبيب ساهر مینویسد: بدون شك گوراغلو از پرسوناژهاي ادبيات باستاني ترك است كه بايد سرچشمه آن در آسياي ميانه باشد پس از اسلام در نواحي غربي آسيا با حوادث اجتماعي و سياسي زمانه همرنگي پيدا میکند.
به سبب قهرمانیها و ازخودگذشتگیهای گوراغلو ویارانش در جهت فشار به سرمایهداران و زراندوزان و رسيدگي به قشر فقير وضعيت جامعه بهعنوان مظهر مبارزه با ظلم و ستم و دستگيرنده فقرا و نيازمندان تبدیلشده است كه مختصر قصه او به شرح ذيل است:
نوزادي در داخل يك گور پيدا میشود و به همين جهت او را گوراغلو يعني فرزند گور صدا میزنند ولي بعدها معلوم میشود كه او پسر پهلوان ، آدي بي (بيك) كه بهتازگی مرده بود است و مادرش او را داخل گور قرار داده و نام اصيلش «روشن» است. خونكارخان دايي گوراوغلو كه نامش « مومين» است را میکشد و چشمان پدربزرگش جغالي بي را كور میکند. گوراوغلو پيش پدربزرگش «جغالي بي » و گول اندام همسر «مومين» بزرگ میشود. روزي يكي از سرداران، خونكارخان بنام «عرب ريحان»، گول اندام را میدزدد و با خود میبرد.
گوراغلو از كودكي خود را براي گرفتن انتقام از اين خان ستمگر و اطرافيانش آماده میکند. گوراوغلو خشمگين چهل پهلوان و همسنگر برگرد خود میآورد و سوار بر قيرات افسانهاش میشود و رشادتهای بسياري از خود نشان میدهد. تمام یورشهای خونكارخان و عرب ريحان را دفع میکند و بر آنها پيروز میشود.
گوراغلو در باور ترکمنها سمبل شجاعت، مردانگي، جنگاوري، صداقت و بسياري از ویژگیهای انساني ديگر است كه ترکمنهای اصيل جهت روحيه دادن به جوانان خود در مقابله با دشمنان به آنها لقب گوراغلو را میدادند.
اغوزخان و اژدها:
با توجه به اينكه معاش قوم ترکمنهای اصيل بيشتر از دامداري بود و دامداري آنها نیز بروش سنتي بوده و دائم در جنگل و صحرا كوچ میکردند و با خطرات و مشكلات زيادي روبرو میشدند كه عدهای از جوانان بايد با آن مشكلات جنگ میکردند و بر آنها غلبه میکردند تا ديگران و گله گوسفندان و شترها زندگي را در زير چتر امنيت پيدا میکردند. افسانه اغوزخان يكي از افسانههایی است كه در بين تراكمه باعث به غيرت انداختن جوانان براي مقابله با سختیها و دشمنان طبيعي و غیرطبیعی بكار گرفته میشده است كه بهطور خلاصه آن را مرور میکنیم:
روزي ، روزگاري خاتون (آي حان) پسري زاييد كه چهره كبود، زلفهای سياه، چشمان خرمايي داشت و دهاني مانند اخگر سرخ و درخشان، كودك تنها یکبار شير مادر خورد. در اندك زماني جان گرفت و قد كشيد و پهلواني شد ديو آسا. از ايلغي اسبي سركش برگزيد و سوار شد و به نخجير شتافت .... در آن زمان آنجا جنگلي بود پر از وحوش و مرغان و در آن جنگل، از درهها آبهای صاف روان بود ولي اژدهايي جنگل را قرق كرده بود. هم حيوان میخورد و هم انسان.
اوغوزخان ديگر جوان رشيدي شده بود بهقصد كشتن اژدها به جنگل رفت و گوزني شكار كرد و به درختي بست و به چادر برگشت. فرداي آن روز همینکه وارد جنگل شد ديد كه اژدها گوزن را قورت داده است. اين بار خرسي گنده دستگير كرد و به درخت بست. روز ديگر در سپیدهدم وارد جنگل شد ديد كه اژدها خرس را هم خورده است. اوغوزخان به كمين نشست. اژدها آمد رد بشود با او گلاويز شد پنجه در پنجه جنگيدند تا اغوزخان پيروز شد و اژدها به قتل رسيد.
نتيجه:
باورها و اعتقادات مردم در انديشه آنها رسوخ كرده و آن را بارور میسازد و باعث هدايت افكار مردم به سمت خود شده و در بسياري از مواقع موجبات انحراف افكار اشخاص در زندگي روزمره از وضعيت عادي شده و باعث تحريك احساسات میشود و گاهاً باعث خلق ابتكارات و حوادث عجیبوغریب میگردد كه در این وضعيت شگفتي میآفریند.
اين باورها و افسانهها در ميان اقوام مختلف جهان داراي جهات مختلفي میباشند و گوناگون و متنوعاند در میان قوم ترکمنهای اصيل نيز اين باورها افسانهها بسيار مهم تلقي شده و باعث ايجاد موفقیتهایی در زندگي اجتماعي آنها میشود با تحريك احساسات جوانان بهوسیله نقل افسانهها، بزرگان تراكمه بر اين باورند كه میتوانند درسهای بزرگي به آنها بدهند و باعث زدودن احساسات افسرده و ترسو و تنبلي و از خودباختگی و ايجاد حس خودباوري، شجاعت، فداكاري، خویشتنداری، دشمنستیزی، سختکوشی، اتحاد و همبستگي قومي و خانوادگي و نشاط و سربلندي و رضايتمندي و اميدواري، صداقت، وفاداري و ... در زندگي اجتماعي میشوند. و در يك جمله باورها و افسانهها درس زندگي كردن را به مردم هر قوم میآموزند.
پيشنهاد میگردد جهت استفاده از تجربه گذشتگان از داستانها، افسانهها و باورهاي گذشته در مسير زندگي استفاده شود و درس زندگي اجتماعي را از آنها بياموزيم و از كنار گذاشتن آنها و خرافه خواندن آنها پرهيز شود و هر قوم باورها و افسانههای اصيل خود را حفظ كرده و آنها را به نسلهای آينده انتقال دهد.
نویسنده: دکتر عقیل تقوی پژوهشگر و استاد دانشگاه
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد