اساس و پایه این برنامه کلان با این چشم انداز یاد شده به دوران ریاست جمهوری ریچارد میلهوس نیکسون( Richard Milhous Nixon )حقوقدانی که از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۴ این مسئولیت را بر عهده گرفت – و بر می گردد.سوابق او در سنای آمریکا و در پیگیری جنجالی ترین پرونده ها از جمله الجر هیس از او یک چهره ضد-کمونیست پیشرو ساخته بود و با این عنوان در سطح ملی شهرت یافته و شناخته می شد.
به گزارش گلستان ما؛ حسن بیارجمندی دانشجو دکتری دانشگاه روابط بین الملل مسکو و کارشناس مسائل بین الملل در مطلب جدیدش نوشت: مذاکرات و توافقات موسوم به کنترل تسلیحاتی و خلع سلاح ایالات متحده و جماهیر شوروی سابق،به تلاش ها و تعهدات این دو ابرقدرت جهانی از سال 1970 تا سال 1990 اشاره دارد. این اقدامات در ظاهر و پوسته خود -آنطور که بطور خاص ایالات متحده نشان می داد و علاقمند بود که جهانیان هم اینگونه ببینند--علاوه بر کندسازی مسابقه تسلیحاتی و اجرای راهبردی آن، از منظر حقوق بین المل نیز ضامن صلح و امنیت بین المل با جلوگیری از به راه اندازی تصادفی یک جنگ جهانی بود[1]اما عمق و حقیقت این برنامه کلان 20-25ساله-که افق چشم انداز آن فروپاشی نظام کمونیست از درون وبرقراری نظام تک قطبی است- در گذر زمان و افق آن خود را نشان می دهد.
اساس و پایه این برنامه کلان با این چشم انداز یاد شده به دوران ریاست جمهوری ریچارد میلهوس نیکسون( Richard Milhous Nixon )حقوقدانی که از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۴ این مسئولیت را بر عهده گرفت – و بر می گردد.سوابق او در سنای آمریکا و در پیگیری جنجالی ترین پرونده ها از جمله الجر هیس از او یک چهره ضد-کمونیست پیشرو ساخته بود و با این عنوان در سطح ملی شهرت یافته و شناخته می شد.
اما آن سوابق،تجربه شکست در سی و پنجمین انتخابات ریاست جمهوری و8سال تجربه در سطح معاون رئیس جمهور آمریکا و النهایه درک واقع گرایانه ازاعتراضات گسترده جهانی و اعتراضات داخلی به جنگ در ویتنام کافی بود که با درک کاملی از میدان بازی در عرصه جهانی به بازیگری بلوک غرب و شرق،به اشتباه قریب 20ساله راهبرد تهاجمی ایالات متحده در مقابله با گسترش کمونیسم در جهان ،و خاصه در زمین ویتنام شمالی (حکومت کمونیستی ویتنامشمالی توسط جمهوری خلق چین (PRC)و اتحادیه جماهیر شوروی شناسایی شده بود) و در چارچوب نظریه دومینو(Domino theory)[2]پی ببرد و ازینرو با شعار تاکتیکی دستیابی به «صلح با عزت »(peace with honor) و پایان دادن به جنگ ویتنام(Vietnam War) در سی و هفتمین انتخابات ریاست جمهوری شرکت و به پیروزی برسد.[3] این می توانست حامل پیام معنا داری برای بلوک شرق بالاخص جمهوری خلق چین باشد.[4]
نیکسون با بهره گیری از مغز متفکر و دیپلمات امنیتی شهیر آلمانی الاصل خود هنری آلفرد کیسینجر یهودی –که او را باید مبدع اصلی استراتژی نوین آمریکا و سیاست خارجی بلند مدت در آن مقطع دانست و ارزیابی های کارشناسی شده در وزارت خارجه ایالات متحده- این برنامه را تحت سیاست فریب و نفوذ در اواخر سال 1969 از پنجره مذاکرات صلح با ویتنام شمالی و نامه نگاری با رهبران آن اجرایی نمود و در ماه مه سال 1969 رسما پیشنهاد خروج تمام نیروهای آمریکایی از ویتنام جنوبی ارائه و خواستار برگزاری انتخابات تحت نظارت بین المللی با مشارکت معارضین ویتنام شمالی گردید و...!!!
سرنوشت و زمان به پایان رسیدن آن در این یاداشت موضوع اصلی نیست بلکه از نظر نگارنده نقش این منفذ(Vietnam War) و مذاکرات آن برای اجرای پروژه« تماس » و «رابطه» با چین کمونیست[5]؛ یکی از اصلی ترین جناح های بلوک شرق است.این پروژه را که باید برنامه میان مدت آن برنامه کلان دانست –که نیکسون حتی پیش از ریاست جمهوری بدان می اندیشیده و با کمک هنری کیسینجر آنرا طراحی کرده بود- در جریان همین مذاکرات صلح ویتنام کلید خورد و زمینه گفت گوهایی را تحت سیاست ابهام (پنهانی و محرمانه)با مقامات چین فراهم نمود و با شگرد «دیپلماسی پینگ پنگ» (Ping-pong diplomacy)وارد فاز جدیدی شد [6] و خود بعد از سخنرانی سالانه نیکسون در فوریه 1971 در کنگره ، زمینه سفر پنهانی هنری کیسینجر مشاور امنیت ملی [7] دولت نیکسون را به پکن در ژوییه سال ۱۹۷۱ فراهم نمود.
در این میان البته نباید نقش زائو انلای، دیپلمات مرموز ارشد چین، و طراح «دیپلماسی پینگ پنگ» و مکاتباتبش از طریق رهبر پاکستان از نظر دور داشت بالاخص آنکه او نقش اصلی و محوری را در متقاعد کردن مائو داشت که ایالات متحده دیگر تهدیدی علیه چین نیست و ممکن است در تلاش های چین برای مقاومت در مقابل فشارهای شوروی مفید باشد!!؟
نیکسون در سخنرانی سالانه اش در کنگره مسئله ضرورت برقراری گفتگو با جمهوری خلق چین را مطرح کرده بود و خواستار جایگاهی برای دولت پکن در سازمان ملل شده بود – البته بدون به خطر انداختن موقعیت« جمهوری چین در تایوان». پیش از آن، به رسمیت شناختن و حمایت از رژیم چیانگ سدی بزرگ بر سر راه ایجاد روابط حسنه و تنش زدایی بین چین مائو و ایالات متحده بود. مائو و چیانگ هر دو بر سر این امر که فقط یک چین وجود دارد پافشاری می کردند، و هیچیک حاضر نبود تسلیم تلاش های آمریکا برای پذیرش دو چین، یکی در سرزمین اصلی و دیگری در تایوان، شود.
ولیکن، در سال 1971 نیکسون و مائو بسیار مشتاق به استفاده از یکدیگر بودند، و بر سر« فرمول مصالحه جویانه "یک چین، ولی نه الان" »به توافق رسیدند. در واقع، نیکسون و مشاور امنیت ملی او، کیسینجر، با در نظر گرفتن درک شان از ارزش استراتژیک روابط بهبود یافته با پکن، حاضر بودند خیلی بیشتر از اینها در مورد این مسئله به مائو امتیاز بدهند.!!! یافتن یک شریک در مبارزه علیه جماهیر شوروی از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار بود.!!![8]
با بازگشت کسینجر از ماموریت سری خود به چین و افشای آن–که آنرا باید با توجه به قرائن پیشین و تجربه های مشابه این چنین روابطی، کار خود آمریکایی ها دانست-جهان و بلوک شرق با حیرتی تاریخی مواجه شد- و اقدام پیشدستانه و مزوارانه نیکسون که در واکنش به آن گفته بود که :«او، رییس جمهور ایالات متحده، دعوت دیدار از چین را پذیرفته است.»!!؟ در ماه اوت و سپتامبر1971، برای اولین بار، ایالات متحده از حضور نماینده پکن در شورای امنیت سازمان ملل حمایت کرد و در عین حال از تلاش های چین تایپه جهت حفظ کرسی اش در شورای امنیت به شکل ظاهری حمایت کرد. [9]
در فوریه 1972 با پرواز نیکسون به سوی چین و تصویری که ازملاقات حضوری او با مائو زدونگ و دیدارهای او به کل جهان مخابره شد ؛ اصلی ترین بخش از استراتژی نوین « پیروزی بدون جنگ» (Victory Without War by Richard Nixon ) و یا به تعبیر ما«پیشروی بدون جنگ» در عمق استراتژیک بلوک شرق تحقق یافته بود و سرمایه ای بزرگ برای نفوذ به عمق لایه های تو در توی « دیپلماسی ماتروشکا»یی کرملین فراهم شده بود[10]در اعلامیه رسمی مشترکی که در پایان دیدار یک هفته ای نیکسون از چین صادر شد، کاملا روشن بود که مقاومت مشترک در مقابل شوروی چیزیست که دو طرف را به یکدیگر نزدیک کرده است. مخالفت آنها با "سلطه طلبی" در آسیا و منطقه پاسیفیک استناد آشکاری بود به نفوذ مسکو در منطقه.در سال 1973، چین و ایالات متحده "دفاتر رابطه ای" را، که فقط در اسم با سفارتخانه فرق دارد، در پایتخت های یکدیگر افتتاح کردند.
ولیکن عادی سازی رابطه به خاطر بحران واترگیت که نهایتا باعث رسوایی نیکسون و وادار کردن وی به استعفا از مقام ریاست جمهوری شد، به تاخیر افتاد. با این وجود، جانشین های وی نیز متعهد به عادی سازی رابطه با چین بودند، که در سال 1979 حاصل شد. تبادل سری اطلاعات نظامی درباره اقدامات شوروی، که در سال 1971 توسط کیسینجر آغاز شد، هیچگاه متوقف نشد.
باز کردن درهای چین توسط نیکسون تغییر بسیار مهمی را در توازن قدرت در جنگ سرد به وجود آورد. اتحاد ضمنی بین ایالات متحده و جمهوری خلق چین، که بر ضد قدرت ظاهرا رو به رشد شوروی بود، نگرانی های چین را در مورد حمله احتمالی شوروی از بین برد و آمریکایی ها را مقدور ساخت تا نیروی نظامی خود را در اروپا متمرکز کنند – در حالیکه شوروی کماکان با دشمنانش در شرق و غرب روبرو بود، که اکنون با یکدیگر بر ضد مسکو همکاری می کردند.
این یک نقطه عطف بسیار بزرگ در تاریخ جهان بود و نهایتا منجر به فروپاشی جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد شد. در سال 1979، معاون رییس جمهور ایالات متحده، والتر ماندیل، به پکن سفر کرد و این سخنان معنادار را تکرار کرد:« این به نفع، نه به ضرر، کشورهای دیگر است زمانی که یک کشور ثبات و شکوفایی به دست می آورد، می تواند صلح را در درون مرزهایش حفظ کند، و آنقدر نیرومند است که نیازی به دعوت خصومت و دشمنی از خارج ندارد. ما از صمیم قلب خواهان پیشرفت چین هستیم، و تا آنجایی که از راه های مسالمت آمیز و قانونی بتوانیم سهم خود را در جلوتر بردن این پیشرفت ادا خواهیم کرد»[11] تا به ادعای پرفسور وارن آی. کوهن دوباره این اعتقاد راسخ!!؟، که یک چین قدرتمند!!؟– و احتمالا دوست !!؟– در راستای منافع آمریکا است را دوباره نشان دهد.!!!؟[12]
امروز قریب نیم قرن از آغاز این تحولات می گذرد تا این «اعتقاد راسخ ادعایی» راستی آزمایی شود که آیا ایالات متحده به فرمول مصالحه جویانه«یک چین، ولی نه الان»پایبند بوده و هست؟آیا در تمام این دوران ایالات متحده به چین بعنوان یک کشور قدرتمند!!؟و دوست !!؟که در راستای منافع اوست فکر می کرده است؟بعد از قریب یک قرن هنوز فرمول مصالحه جویانه«یک چین، ولی نه الان» چشم انداز روشنی ندارد؛اگر از تمام اقدامات خصمانه آمریکا در چند دهه گذشته از جمله بمباران سفارت چین در کشور یوگسلاوی سابق در سال 1999 ، پرواز هواپیمای جاسوسی امریکا بر فراز یکی از جزایر چین در سال 2001 و...بگذریم و به همین اقدامات خصمانه سال اخیر همچون تحرکات نظامی و امنیتی ایالات متحده در چارچوب راهبرد آسیا اقیانوسیه همچون تحرکات ایالات متحده در درياي جنوبي چين ، تسليح و تحريک فيليپين به بهانه منازعه بر سر جزاير «اسپراتلي» ، تصويب لايحه سياست دفاعي ساليانه آمريکا از سوی سناي آمريکا( پيش بيني بودجه دفاعي حدود 600 ميليارد دلار) که در آن توافق نظامي با تايوان گنجانده شده و از تايوان خواسته شده است تا به رزمايش هاي نظامي مشترک ميان دو کشور ملحق شود!!!و جذب و کنترل نیابتی عناصر افراطی چيني داعش در عراق و سوريه- که عمدتا از منطقه خودمختار«سين کيانگ» در غرب چين و در همجواري آسياي مرکزي (ترکستان چين يا اويغورها) ميآيند- [13]و...
اکتفا کنیم ؛بعد از قریب 50سال از پذیرش فرمول مصالحه جویانه«یک چین، ولی نه الان»؛اذعان خواهیم کرد که چین معاصر به این اعتقاد راسخ رسیده است که یک چین واحد و قدرتمند با دوستی و منافع ملی آمریکا قابل جمع نبوده و نیست و حتی به اذعان کارشناسان تنش بین این دو کشوردر آینده ابعاد گسترده تری به خود خواهد گرفت و آن فرمول مصالحه جویانه فریبی بیش برای شکاف بین بلوک شرق و بستر سازی طمع ورزانه برای «تماس» و «رابطه» با رهبران اتحاد جماهیر شوروی و اجرای نظریه دومینو علیه خود مولد اصلی کمونیست نبوده است .و آن اینکه اگر اتحاد جماهیر شوروی خود تحت نفوذ فکری،سیاسی و فرهنگی لیبرالیسم قرار بگیرد؛نه تنها خود بلکه با توجه به وسعت جغرافیایی اش ،جهان را همانند ویژگی های یک دومینو تحت تاثیر خود قرار خواهد داد.[2]ما در قسمت سوم به بررسی ابعاد این موضوع خواهیم پرداخت...
پاورقی
1-نگاه کنید به فصل نامه سیاست خارجی(تابستان 1378)ص 559.
2- تئوری دومینو(1950-1980) مبتنی بر این بود که اگر هر کشوری در هر نقطه از جهان تحت رخنه کمونیسم قرار بگیرد؛محیط پیرامونی خود را همانند یک دومینو تحت تاثیر قرار می دهد.
3- آشنایی با جنگ ویتنام (۱۹۶۵ - ۱۹۷۳)/ لینک
4- در اواسط سال های 1960 آگاهی نسبت به شکاف در روابط چین-شوروی و کاهش احساسات ضدکمونیستی، ناشی از حس ناامیدی که به دلیل جنگ ویتنام در مردم پدید آمده بود، منجر به تغییر دیدگاه آمریکا نسبت به برقراری رابطه با چین شد. رهبران مهم دولتی و دانشگاهی از این دیدگاه حمایت می کردند که سیاست واقع بینانه تر این است که رژیم پکن به عنوان دولت قانونی چین پذیرفته و راه هایی جهت همکاری با آن پیدا شود. آنها دیدگاه "محدود نگه داشتن بدون منزوی کردن" را مطرح کردند. ولیکن، دولت رییس جمهور لیندون جانسون به شدت در باتلاق ویتنام فرو رفته بود، و چینی ها شدیدا درگیر انقلاب بزرگ فرهنگی کارگری بودند. هیچ رابطه ای ایجاد نشد.وارن آی. کوهن( پرفسور برجسته دانشگاه در رشته تاریخ و پرفسور پژوهش های ریاست جمهوری در دانشگاه مریلند، بخش بالتیمور، است. او همچنین محقق ارشد در برنامه آسیا در مرکز بین المللی وودرو ویلسون برای محققین در واشنگتن است. او تاریخ شناس در زمینه روابط خارجی آمریکا و روابط ایالات متحده با آسیای شرقی و همچنین تاریخ چین و منطقه است.) لینک
5- نیکسون با ارزیابی های مقامات ارشد وزارت خارجه مبنی بر اینکه احتمال دارد چین جهت پایان بخشیدن به جنگ ویتنام و مقابله با قدرت رو به رشد شوروی به آمریکا کمک کند، هم رای بود. نیکسون تشخیص داد که تغییر روحیه مردم آمریکا، و همچنین سابقه بسیار ضدکمونیستی وی، برای او امکان رسیدن به سازش با چین را فراهم می سازد. آهسته، با احتیاط، و بدون متوجه کردن هیچگونه خطری نسبت به امنیت ایالات متحده، دولت نیکسون نشانه های تمایل به بهبود رابطه با چین را ارسال کرد. وارن آی. کوهن همان پیشین
6- دیپلماسی پینگ پنگ به روابط دیپلماتیکی اطلاق می شود که در سال۱۹۷۱ تحت پوشش دعوت ورزشی(پینگ پنگ) از تیم ملی آمریکا و تعدادای از دیپلماتهای آمریکایی از سوی پکن شکل گرفت و در جریان آن و در ادامه مذاکرات صلح ویتنام در خاک چین مخفیانه ادامه یافت. لینک
7-برای مطالعه مراجعه کنید: کیسینجر، هنری آلفرد. دیپلماسی. علیرضا امینی، فاطمه سلطانی یکتا. تهران: اطلاعات، 1379
8- پرفسور وارن آی. کوهن همان پیشین
9-همان پیشین
10- یکی از مشهورترین صنایع دستی چوبی و سوغات روسیه که مجموعهای از عروسکهای تودرتوی کوچکشونده چوبی است که به ترتیب و ظرافت خاصی در داخل یکدیگر قرار میگیرند. در ادبیات سیاسی روسیه، ماتروشکا استعاره از حقیقت ثابتی است که به اقتضای زمان تنها پوستۀ ظاهری اش تغییر می کند.
11-سخنان رییس جمهور ایالات متحده تئودور روزولت به نماینده چین، تانگ شائوی، در دسامبر 1908.همان منبع پیشین
12- همان پیشین
13-حسن بیارجمندی، شرق در آستانه یک انفجار بزرگ /ابتکار عمل در دست حامیان داعش یا سازمان همکاری شانگهای(3)قسمت آخر
انتهاي پيام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد