1394-07-23 10:46
4091
6
21281
ياداشتي به قلم حسن بيارجمندي؛

« دیپلماسی بُرد- بُرد » و فرمول مصالحه جویانه « همزیستی مسالمت آمیز » / برجام و پسابرجام در فرمول صلح جویانه ریگان- گورباچُف (3)

به اعتقاد بسياري از تحليل گران گورباچف با این اقدامات درصدد ايجاد یک  فضاي تازه  به منظور نشان دادن حسن نيت خود به غرب بوده است و بدنبال آن بوده است تا از تهاجم  تبليغاتي،سياسي و اقتصادي غرب نسبت به شوروي بکاهد.

به گزارش گلستان ما ؛ حسن بیارجمندی دانشجو دکتری دانشگاه روابط بین الملل مسکو طي يادداشتي نوشت: در قسمت دوم و در تبیین چرایی و چگونگی  نفوذ و ورود ایالات متحده از پنجره  مذاکرات و توافقات موسوم به کنترل تسلیحاتی و خلع سلاح با اتحاد جماهیر شوروی سابق( 1970 - 1990) -که در افق چشم انداز آن فروپاشی نظام کمونیست از درون وبرقراری نظام تک قطبی در جهان را در برداشت – بیان داشتیم که ریچارد نیکسون رئیس جمهور وقت ایالات متحده براساس یک برنامه کلان و در جریان گفتگوهای صلح ویتنام اولین« تماس »ها را با نمایندگان جمهوری خلق چین برقرار كرد.

و در چارچوب راهبرد« شوروی هراسی» اولین «رابطه» پنهانی تحت«دیپلماسی پینگ پنگ» (Ping-pong diplomacy) را برقرار و با سفر پنهانی هنری کیسینجر مشاور امنیت ملی  دولت نیکسون و افشای پیشدستانه خبر آن«  باب فتح »را گشودند و در فوریه 1972 با پرواز نیکسون به  سوی چین کمونیست ، تصویر« پیروزی بدون جنگ» (Victory Without War by Richard Nixon ) و یا به تعبیر ما«پیشروی بدون جنگ» در عمق استراتژیک بلوک شرق را به معرض دید جهانیان قرار دهد.

براساس مستندات موجود از جمله اعلامیه رسمی مشترک- که در پایان دیدار یک هفته ای نیکسون از چین صادر شد- راهبرد« شوروی هراسی» ایالات متحده در این «رابطه» راهبردی نقش اساسی داشته است.موضوعی که پرفسور وارن آی. کوهن محقق ارشد در برنامه آسیا در مرکز بین المللی وودرو ویلسون و تاریخ شناس روابط خارجی آمریکا و روابط ایالات متحده با آسیای شرقی و تاریخ چین و منطقه دقیقا بدان تصریح نموده است.[1]

رابطه ایالات متحده با جمهوری خلق چین کمونیست! تحت راهبرد« شوروی هراسی»! و بتبع آن بهبود ظاهری محیط بین المللی ؛علاوه بر فراهم کردن فضای تماس و گفتگوی ممکن با مقامات اتحاد جماهیر شوروی به اسم مرتفع نمودن دغدغه های شریک جدید راهبردی ایالات متحده ؛ رهبران شوروی را در چارچوب مذاکرات نوامبر سال 1969هلسینکی فنلاند[2] و تحت تاثیر  همین فضای طمع آمیز و بازتاب های داخلی و جهانی « دیپلماسی آمریکایی» ترغیب به «رابطه» با آمریکا کرد.

1

کاملا پیداست که نیکسون در چارچوب همان برنامه کلان و به موازات رایزنی های خود با مقامات جمهوری خلق چین،کانال های تماس را برقرار و بصورت جدی سه ماه بعد از سفر به چین،در 22مه  1972 به «پیشروی بدون جنگ» خود تحت یک دیپلماسی هوشمند ادامه و وارد قلب بلوک شرق در مسکو شد و با لئونید ایلیچ برژنف (Леонид Ильич Брежнев) دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی ( ۱۹۶۴ -۱۹۸۲ ) و آلکسی کاسیگین(Алексе́й Никола́евич Косы́гин) از چهره های تکنوکرات و رئیس شورای وزیران و دیگر مقامات رسمی ملاقات کرد.[3]

در این میان نباید نقش کاسیگین که بواسطه میانجی گیری های بین المللی و موضع گیری قابل تامل در برابر انقلاب فرهنگی چین(Cultural Revolution)[4] در سال 1966 بعنوان «چهره معتدل دیپلماتیک» شناخته شده بود؛ را از نظرها دور داشت.کسی که از او بعنوان عامل اصلی اختلاف بین پکن و مسکو یاد می کنند و علی رغم شهرت و توانایی های بین المللی او در حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات بین المللی،در این مورد خاص با وجود تلاش های فراوان ناکام می ماند!!! و در عین حال این چهره تکنوکرات و دیپلمات معتدل اتحاد جماهیر شوروی! یکی از موثرین این «رابطه» و دیدار نیکسون از مسکو نام می برند.

کاسیگین از برجسته ترین مقامات شوروی است که در آن مقطع زمانی(بنظر می رسد) تحت تاثیر توسعه یافتگی تکنولوژی در غرب بعنوان طرفدار اصلی همکاری های  اقتصادی و فرهنگی شرق با  غرب مطرح و نام او در سطح دنیای غرب! به جهت «نرمش »! قابل توجه  در سیاست اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۸۰ – ۱۹۷۰ مطرح گردید.

همچنین  او در داخل اتحاد جماهیر شوروی نیز  تنها به دلیل« اصلاحات اقتصادی» با رویکرد «متنوع سازی کالاهای مصرفی» محبوبیت عامه یافت.اما گذر زمان بالاخص در دوره 1980-1990 نشان داد که عدم توجه به زیرساخت های داخلی یک اقتصاد درون زا و پویا و نیز غفلت از آثار سو ارتباطات فرهنگی با غرب با این روحیه مصرف گرایی ،چگونه می تواند پایه های یک بلوک جهانی را از درون سست و متلاشی نماید.

در جریان سفر نیکسون به مسکو  علاوه بر توافقات مربوط به افزایش مبادلات تجاری آنچه بعنوان دستاورد جهانی  معرفی شد عبارت بود از:

اولا پیمان « سالت»((Strategic Arms Limitations I - SALT 1) -که مربوط به گفتگوی محدودسازی جنگ‌افزار راهبردی بود(۲۶ مه ۱۹۷۲) [5] و در چارچوب آن، محدودیت مربوط به گسترش تسلیحات استراتژیکی از جمله موشک های بالستیک بین قاره ای، موشک های بالستیک قابل پرتاب از زیر دریایی و زیردریایی ها پیش بینی شده بود

ثانیا  اعلام یک دوره جدید از «همزیستی مسالمت آمیز» از سوی نیکسون و برژنف .

ثالثا امضای توافق نامه «پروژه آزمایشی آپولو - سایوز»( Apollo–Soyuz Test Project) در ۲۴ مه ۱۹۷۲ نقطه عطف همکاری های تحقیقاتی‌ دو قدرت فضایی به منظور بهره مندی صلح آمیز از فضای ماورای جو بود.[6]

2

این«همزیستی مسالمت آمیز» را که محصول «میوه سالت» و این سفر تاریخی ارزیابی می کنند؛با وجود توافقات و همکاری های بظاهر راهبردی  یاد شده که بیش از یک دهه از« فرصت تاریخی » اتحاد جماهیر شوروی را مصروف خود می کند و در ابتدای امر آنرا از یک منظر نتیجه «دیپلماسی بُرد- بُرد» ایالات متحده با جمهوری خلق چین از یک سو و اتحاد جماهیر شوروی از سوی دیگر می دانند(منظر چین) و از یک منظر دیگر نتیجه «دیپلماسی بُرد- بُرد» ایالات متحده با اتحاد جماهیر شوروی (منظر شوروی از این جهت که دست چین با آن پیش دستی علیه شوروی خالی مانده است)،

در گذر زمان و افق چشم انداز این برنامه کلان نیکسون، خود را نشان می دهد که ایالات متحده از این «دیپلماسی فریب و نفوذ» برای یک «بازی یکطرفه بُرد» بهره برده است و در واقع این خود آغاز یک پروژه بزرگ تاریخی است که قریب دو دهه یعنی «گفتگوهای مربوط به کاهش سلاح های راهبردی» -که منتهی به امضای پیمان استارت در مسکو بین میخائیل گورباچف، رئیس جمهوری وقت اتحاد جماهیر شوروی، و جرج بوش، رئیس جمهوری آمریکا می رسد-[4] به طول می انجامد و با براندازی اتحاد جماهیر شوروی به پایان  راه خود می رسد.در این دو دهه منافذی که بصورت عمده از ابتدا تا انتهای پروژه از آنها بهره برداری شده است عبارتند از:

1- «اختلاف بین شرکای ایدئولوژیک و دارای سهم عمده در بلوک شرق» یعنی چین و شوروی و بازی کردن این دو کشور در زمین بلوک غرب (ایالات متحده) و براساس قواعد بازی آنان.

2- «گفتگو ها یا مذاکرات هسته ای مستمر و پایان ناپذیر در طول دوره پروژه!» که کاملا بصورت هدفمند و برنامه ریزی شده ای تا پایان پروژه به درازا کشانده اند و جالب اینکه به اهداف اصلی و نتایج کلان مورد انتظار حتی پس از فروپاشی شوروی و تا کنون دست نیافت اما بواسطه آن در همان مقاطع  درب های نفوذ به دیگر حوزه ها گشوده شد و از همان منافذ نیز استحاله از درون رخ داد.در واقع این گفتگوها و مذاکرات یک پوشش تاکتیکی برای اهداف مورد اشاره بوده است.

3- «پرستیژ روابط دیپلماتیک با غرب و رقابت درون بلوک شرقی برای این روابط» که بصورت عمده بین جمهوری خلق چین و اتحاد جماهیر شوروی رخ می دهد.این فاکنور از این جهت قابل توجه است که این  شرکای ایدئولوژیک با ظن قریب به علم  به اینکه این روابط و توافقات اصلی در سطح شعار باقی خواهد ماند و چیزی عاید آنان نخواهد کرد؛درصدد حفظ و گسترش این« روابط حبابی» بودند که هیچ اعتباری به پایداری آن نبود.

نوع پوشش تصویری و خبری و همچنین عکس های  یادگاری که در این روابط و گفتگوها گرفته شده است و می توان از آن به «دیپلماسی دست و عکس یادگاری» یاد کرد؛ بخوبی می تواند این «احساس پرستیژ» را با وجود گذشت سالهای متمادی در طرف شرقی ساده دل نشان دهد.

4- «تمرکز عمده بر سیاست خارجی و غفلت ناخواسته یا خواسته از سیاست های داخلی متناسب با اصول ایدئولوژیک در « پسا سالت» (1972 - 1979) و بطور خاص با روی کار آمدن ميخائيل گورباچف؛ که  عمدتا در وهله اول  با تاثیرگذاری بر روحیه انقلابی(انقلاب اکتبر1917) مردم اتحاد جماهیر شوروی و افتادن به دام مصرف گرایی مفرط زمینه ها و بسترهای لازم برای نفوذ فکری، اجتماعی - فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی امنیتی غرب را تحت بسته های متعدد « اصلاحات» التقاطی ،تاییدی و مورد خوشایند غرب فراهم می کند.

از چهار عنصر کلی مورد اشاره بالا ما در دو قسمت پیشین بطور خاص عنصر اول و بخشی از عناصر دوم و سوم را که در شکل گیری پیمان « سالت»(SALT) نقش داشتند را مورد اشاره قرار دادیم.پیمانی که آن را بیش از گفتگو و مذاکرات دو یا چند جانبه باید محصول بکارگیری راهبرد هوشمندانه و عام «شوروی هراسی» چه در عرصه داخلی ایالات متحده برای توجیه افکار عمومی در ضرورت  روابط و مذاکرات با چین و شوروی و چه پیشبرد«دیپلماسی فریب و نفوذ» در حیات شریک راهبردی بلوک شرق از منفذ اختلافات و چه برای ایجاد«چشم انداز سراب همزیستی مسالمت آمیز» دانست و «میوه سالت» به نماد و مظهر چنین دیپلماسی به جهانیان و افکار عمومی جهانیان معرفی می شود.

بنابراین پیش از ورود به بررسی عنصر چهارم- که موضوع اصلی این یادداشت است- لازم است بطور مقدماتی به بررسی ابعاد این مذاکرات فرسایشی تا زمان فروپاشی اتحادیه  از مقطع  اجرای پیمان سالت بپردازیم .

پیمان « سالت»( SALT) در ظاهر امر با توجه به تبلیغات پیرامونی آن  که نوید بخش!!! «همزیستی مسالمت آمیز» در جهان دو قطبی است و همچنین از اینکه  سایه شوم یک جنگ جهانی هسته ای را از سر جهانیان دور نموده است؛خوشایند و شیرین علی رغم شوری مفهوم اختصاری  انگلیسی آن( SALT) بنظر می رسد.اما همانطور که در بالا به عنصر دوم اشاره نمودیم این پیمان مقدمه ای برای افتادن به یک مسیر یکطرفه بدون بازگشتی است که نهایت آن فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است.

اجرای« سالت»( SALT) به آسانی انعقاد و دست دادن ها و گرفتن عکس های یادگاری پیرامونی آن نبود و هر چه می گذشت بر ابهامات و اجرای تعهدات بصورت متقابل افزوده تر می گردید تا جایی که بعد از دو سال با امضای توافقات اجرایی[7]  با تجدیدنظر ،بخشی از تعهدات محدودیت ساز به نصف تقلیل یافت.[8] در واقع همچنانکه بیان داشتیم این گفتگوها و مذاکرات با این پیمان به پابان نرسید .

و از دل همین مذاکرات و در ادامه آن پیمان «سالت2» ( SALT II) در ۲۴ ژوئن ۱۹۷۹ به  منظور محدود کردن تولید سلاح های هسته ای استراتژیک سر برآورد و و در وین به امضای لئونید برژنف رهبر اتحاد شوروی و جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا رسید.

اما این توافق با کارشکنی های کاخ سفید و سنا در عدم تصویب آن هرگز اجرایی نشد و پس از چندین سال کشمکش و انقضای مدت( 31 دسامبر سال 1985 ) و عدم تمدید آن، پایان آن رسماً از سوی آمریکایی ها اعلام شد.[9] این  فضای را می توان بیش از هر چیز متاثر از دو عامل دانست:

الف: پیروزی انقلاب اسلامی  در ایران در 11فوریه   1979میلادی

ب: حمله نظامی ارتش اتحاد جماهیر شوروی  به افغانستان در 24 دسامبر 1979 میلادی

3

هر چند در غالب متون  تحلیلی تنها به عامل اخیر بعنوان عامل استنکاف سنا برای تصویب پیمان «سالت2» یاد می کننداما به باور نگارنده با توجه به ماهیت اصلی انقلاب  اسلامی در ایران  و اهمیت  غرب آسیا  و نقش ایران در این منطقه [10] بالاخص با توجه به قطعیت پژواک جهانی این انقلاب اسلامی در چارچوب نظریه دومینو(Domino theory)[11] بشدت ایالات متحده را نگران نموده بود و با فتح سفارتخانه ایالات متحده در ۴ نوامبر ۱۹۷۹ به بزرگترین تهدید عملی موجود برای ایالات متحده مبدل گردیده بود.این انقلاب اسلامی  از آنچنان قدرتی برخوردار است که پروژه فروپاشی شوروی را از اولویت اصلی حداقل برای یک دوره  5ساله خارج می کند.

تمام اقدامات و برنامه های نرم و سخت و ترکیبی آن برای براندازی این انقلاب اسلامی و نظام اسلامی برخواسته از آن موید این موضوع می باشد.ضمن اینکه در همین دوره و در سال 1982 لئونید ایلیچ برژنف اصلی ترین طرف این مذاکرات با ایالات متحده فوت می کند و یوری ولادیمیرویچ آندروپوف(Ю́рий Влади́мирович Андро́пов) رئیس کا. گ. ب (1967-1982) و از چهره های مشهور خواهان اصلاحات در دوران برژنف به دبیر کلی حزب کمونیست شوروی منصوب می شود.

آندروپوف با علم به تهدیدات اقتصادی و سیاسی« پسا سالت»-که مدیون ریاست 15ساله  بر کا. گ. ب است مبارزه‌ جدی ای را  برای ریشه‌کن ساختن فساد سیاسی و اقتصادی بازمانده از دوران بِرِژنف آغاز می کند و مشوق تولید و بهره‌وری می گردد.آندروپوف بطور خاص  مذاکرات محدود ساختن سلاح‌های استراتژیک هسته‌ای موسوم به سالْت را متوقف می کند  و همین امر منتهی به آغاز دور جدیدی از مسابقه تسلیحاتی و ساخت سلاح‌های هسته‌ای گردید.

با مرگ آندروپوف در نهم فوریه ۱۹۸۴م کنستانتین اوستینوویچ چِرنینکو Константин Устинович Черненко)مرد اسرارآميز و« سايه بِرژنِف» به قدرت می رسد که شاید مهمترین اقدام بسیار تامل برانگیز او ارتقای ميخائيل گورباچف(Mikhail Gorbachev )مسئول نظارت بر امور كشاورزي شوروي تا رتبه دومين مقام اين كشور و دست‏يابي وي به عالي‏ترين مقام در اتحاد جماهير شوروي پس از مرگ چِرنینکو در 10 مارس 1985م است .

گورباچف سياستمدار روشنفکر!!! و جوانترين دبيرکل شوروي- که خود را میراث دار« بحران اقتصادی» بر اثر «سوء مديريت» و «فساد در دستگا ه هاي دولتي» و «هزينه هاي سنگين نظامي و کمک هاي خارجي» از سال 1980 می دانست - با شعار« پرسترويکا» (perestroika) ( بازسازي فضاي اقتصادي يا به تعبير روشن تر اقتصاد آزاد) و «گلاسنوست» ( Gelasnost) (فضاي باز سياسي و آزاد )، و دموکراتيزآتيسا (demokratizatsya) يا همان استقرار دموکراسي و انتخابات آزاد به رياست رسيد و زمينه را براي یک« تغییر اساسي» در شوروي فراهم نمود.

به اعتقاد بسياري از تحليل گران او با این اقدامات درصدد ايجاد یک  فضاي تازه  به منظور نشان دادن «حسن نيت »خود به غرب بوده است و بدنبال آن بوده است تا از تهاجم  تبليغاتي،سياسي و اقتصادي غرب نسبت به شوروي بکاهد[12]این دوره مصادف است با  آغازین ماههای دور دوم  ریاست جمهوری رانلد ویلسن ریگان (به انگلیسی: Ronald Wilson Reagan) از حزب جمهوری‌خواه - که علناً  از اتحاد جماهیر شوروی بعنوان امپراطوری شیطانی یاد می کرد-

  با توجه به شرایط پیش گفته  عمده فعالیت های خود را در دور اول مصروف حمایت از جنبش‌های ضد کمونیستی و افزایش شدید مسابقه تسلیحاتی با شوروی و نیز پایان دادن به استراتژی تشنج زدایی نموده بود- با تغییر رویکردی آشکار در شروع اولین سال ریاست جمهوری خود خواستار از سرگیری «مذاکرات واقعی» با اتحاد جماهیر شوروی شد.

شولتس و گرومیکو نمایندگان امریکا و شوروی –که  در کنفرانسی  در استکهلم  حضور داشتند-  تلاش کردند مذاکرات درباره تسلیحات استراتژیکی و «توازن و تقلیل نیروهای طرفین»  به عمل آمده و تصمیم گرفتند مذاکرات به طور جداگانه و در سه نوبت درباره موشک های اروپایی، تسلیحات استراتژیکی و تسلیحات فضایی صورت گیرد.

گورباچف  نیز که بعد از روی کار آمدن و بالاخص با توجه به «بحران اقتصادی» و نگاه قابل تامل صدرالاشاره  اقدامات وسیعی را برای خلع سلاح  آغاز نموده بود؛بطور رسمی بعد از اکتبر 1985 پیشنهاد تقلیل را ارائه نمود و برای اولین بار در اجلاس ژنو از 19 تا 21 نوامبر 1985 با ریگان ملاقات کرد.

در این اجلاس که بعد از سال 1979 بین دو ابرقدرت برگزار گردید، پایه های مذاکرات بین شوروی و امریکا بنا نهاده شد. ریگان، بعد از مذاکرات طولانی(درباره ناکامی های ایران گیت، مشکلات موجود درباره کمک به کنتراها در نیکاراگوئه و...) مایل به ایجاد نقش میانجی صلح طلب را بازی می کرد و گورباچف هم در این زمان «نیاز به موفقیت در سیاست خارجی خود» داشت.

گورباچف در طول سال 1986 بارها کشورهای دیگر را به خلع سلاح فراخواند و در همین سال ( 11 تا 12 اکتبر) در ریکیاویک پایتخت ایسلند مذاکرات ژنو را دنبال نمود و  حتی آنرا به منع جنگ افزارهای شیمیایی در کنفرانس دیگری در ژانویه 1989 بسط داد.[13]

4

این سیاست حتی با روی کار آمدن جرج هربرت واکر بوش (George H. W. Bush) چهل و یکمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا از حزب جمهوری‌خواه تغییرنیافت. نگاهی اجمالی به سوابق «بوش اول »- که پیش از ریاست جمهوری معاون ریگان بود-  نشان می دهد که وی از ابتدای اجرای پروژه کلان نیکسون برای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا آخرین مرحله اجرایی دارای مسئولیت های مستقیمی بوده است.

جرج هربرت واکر بوش در طول سال‌های ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۳و  در زمان ریاست جمهوری ریچارد نیکسون سفیر ایالات متحده در سازمان ملل، و مدیر سازمان سیا در سال‌های ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ بوده است و قبل از آن در سال‌های ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۶ میلادی سفیر ایالات متحده در جمهوری خلق چین بوده است و از ینرو بهترین گزینه برای اجرای مرحله نهایی پروژه بوده است.

جورج بوش و میخائیل گورباچف که  در کناره های مالت یکدیگر را در روزهای دوم و سوم دسامبر 1989 ملاقات کرده بودند؛«عصر جدیدی در روابط بین الملل» را اعلام نمودند و خواهان شتاب بیشتر مذاکرات درباره خلع سلاح گردیدند.

جورج بوش و گورباچف در طی نشستی در روزهای 30 و 31 ژوئیه 1991 تحت عنوان «اولین اجلاس بعد از جنگ سرد» خواستار همکاری و شرکت پایدار و ظاهراً «کنفرانسی درباره صلح خاورمیانه»!!؟[14] شدند و آخرین هماهنگی ها را  در 27 سپتامبر 1991 بعمل آوردند و ۲۶ دسامبر ۱۹۹۱ اتحادیه جماهیر شوروی به تاریخی ترین پایان سر به مهر سرنوشت خود مبتلا شد.

این سرنوشت و پایان حیات بلوک شرق براساس یک برنامه بلند مدت چیزی است که براساس سه عنصر صدرالاشاره یعنی «اختلاف بین شرکای ایدئولوژیک و دارای سهم عمده در بلوک شرق» ،«گفتگو ها یا مذاکرات هسته ای مستمر و پایان ناپذیر در طول دوره پروژه!» ،«پرستیژ روابط دیپلماتیک با غرب و رقابت درون بلوک شرقی برای این روابط» مورد توجه تحلیل گران بوده است و عمدتا عناصر خارجی ای است که در عرصه سیاست خارجی قابل تحلیل است.

اما آنچه منجربه فروپاشی این اتحادیه گردید نه عناصر یاد شده بلکه غفلت از تاثیر پذیری سیاست های داخلی درون اتحادیه ای و درون بلوکی در یک فرآیند طولانی-که ما از آن به «پسا سالت» یاد می کنیم- وعدم  حفظ و تقویت اصول ایدئولوژیک کمونیستم با بروزرسانی گفتمانی آن بالاخص با روی کار آمدن ميخائيل گورباچف است که عمدتا در وهله اول  با تاثیرگذاری بر روحیه انقلابی(انقلاب اکتبر 1917) مردم اتحاد جماهیر شوروی و افتادن به دام «مطالبات اقتصادی» مفرط زمینه ها و بسترهای لازم برای نفوذ فکری،اجتماعی-فرهنگی،سیاسی،اقتصادی و حتی امنیتی غرب را تحت بسته های متعدد « اصلاحات» مورد تایید غرب فراهم می کند.

ما با توجه به اهمیت این موضوع در قسمت بعدی بطور مستقل به بررسی ابعاد آن خواهیم پرداخت.

پاورقی:

1-نگاه کنید به http://iipdigital.usembassy.gov/st/persian/publication/2008/10/20081008111514wrybakcuh0.2663996.html#ixzz3mJ252Mzr

2- http://static.history.state.gov/frus/frus1969-76v32/pdf/frus1969-76v32.pdf

3- President Nixon arrives in Moscow". BBC. June 11, 2004. Retrieved July 17, 2011.

4- از سال 1965 به بعد تنش بین چین و شوروی رو به گسترش نهاد و حضور نیروهای نظامی آنها در دو سوی مرزهای مشترک رو به فزونی گذارد. در دوران اولیه انقلاب فرهنگی (1966 تا 1969)، این تنش تعمیق یافت و در سال‌های 1968 و 1969، هریک از طرفین چندصدهزار نیرو در مرزهای مشترک مستقر ساختند. در سال 1968 درگیری‌هایی بین دو کشور در اطراف رود مرزی اسوری روی داد.

در همان سال شوروی به چکسلواکی حمله برد که این موضوع رهبران چین را نسبت به نیات آن کشور نگران‌تر کرد. دکتر محسن شریعتی‌نیا ،چین و آمریکا؛ از مذاکره تا رابطه، معاونت پژوهشهای سیاست خارجی / گروه مطالعات آسیا ،مهر 1386

5- معاهدات استارت؛ از توافق تا عمل،پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، چهار شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۱

6- این مأموریت در ۱۵ ژوئیه ۱۹۷۵ آغاز شد و طی آن علاوه بر اجرای چند برنامه فضایی بطور عملی امکان هماهنگ سازی سیستم های فضایی دو کشور را بلحاظ فنی و مهندسی فراهم ساخت که نتایج عملی آن بعدها در اتصال فضاپیمای شاتل به ایستگاه فضایی میر و نیز ساخت ایستگاه فضایی بین‌المللی  مورد بهره برداری قرار گرفت.

7- جرالد فورد و لئونید برژنف در ۲۳ نوامبر ۱۹۷۴ تفاهم ‌نامه  اجرایی مشترک پیمان سالت در ولادی‌وستوک را امضا کردند.

8- براساس این پیمان قرار شد هر کدام از این کشورها تنها دو سایت ضدموشک بالستیک داشته باشند و در هر سایت هم حداکثر 100 موشک استقرار یابد. این تعداد دو سال بعد به یک سایت کاهش یافت. کیهان:قاتل زنجیره ای توافقات! ۲۸ خرداد ۱۳۹۴

9- نگاه کنید به   کیهان:قاتل زنجیره ای توافقات! ۲۸ خرداد ۱۳۹۴

10- در مورد اهمیت ایران در سال 1355  برای امریکا از دیدگاه کیسینجر مشاور نیکسون مراجعه کنید به داود آقایی، امریکا و رخداد انقلاب اسلامی ایران در انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، قم، 1374، ص 267

11- تئوری دومینو(1950-1980) مبتنی بر این بود که اگر هر کشوری در هر نقطه از جهان تحت رخنه کمونیسم قرار بگیرد؛محیط پیرامونی خود را همانند یک دومینو تحت تاثیر قرار می دهد.

12- نگاه کنید: http://siasi.porsemani.ir/node/2026

13- موریس واعیس ،تلاش برای خلع سلاح ترجمه: سید حامد رضینی

14- نگاه کنید به همان

انتهاي پيام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.