1396-01-18 14:27
3687
0
37492
به قلم حسین پایین محلی ؛

ما و عبور از جهان موجود به عصر موعود

اندیشمند گلستانی نوشت : امروز بشر در استانه پایان انتظاری است که با نسیم بهاری به فروبستگی تاریخی خاتمه میدهد و غنچه های وجود را که با ظهور تفکرغربی وحاکمیت اسم غربی در خفا رفته بود راشکوفا خواهد کرد.

به گزارش گلستان ما ؛ حسین پایین محلی تحلیلگر ارشد و اندیشمند گلستانی نوشت : غرب باعبوراز عصرکلیسایی باتجربه جدیدی روبرو شد که تاکنون بشر مواجه نشده بود.عبورازتفکر اسکولاستیکی به بشرمداری که ان رااومانیسم نامیدند وبه مدد عقل غربی میسرشد.

عقلی که بشرغربی رابه اینجهانی دعوت میکرد واصالت میداد ونوعی بازگست به عصر یونان باستان بود.چنین نگرش نوینی رامدرنیته نامیدند که باعبوراز عصر روشنگری درصدد غربی سازی جهان برامد.

اگرچه عده  ای تکنیک وعلم راجهان شمول میدانند وبراین باورند که ما فلسفه غربی نداریم بلکه فلسفه های غربی داریم ودرتحلیل خود غرب رانه یک کلی بلکه یک کل تعریف کنند ودراین راستا تحولات جهانی راحرکت به سمت جهانی شدن تعریف کنند.

اما عده ای چه در شرق وحتی در غرب براین باورندکه خاک فرهنگی غرب عقلانیت کاسموسانتریک را رویانده که ازدل این تحولات رنسانس وعصر روشنگری مدرنیته متولد شد که حاصل اومانیسم است وبر اومانیسم تاکید دارد اما تنها بشر غربی را دایرمدار عالم میداند وسایر اقوام براین سیاره ملزم به طی این راه اند.

در دویست سال اخیر که جریانات انتقادی درغرب ظهور بیشتری داشتند متفکرانی درصدد پاسخگویی این سوال بودند که چگونه غرب غرب شد؟وچرا مدرنیته درجای دیگری از عالم اتفاق نیفتاد؟

باطرح  این پرسشها عده ای هم تلاش کردند در زیر گفتمان کلان غرب گفتمانهایی چون شرق شناسی،اسلام شناسی و...را راه بیاندازند که در پارادایم مدرنیته بررسی شود.برخی شرق شناسی راعین استعماردانستند وعده ای زمینه استعمار.

بااین وجود این کوشش ها منجر به شکل گیری کوشش هایی فکری انتقادی در راستای غرب شناسی شد که به غرب شناسی انتقادی مشهور شد.اگرمتفکران انتقادی غرب در سطح خرده گفتمان به نقد برخی وجوه مدرنیته پرداختند وبعضابرخی گفتمانهای فلسفی به نقد سرمایه داری وحتی مدرنیته وغرب جدید پرداختند درشرق نیز عده ای درصدد فهم مدرنیته وکشف نسبت غرب باجهانهای غربی برامدند واین پرسش رامطرح کردند که ایاافقی جزغرب فراروی خویش میتوانند ترسیم کنند یاخیر؟لذابا تامل دراندیشه انتقادی غرب سعی در فهم نسبت تاریخی خود باغرب وچگونگی پویش تاریخی خود برامدند.

متفکران غربی درباب چگونگی تغییر تاریخی غرب از عصر کلیسابه اومانیسم وحرکت از تفکر اسکولاستیکی به مدرنیته نظریات گوناگونی دادند.برخی اسلام راعامل حرکت غرب دانستند .یعنی قایل به عنصربیرونی بودند که البته در غرب مستحیل شد.چنانکه شریعتی وزرینکوب نیز جنگهای صلیبی بامسلمانان راعامل صدور عقلانیت اسلامی به غرب وظهور پروتستانتیزم میدانند.

قصدمان دراین نوشتار بررسی این عوامل واینکه عامل دگردیسی تاریخی غرب بیرونی یا درونی بود نیست اما بیان اجمالی ان ضروری می نماید چراکه دربحث نظری طرح برخی مقدمات غیرقابل اجتناب است.امروز همین متفکرین غرب شناس انتقادی ازضرورت احیا شرق واسلام میگویند ودرمقابل متفکران مدافع تمدن غربی نیز از جنگ تمدنها.اما کسانی بودند درغرب که منشاء تحولات رانه دربیرون بلکه در داخل میدیدند اما در حوزه علت چرایی غرب به نتایج متفاوتی رسیدند.

مارکس و وبرازجمله این متفکران هستند که بیشک از بزرگان جامعه شناسی محسوب میشوند.مارکس علت رااقتصادی و وبر علت را فرهنگی میدید.دراین جابه طور مختصربه مارکس ووبراشاره میشود.چراکه هم از بزرگان جامعه شناسی وفلسفه اند وهم درتاریخ جدید غرب نقش غیرقابل انکار.

مارکس منتقد سرمایه داری و وبر نیر به نحوی اما هردو دربسط مدرنیته کوشیدند اگرچه وبربه اخرالرمان سکولاری رسید ومارکس درارزوی انقلاب جهانی کارگری .مارکس تند ترین نقاد سرمایه داری بود.مارکس اقتصاد رازیربناوفرهنگ را روبنا میدانست.

مارکس بانقد سرمایه داری به عنوان پیچیده ترین شکل استثماربشردرتاریخ تمدن به دنبال  بیداری کارگری درغرب بود.جالب اینجاست که مارکس درتحلیل خود تفاوت شیوه های تولید در غرب وشرق رایاداور میشود وبیش از این به شرق نمی پردازد چراکه موضوع انهانبود.ازاین جهت است که عده ای براین باورند که مدرنیته ریشه درغرب دارد ومابقی به نحوی کپی اند چراکه فلسفه یونانی به بروز وظهور مدرنیته مدد رساند.

مارکس در شناخت سرمایه داری اگرچه تلاشهای بزرگی انجام داد اما نقدهای مارکس منجربه بازسازی سرمایه داری شد.مارکس سرمایه داری رادارای تناقض ذاتی میدید که محتوم به شکست است اما هرگز تصورهم نکرد که ممکن است سرمایه داری پوست بیندازد وازشکل سنتی ومدرن به اشکال چندملیتی مثل کارتلها وتراست ها دربیایید.

مارکس نه تنها پایان سرمایه داری راندید بلکه سرمایه داری چنانکه گفتیم به بازتولید خود پرداخت.فهم تک ساحتی مارکس از نظام اجتماعی و نسبت انسان باجامعه وتاریخ زمینه عدول برخی مارکسیستها از برخی اراء مارکس رافراهم کرد که ازان به عنوان مکتب فرانکفورت یاد میکنند.بااین حال کوششهای مارکس درنقد سرمایه داری ازحیث تاریخی وتاریخ اندیشه ارزشمند است.مارکس اگر چه مبنای اندیشه اش اقتصاد بود اما هرگز اقتصادی نیدیشید وزندگی نکرد ودر نهایت فقر زندگی کرد.

وبراما برخلاف مارکس فرهنگ راعامل شکل گیری سرمایه دید.وبر سه نوع عقلانیت و حکومت را تبیین کرد.فرهی،دیکتاتوری و دموکراتیک.در نوع فرهی نوعی رهبری کاریزماتیک را تبیین کرد.

عقلانیت ابزاری وسیستم برو کراسی حاصل ازان حاصل تاملات وبر بود وبر خلاف مارکس اینده را جهنمی دید که بشر در زندان وقفس اهنین بروکراسی گرفتاراست.وبراما نه تنها سرمایه داری بلکه به برون رفت ازعصرمدرن اندیشیده بود

وظاهرابه سه راه حل رسید:

1-,بازگشت به عصر اسطوره۲_ظهور پیامبرومنجی اسمانی جدید ونهایتا تقابل بامدرنیته.خواننده گرامی چنانکه ملاحظه فرمود مدرنیته اگرچه ریشه درخاک فرهنگ وتاریخ غرب داشت اما به واسطه ماهیت کوژیتیوی خود به بسط درعالم پرداخت وتقدیر تاریخی بشر شد اما ایابه راستی افق دیگری فراروی بشر وجود نداشته وندارد؟

'هیدگر درجایی گفته بود مدرنیته شیوه های دیگر اندیشیدن رابه محاق فراموشی برده است.من می اندیشم پس هستم!جدای ازاینکه دکارت بااین جمله حقیقت را معکوس کرده_چون دراصل مابه واسطه وجودمان می اندیشیم به عبارتی:من هستم پس می اندیشم_اینجا اندیشیدن ماهیت انسانی تعریف شده.

عقلانیتی که تنهاخودش را مشروعیت میبخشدوسایر هستی را سوژه یاموضوع شناسایی وخویش را فاعل شناسا میداند لذا چنین عقلانیتی تنها خود راقبول دارد ودریک سیر تاریخی به نفی دیگری میپردازد ودر سیرحرکت خود سرازنیست انگاری در می اورد.به پرسش اصلی بازمیگردیم.

ایا افقی جزمدرنیته فراروی بشر وجود دارد یاخیر؟و...چه باید کرد؟بیشک پاسخ اری است.چراکه پیشتراز مدرنیته تمدنهاوفرهنگها درجغرافیای تاریخی خویش حیات داشتند وبرای خود تاریخ داشتند اماباظهور مدرنیته این تاریخ ها به ماده مدرنیته تبدیل شد وتکثرفرهنگی به یکسان سازی جهانی تغییر کردند.

مجددا پرسش را تکرار میکنیم چون این پرسش مهمترین پرسش برای جهان اینده بشر و تبیین کنش تاریخی غیر غربیها وحتی معنویهای غرب خواهد بود وان این است که  ایا افقی جز مدرنیته فراروی بشر وجود دارد؟و...چه باید کرد....

اکنون شاهدیم که تمامی فرهنگهاوتاریخها جزاسلام انهم به شکل انقلاب اسلامی ومذهب شیعه که به زعم کوربن رابطه اصیل انسان باخداو وجود راتعریف میکند مابقی تاریخ ها در مدرنیته مستهیل شده اند وتنها الترناتیو یا پارادایمی که درتقابل غرب اندام نمایی میکند جمهوری اسلامی است که مبتنی بر فقه پویای شیعی است وآرمانش دینی سازی عصر.

مذهبی که ازسویی دراصول خود قایل به امامت وامام موعود است که اکنون درغیبت به سرمیبرد لذاشیعه ماهیتی اعتراض گونه به وضعیت عالم وانتظارگونه دارد.پیشتراشارت رفت که وبربرای برون رفت از جهان مدرن که اکنون تقدیربشرشده اماخود دچار تزلزل شده و هیمنه اش شکسته زمینه ظهور تفکر دیگری و گره گشایی وعبور ازفروبستگی را مهیانموده است پیشنهاداتی داشت.

اعتقاد به منجی اخرالزمان وانسان کامل در ادیان الهی به شکل مشترکی نه تنهاوجود دارد بلکه در این برهه ازتاریخ بشر این مسبله محورمشترک برای گفتگوی بین معنوی های عالم گشته که وبر امکان ان را دور نمیدانست.

ونکته اخر تنازع وتقابل فعالانه بامدرنیته است که نه تنهاباید حالت تدافعی داشته وازهویت تاریخی خود دفاع کند بلکه باید با قاعده خود والبته استفاده ازظرفیتهای تاریخی موجود در تاریخ بشربه نقد مدرنیته بپردازد تا امکان گشایش را فراهم اورد واین مسیله امروز کاملامشهود است:

امروز بشر در استانه پایان انتظاری است که با نسیم بهاری به فروبستگی تاریخی خاتمه میدهد و غنچه های وجود را که با ظهور تفکرغربی وحاکمیت اسم غربی در خفا رفته بود راشکوفا خواهد کرد.

بیشک این گشایش تاریخی درشرف وقوع است:

به دور لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش
به بوی گل نفسی همدم صبا می‌باش

نگویمت که همه ساله می پرستی کن
سه ماه می خور و نه ماه پارسا می‌باش

چو پیر سالک عشقت به می حواله کند
بنوش و منتظر رحمت خدا می‌باش

گرت هواست که چون جم به سر غیب رسی
بیا و همدم جام جهان نما می‌باش

چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان
تو همچو باد بهاری گره گشا می‌باش

وفا مجوی ز کس ور سخن نمی‌شنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می‌باش

مرید طاعت بیگانگان مشو حافظ
ولی معاشر رندان پارسا می‌باش...

انتهای پیام /

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.