شهید «شیرعلی جهانتیغ» میخواست همیشه خادم طبیعت خدا باشد و برای تکمیل اندیشه دینیاش فراگیری قرآن را در اولویتهای برنامه زندگیش قرارداده بود.
روحانی شهید «حسین میرزایی» در خاطراتش از رزمندهای سخن گفت که حسرت یک آخ را به دل دشمن گذاشت.
شهید «عزیزالله قربانی» در نامهای به پسر دایی خود مینویسد: «یک شب یکی از همرزمانم چند بعثی را با یک آفتابه غافلگیر کرد، خلاصه ابراهیم جان، بعثیها از سایه خودشان میترسند.»
شهید جعفری از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. بهعنوان پاسدار ارتش در جبهه حضور یافت.
شهید «امرالله آقایان» در فرازی از وصیتنامهاش مینویسد: «از تفرقه و جدایی بپرهیزید و صدای حقطلبانه ما را به گوش جهانیان برسانید و کاخ ستمگران را به لرزه درآورید.»
مادر شهید شیرمحمدلی، نقل میکند؛ یکی از همرزمان پسرم از او خواسته بود تا از جبهه فرار کند؛ ولی محمدم در جوابش گفته بود: من اصلاً این کار را نمیکنم.
مادر شهید «علیرضا نصراللهنژاد» نقل میکند: علیرضا هیچوقت اهل گله و شکایت نبود.
شهید مهدان از شهدای استان گلستان، طلبه بود که عازم جبهههای حق علیه باطل شد. سرانجام پس از چهار بار اعزام، در منطقه موسیان به فیض شهادت که آرزویش بود نایل گشت.
شهید گرزین بهعنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. او با سمت تکتیرانداز در دهلران بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
مادر طلبه شهید «سید کریم شهید حسینی» نقل میکند: «آن زمان روستا زندگی میکردیم. پسرم شبها وقتی برای نماز شب بیدار میشد هرگز مزاحم کسی نمیشد.»
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.