شهید محمدجواد آکار در خاطرات خود مینویسد: یک روحانی برای ما آجیل سوغاتی آورده بود از طرفی دیگر صدام ملعون هم با آجیل خمپاره و گلوله به ما شیرینی تعارف میکرد.
شهید «قربان فرجی» در وصیتنامهاش نوشت: ای خدای بزرگ ما را یاری کن تا بتوانیم راه خونبار شهدایمان را ادامه دهیم و تا آخرین نفس از انقلاب اسلامی دفاع کنیم.
خواهر شهید کیومرث جنگی نقل میکند: «برادرم بعد از این که به اسارت رسید به دلیل شکنجههای فراوانی که بر او وارد کردند بیمار شد و همانجا به شهادت رسید.»
شهید قاسم عسگری در وصیت خود نوشت: «دشمنان ما در این جنگ تحمیلی، ناکثانی هستند که سالیان دراز چنگال درنده خود را در گلوگاه مظلومیت بندگانت فروبردهاند و امروز هم هدفشان نابودی انقلاب اسلامی است».
شهید «شیرعلی جهانتیغ» میخواست همیشه خادم طبیعت خدا باشد و برای تکمیل اندیشه دینیاش فراگیری قرآن را دراولویتهای برنامه زندگیش قرارداده بود.
شهید محمود قوانلو در وصیت خود نوشت: سیاهی چادرتان، بیش از سرخی خون من قلب دشمن را میلرزاند.
شهید مصطفی امینی در دوران انقلاب نقش بسیار موثری در راهپیماییها و تظاهرات علیه رژیم پهلوی داشت و با امت حزبالله همگام بود.
خواهر شهید حسینعلی ممشلی روایت میکند: «روزی که برادرم برای رفتن به جبهه اعزام میشد هوا بسیار بارانی بود. لحظه آخر رو به من نمود و گفت: هنگامی که من برمیگردم هوا بارانی است.»
شهید رحیمی با توجه به مشکلات اقتصادی خانواده به زحمت دیپلم گرفت و با استعداد خوبی که داشت در دانشسرای تربیت معلم گرگان قبول شد و به تحصیل ادامه داد، بعد از چند بار رفتن به جبهه شربت شهادت نوشید.
مادر شهید «محسن عربامیری» نقل میکند: «پسرم به عکس گرفتن علاقه زیادی داشت وقتی به او میگفتیم چرا آنقدر عکس میگیری میگفت: میخواهم به جبهه بروم و این را میدانم دیگر به خانه باز نمیگردم.»
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.