1394-06-10 17:36
2570
0
19875

پریناز ایزدیار، دختر شمال ایران از شهرش می‌گوید

پریناز ایزدیار، بازیگر سینما و تلویزیون است. با او در مورد سبك زندگی در شمال و تفاوت آن با تهران حرف زدیم و او به ما گفت چطور با همه علاقه‌ای كه به زادبومش دارد از آن دور افتاده است. با ما همراه شوید.

به گزارش گلستان ما به نقل از مجله زندگی ایده آل - نگار حسینی: زندگی در شمال را با هیج جای دنیا عوض نمی‌كند؛ وقتی در هوای پاك و نمناك شمال قدم می‌گذارد، به طبیعت بكر نگاه می‌كند و با دریا چشم در چشم می‌شود، هوش از سرش می‌رود و آرزو می‌كند كه‌ ای كاش بتواند برای همه عمر در این منطقه زندگی كند و بچه‌هایش را كنار دریا بزرگ كند اما حضور در عرصه بازیگری باعث شده او روانه تهران شود و همه این زیبایی‌ها را با دود و ترافیك عوض كند و دلخوشی‌اش تنها به بارندگی تهران باشد، چرا كه هر وقت باران می‌بارد او چشم‌هایش را می‌بندد و درخت‌های باران خورده شمال را در ذهنش متصور می‌شود و حس می‌كند كه وسط جنگل‌های شمال در حال قدم زدن است.  اینها بخشی از گفت‌وگوی ما با پریناز ایزدیار، بازیگر سینما و تلویزیون است. با او در مورد سبك زندگی در شمال و تفاوت آن با تهران حرف زدیم و او به ما گفت چطور با همه علاقه‌ای كه به زادبومش دارد از آن دور افتاده است. با ما همراه شوید. 

اگر اشتباه نكنم شما اصالتا شمالی هستید؟

همین‌طور است. من در شهر بابل به دنیا آمدم و دوران كودكی‌ام را در این شهر گذراندم؛ هر چند كه طی این سال‌ها به واسطه شغل پدرم رفت و آمدهایی به سایر شهرها به ویژه تهران داشته‌ام اما بخش زیادی از دوران كودكی و نوجوانی‌ام را در این شهر گذرانده‌ام؛ به همین دلیل، خاطرات زیادی از شهرهای شمالی كشور دارم. می‌گویم شهرهای شمالی چون صرفا در بابل زندگی نكردم. 

پریناز ایزدیار از شهرش می‌گوید

چه خاطراتی؟

همه آدم‌ها نسبت به زادگاه‌شان حس كم نظیری دارند که این حس كم نظیر باعث می‌شود مدام خاطرات خوش حضور در شهری را كه در آن متولد شدند در ذهن‌شان مرور كنند. به همین خاطر وقتی چشم‌هایم را می‌بندم خاطرات دوران كودكی‌ مقابل چشم‌هایم رژه می‌روند؛ مثلا خاطرات دوران مدرسه كه موقع بازگشت از آن زیر باران خیس می‌شدم که این خیس شدن شاید در آن لحظه برایم حس خوشایندی نبود اما هم اکنون یادآوری آن برایم بسیار شیرین است. 

تا چند سالگی در بابل زندگی می‌كردید؟

حكایت زندگی من در شمال هم در نوع خودش جالب است، چرا كه دوران كودكی من در شهر ساری گذشت و من در این شهر به مدرسه رفتم اما در دوره راهنمایی مجبور شدیم به تهران بیاییم و من در این شهر به مدرسه رفتم، ولی برای گذراندن دوره دبیرستان شرایط كاری پدرم دوباره تغییر كرد و ما به بابل رفتیم؛ در همان دوران از اینكه دوباره بستر فراهم شده و من به شهری که متولد شده‌ام بازگشته‌ام، بسیار خوشحال بودم اما این خوشحالی زیاد ادامه‌دار نشد چون دوباره شرایط كاری پدرم تغییر كرد و ما باید به تهران برمی‌گشتیم. بعد از گذشت چند سال وقتی كار پدرم در تهران تمام شد دوباره زمزمه‌هایی برای بازگشت مطرح شد و در نهایت آنها تصمیم گرفتند به شمال بازگردند اما این بار من دیگر به شمال بازنگشتم و در تهران ماندگار شدم. 

علت این ماندگاری در چه بود؟

 از همان دوران به هنر به ویژه بازیگری علاقه‌مند بودم. به همین خاطر تصمیم گرفتم در دانشگاه در رشته هنر تحصیل كنم اما خانواده‌ام با این موضوع مخالفت كردند و گفتند باید در رشته‌ای غیر از بازیگری درس بخوانم. من هم در آن مقطع رشته گرافیك را انتخاب كردم؛ در حالی كه در دلم سودای بازیگر شدن داشتم؛ به همین خاطر تصمیم گرفتم با حضور در تهران به فعالیتم در عرصه بازیگری هم بپردازم. 

اگر به بابل می‌رفتید امكان این وجود نداشت كه به فعالیت‌تان در این حیطه ادامه دهید؟

متاسفانه نه، در این شهر كلاس‌های حرفه‌ای برای بازیگری وجود نداشت و امكاناتی كه در این حیطه وجود داشت، بسیار محدود بودند؛ به همین خاطر می‌دانستم كه اگر به بابل بازگردم نمی‌توانم فعالیت حرفه‌ای خود را در حیطه بازیگری داشته باشم. 

یعنی اگر بحث بازیگری در میان نبود در آن سال‌ها به بابل باز می‌گشتید و هم‌چنان در آن شهر زندگی می‌كردید؟

البته، من شیفته زندگی در شمال هستم. هوای این منطقه كم‌نظیر است؛ به همین خاطر اگر در حرفه‌ای دیگری غیر از بازیگری فعالیت می‌كردم قطعا در آن مقطع با پدر و مادرم به شهر بابل باز می‌گشتم و همچنان در این شهر زندگی می‌كردم. 

این عدم امكانات در شهرهای شمالی نظیر بابل، صرفا در مورد حرفه بازیگری بود یا در سایر هنرها هم وجود داشت؟

 در حال حاضر از وضعیت امكانات این شهرها مطلع نیستم و نمی‌دانم نسبت به گذشته آیا پیشرفتی داشته است یا خیر. اما در گذشته امكانات چندانی در رشته‌های مختلف هنری وجود نداشت؛ من از دوران كودكی به هنر به ویژه نقاشی علاقه‌مند بودم و به كلاس‌های مختلف می‌رفتم اما حس می‌كنم سطحش در قیاس با سطح كلاس‌های تهران به لحاظ كمی و كیفی پایین‌تر است. 

بابل در قیاس با سایر شهرهای مازندران هنر خیزتر است و بسیاری از هنرمندان برآمده از این شهر هستند.

همین‌طور است؛ با وجود اینكه شناخت زیادی از هنرمندان این شهر دارم اما راستش را بخواهید تا امروز از این زاویه به موضوع نگاه نكرده بودم، خوشبختانه این شهر هنرمندان زیادی را طی دوره‌های مختلف تاریخی به جامعه معرفی كرده است و من فكر می‌كنم هنر در بابل ریشه موروثی دارد و كسانی كه در این شهر بزرگ می‌شوند میل و گرایش بیشتری به هنر دارند. 

شما هم از هر تعطیلی كه به وجود آمده برای رفتن به شمال استفاده می‌كنید؟

ورای تعطیلاتی كه در تقویم وجود دارد سعی می‌كنم از هر فرصتی كه به وجود می‌آید برای رفتن به شمال استفاده ‌كنم. رفتن به شمال و نفس كشیدن در هوای پاك و نمناك این منطقه واقعا حالم را خوب کرده، به گونه‌ای خلاهایم را پر می‌كند. دوست دارم به هر بهانه از شلوغی و آلودگی تهران فرار كنم. از طرفی پدر و مادرم همچنان در شمال و شهر بابلسر زندگی می‌كنند؛ به همین خاطر بهانه‌های زیادی برای رفتن به شمال دارم. 

این طور كه به نظر می‌رسد برای دریا، كاملا صفت‌های انسانی قائل هستی؟

بله، من طبیعت را كاملا زنده می‌بینم‌. به همین خاطر برای دریا هم صفت‌های انسانی قائل هستم. خانه پدری‌ام از منظره دل‌انگیز رو به دریا برخوردار است؛ به همین خاطر برای رفتن به آنجا همیشه لحظه‌شماری می‌كنم. چون تماشای دریا باعث التیام یافتن روحم می‌شود. 

این حس را نسبت به جنگل هم دارید؟

بله، اما خب حسم نسبت به دریا قوی‌تر است اما تركیب این دو در كنار هم واقعا نعمت بزرگی است كه خوشبختانه شمال ایران از آن برخوردار است. 

وقتی در تهران هستید دل‌تان بیشتر برای چه چیز شمال بیشتر تنگ می‌شود؟

برای هوای بارانی و پاك شمال؛ وقتی سنم كمتر بود باران را چندان دوست نداشتم. شاید بخشی از این موضوع به این خاطر بود كه مدام باران می‌بارید و از این جهت، بارش در آنجا برایم عادی شده بود اما الان كه در تهران باران می‌بارد دلم ضعف می‌رود، چشم‌هایم را می‌بندم و منظره‌های باران خورده را در ذهنم تصور می‌كنم و حالم حسابی از این رویابافی خوب می‌شود. 

وقتی به شمال می‌روید، برخورد همشهری‌های‌تان با شما چطور است؟

خیلی با محبت برخورد می‌كنند. از اینكه می‌بینند یكی از همشهری‌های‌شان موفق شده، ذوق می‌كنند. جنس معاشرتی كه با آنها دارم برایم با سایر شهرها متفاوت است و حسابی به دل من می‌نشیند. چون همه ما دوست داریم در بین اعضای خانواده، فامیل و بعد همشهری‌های‌مان موفق شویم و كاری كنیم كه حس افتخار به آنها دست بدهد. خوشحالم كه سهم كوچكی در انتقال این حس دارم. 

   معمولا از شمال چه چیزی را به عنوان سوغات برای دوستان‌تان می‌برید؟

شمال صنایع دستی زیادی دارد اما از آنجاكه معمولا با عجله سوغاتی می‌خرم تنها به خرید كلوچه اكتفا می‌كنم. در هر حال كلوچه‌های شمال هم از طعم كم‌نظیری برخوردار هستند و حسابی در بین مردم طرفدار دارند. 

بزرگ‌ترین ویژگی‌ای كه شما از شمالی‌ها به ارث برده‌اید به نظرتان چیست؟

به نظر خودم سادگی، چون وقتی خودم را با سایر افراد پیرامونم در تهران و سایر شهرها مقایسه  می‌كنم، می‌بینیم آدم ساده‌تری هستم و اهل رفتارهای پیچیده نیستم. فكر می‌كنم سادگی بارزترین خصوصیات مردم شمال است و بسیاری مردم این منطقه را با این خصوصیات اخلاقی می‌شناسند. 

تا به حال شده از این خصوصیات اخلاقی‌تان سوءاستفاده شود؟

سوء استفاده به آن معنا نه، ولی خب این خصوصیاتم باعث شده كه در مواردی ضربه بخورم. هر چقدر هم كه گاهی تلاش می‌كنم در این مورد با سیاست برخورد كنم اما موفق نمی‌شوم و سادگی‌ام بر من می‌‌چربد. ولی خب، دیگر این خصوصیاتم را پذیرفته‌ام و سعی در تغییر آن ندارم. 

   اگر بستر برای‌تان فراهم شود حاضرید باز هم به شهرتان در شمال باز گردید؟

شك نداشته باشید اگر شرایط به لحاظ كاری برایم فراهم شود در اولین فرصت بازمی‌گردم. اگر شرایطی را كه در تهران شغلم برای من فراهم كرده است فاكتور بگیریم این شهر چیزی به جز آلودگی و ترافیك ندارد؛ افرادی كه در این شهر زندگی می‌كنند به قدری غرق در زندگی شهری شده‌اند كه به ندرت لبخند می‌زنند و از حضور در كنار خانوادهای‌شان لذت نمی‌برند. 

یعنی این اتفاق در شهرهای شمالی رخ نداده است؟

اگر هم رخ داده باشد به پررنگی تهران نیست. در سبك زندگی شمالی‌ها هنوز نوعی سادگی وجود دارد؛ آنها با وجود پیشرفت‌هایی كه در سبك زندگی شهری دارند اما همچنان سعی كرده‌اند به زندگی سنتی وفادار باشند و ارتباط‌شان را با خانواده و طبیعت حذف نكنند و از غذاهای ارگانیك استفاده كنند. وقتی شما در چنین فضایی زندگی می‌كنید پر واضح است كه زندگی سالم‌تری دارید. 

آوازه غذاهای شمالی در تمام ایران پیچیده است؛ از بین غذاهای شمالی شما به كدام یك علاقه بیشتری دارید؟

همان‌طور كه خودتان هم اشاره كردید، شمالی‌ها در طبخ غذاهای خوشمزه شهره هستند. هر كس كه ‌مهمان سفره آنها باشد به‌شدت به غذاهای شمالی علاقه‌مند می‌شود، چون ریشه خوشمزگی غذاهایی نظیر مرغ شكم‌پر، میرزا قاسمی، ناز خاتون و. . . در سبزی معطر و گوشت‌های تازه‌ای است كه در پخت این غذاها استفاده می‌شود؛ این در حالی است كه در شهرهای بزرگی نظیر تهران مردم بیشتر از غذاهای فریزری و آماده می‌كنند. طبیعی است كه شما نمی‌توانید طعم یك سبزی تازه را با سبزی منجمد مقایسه كنید؛ هر چند كه در این میان این نكته را هم نمی‌توان فراموش كرد كه اكثر این سبزی‌ها خاص شهرهای شمالی هستند و در دیگر مناطق نمی‌توان نظیر آنها را پیدا كرد. 

با این اوصاف زمانی كه در تهران هستید برای دوستان‌تان غذاهای شمالی می‌پزید؟

راستش را بخواهید چندان در زمینه آشپزی آن هم از نوع شمالی‌اش با استعداد نیستم و متاسفانه بیشتر غذاهایی كه می‌پزم فرنگی هستند اما باید حتما دستور طبخ این غذاها را آموزش ببینم. چون باید به عنوان یك شمالی در انتقال فرهنگ غذایی این منطقه تاثیرگذار باشم. فرهنگ غذایی هم به نوعی معرف بخشی از آداب رسوم یك منطقه است. 

حرف از آداب و رسوم به میان آمد؛ شما چقدر نسبت به آداب و رسوم شمالی‌ها آگاه هستید؟

متاسفانه چندان آگاه نیستم و اطلاعاتم در این زمینه سطحی است و این موضوع را كاملا به پای ضعف خودم می‌گذارم، چون وقتی شما در منطقه‌ای بزرگ می‌شوید باید نسبت به مسائلی كه پیرامون آداب و سنت آن وجود دارد آگاهی داشته باشید. هر چند كه خودم نسبت به این موضوع كنجكاو هستم و دوست دارم اطلاعاتی را در موردش به دست آورم اما غرق شدن در زندگی شهری باعث شده كه تا حدی نسبت به آن بی‌توجه باشم اما به خودم قول دادم در اولین فرصت اشكالم را در این مورد رفع كنم و اطلاعاتم را به نوعی پیرامون مسائلی از این دست بالا ببرم چرا كه خودم را به نوعی میراث‌دار  می‌دانم. 

پریناز ایزدیار از شهرش می‌گوید
با این شرایط دوست دارید كه فرزندتان هم با فرهنگ شمالی آشنا شود؟

صدرصد؛ به نظرم هر كسی كه نسبت به ریشه‌هایش بی‌تفاوت و ناآگاه باشد، نمی‌تواند موفقیت چندانی به دست آورد؛ از طرفی من همیشه به شمالی بودن به خاطر فرهنگ غنی‌اش افتخار می‌کنم و دوست دارم این حس كم‌نظیر را فرزندم هم تجربه كند. دلم می‌خواهد اگر تا آن روز شرایطش فراهم بود او در شمال بزرگ شود تا مثل من از حضور در دامن طبیعت و قدم زدن كنار ساحل و نفس كشیدن در هوای پاك لذت ببرد. 

اگر شما پیشنهاد بازی در نقش یك دختر روستایی شمالی را داشته باشید بازی در آن نقش را می‌پذیرید؟

همیشه دوست دارم نقش یك دختر شمالی را بازی كنم اما نمی‌خواهم در این راه احساساتی تصمیم بگیرم و بازی در هر كاری را به این دلیل بپذیرم، چرا كه برای ارائه یك كار خوب همه عوامل باید فراهم باشد تا با اتكا بر فیلمنامه خوب، كارگردان کار درست و پارتنرهای مناسب نقش خوبی را ارائه داد؛ به همین خاطر ترجیح می‌دهم تا ارائه یك كار خوب در این راه صبور باشم. 

به نظرتان سریال «پایتخت» توانست فرهنگ شمالی‌ها را به درستی به تصویر بكشد؟

در سریال «پایتخت» بخشی از فرهنگ عده‌ای از مردم شمال به تصویر كشیده شد و تصویری كه ارائه شد در مورد همه مردم آن منطقه صدق نمی‌كرد. به نظرم این سریال در نشان دادن آن قشر از طبقه شمالی‌ها كه در این اثر مد نظرش بود موفق عمل كرد. 

 بسیاری، مازندرانی‌ها را مردمانی ‌مهمان نواز می‌دانند؛ هنوز هم این خصوصیات در مردم این منطقه وجود دارد؟

بله و كم پیش می‌آید كه شما یک مازندرانی را پیدا كنید كه اهل ‌مهمان‌نوازی نباشد؛ آنها به سفره‌داری در تمام كشور شهره هستند و دوست دارند كه بهترین پذیرایی را از ‌مهمان‌های‌شان داشته باشند. این گشاده دستی و خلق خوب باعث شده است هر كسی كه یك‌بار ‌مهمان سفره شمالی‌ها باشد خاطرات مربوط به آن را فراموش نكند. فكر می‌كنم به خاطر روی گشاده و طبیعت زیبای شمال كشور است كه مردم سایر شهرها از كوچك‌ترین تعطیلات استفاده می‌كنند و به شمال می‌آیند. 

ترافیك‌هایی كه در هنگام تعطیلات در جاده‌های منتهی به شمال ایجاد می‌شود شما را ناراحت می‌كند؟

نه، هر چند كه ترافیك باعث می‌شود زمان رسیدن من به خانه چند برابر شود اما در عوض از اینكه می‌بینم مردم آنقدر به زادگاهم علاقه‌مند هستند، خوشحال می‌شوم؛ هر چند كه فكر می‌كنم آن‌طور كه باید ما از این فرصتی كه در اختیارمان قرار دارد استفاده نكرده‌ایم. در حالی كه می‌توان با یك برنامه‌ریزی مناسب از این پتانسیل به بهترین شكل بهره برد. 

ممنون كه در این مصاحبه حضور پیدا كردید؟

من از شما تشكر می‌كنم كه چنین فرصتی را در اختیارم قرار دادید، سوژه‌ای كه برای گفت‌وگوتان انتخاب كردید كم‌نظیر بود چرا كه این مصاحبه‌ها باعث می‌شود ما بیش از پیش با فرهنگ شهر و استان‌های مختلف آشنا شویم و از آن مهم‌تر باعث شدید من خاطرات خوش زندگی در شمال را مرور كنم. 

با این اوصاف زندگی در بابل در گرایش‌تان به هنر بی‌تاثیر بود؟

 من اعتقاد دارم زندگی در هر منطقه‌ای در گرایش افراد به مسائل مختلف بی‌تاثیر نیست و موقعیت جفرافیایی و به دنبال آن شرایط فرهنگی، زمینه‌هایی را برای ایجاد علاقه‌مندی افراد به رشته‌های مختلف فراهم می‌كند؛ كسانی كه در شمال كشور زندگی می‌كنند به خاطر طبیعت بكر و سبك زندگی‌شان زیبایی را به خوبی درك می‌كنند و از آنجاكه هنر ریشه در زیبایی دارد به هنر علاقه‌مند هستند و درك درستی را نسبت به هنر و زیبایی دارند. اگر همه این مسائل را كنار هم بگذاریم باید بگویم علاقه من به هنر، با بابلی بودنم بی‌ارتباط نیست. 

پاتوقتان در شمال كجاست؟

كنار دریا؛ به محض اینكه پایم به شمال می‌رسد یكراست به كنار دریا می‌روم و محو زیبایی آن می‌شوم. زل زدن به دریا واقعا حالم را خوب می‌كند چرا كه دریا حس، نجابت، بزرگی، آرامش و جوش و خروش را به من منتقل می‌كند. 
انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.