به بهانه 8 آذر، مشرق در سه روایت به بازی تاریخی ایران و استرالیا و نیز سرنوشت نسل طلایی فوتبال ایران پرداخته است.
به گزارش گلستان ما به نقل از مشرق ، 17 سال پیش در هشتمین روز از آذر ماه سال 1376 در آن روز سرد پاییزی حماسه ای رقم خورد که هرگز اذهان مردم ایران یاد و خاطره اش را از یاد نخواهد برد. حتی برای آنان که فوتبال را دنبال نمی کنند نام هایی چون مارک بوسنیچ، هری کیول، استن لازاریدیس و حتی ساندرو پل نه تنها آشنا که خاطره انگیز است. فیلم دیدار خاطره انگیز ایران و استرالیا را در انتهای گزارش ببینید
**روایت اول
ایران به دست خود، شانسهای راحتتر را برای صعود از دست داده بود تا لقمهای که خیلی راحت به دهان میرسید را دور سرش بچرخاند و بعد آماده خوردن کند.
مقابل ژاپن با وجود جانفشانیهای عابدزاده، ایران 3 بر 2 مغلوب شد تا سرنوشت فوتبال ملیمان با نام استرالیا گره بخورد.
بازی رفت در آزادی یک بر یک مساوی شد و استرالیا کار خود را برای صعود در ملبورن با تماشاگران خودی راحت میدید.
تریونهبلز جنگ روانی را از همان تهران آغاز کرده بود و با خطرناک و ناامن اعلام کردن ایران، حتی آب آشامیدنی تیمش را نیز از استرالیا با خود به تهران آورده بود.
بازی ظهر روز هشت آذر (به وقت تهران) با هجوم وحشتناک استرالیاییها در مقابل دیدگان نزدیک به 85 هزار تماشاگر در ورزشگاه کریکت ملبورن شروع شد.
« بسمالله الرحمنالرحیم. عزیزان صدای مرا از ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن میشنوید. امروز 11 مرد سفیدپوش کشورمان در این زمین یک دست سبزپوش به دیدار استرالیاییها آمدهاند که در همین ابتدای کار فرصت برای رابی اسلیتر...»
بازی اینگونه با صدای جواد خیابانی آغاز شد. اگر هم امیدی بود، با این هجوم بیامان به یاس تبدیل میشد.
استرالیاییها میزدند و عابدزاده میگرفت، دو تایش هم درون دروازه جای گرفت، هری کیول و ویدمار گلزنان میزبان بودند.
بازی 2 بر صفر به سود استرالیا بود و این تنها یک معنی داشت: خداحافظ جامجهانی؛
کاری که تاریخساز شد
تماشاگرنمای استرالیایی! که شاید هم برای مردمش تماشاگرنما نبود، با کارد به جان قفس توری افتاد، نمیدانست همان هجوم تاریخ را رقم میزند...
احمدرضا عابدزاده کاپیتان تیم ملی ایران بود، از آن سوی میدان، امواج مثبت را برای همتیمیهایش ارسال میکرد.
مرد برزیلی که سرمربی چند هفتهای تیم ملی ایران بود، پک محکمی به سیگار زد و آن را به گوشهای انداخت...
در آن شرایط سخت و بحرانی که همه از صعود قطع امید کرده بودند، او همچنان میخندید، تماشاگرنما با عصبانیت تور دروازه ایران را پاره کرده بود اما عابدزاده خونسرد، گویی که هیچ نگرانی و استرسی ندارد، بیاعتنا به جو سنگین ورزشگاه، خودش را گرم کرد، با مدافعانش حرف زد، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، بازی از نگاه او ادامه داشت، همچنان که زندگی در بیرون از این چارچوب سبز جریان داشت.
بازی برای ایران از نو شروع شده بود، استرالیا با تری ونهبلز مغرورش، بلیت فرانسه را برای خود رزرو کرده بود.
میگویند «تاریخ همیشه در حال تکرار است» اما انگار این جمله تکراری، در مورد هشت آذر 76 مصداق ندارد؛ آن روز یک روزی بود تکرار ناشدنی، احساس مردم و خواست یک ملت در تحقق یک رویا (حتی آنهایی که فوتبال را بازی مسخرهای میدانند که 22 نفر بیکار به دنبال یک توپ میدوند!) و عزم جزم یک تیم 11 نفره با کادر فنیاش، اصلیترین فاکتورهای رقمزننده این روز خاص در فوتبال ایران بودند.
همه میخواستند ایران به جامجهانی برود و انگار این شده بود همه چیز یک ملت در یک روز خاص پاییزی، یک چمن یکدست سبز رنگ که به جرات روز رویایی ما را رنگیتر و شادتر از دیگر فوتبالها کرد، صدایی ماندگار که از آن جواد خیابانی بود، تیمی منسجم و تنها با یک هدف...
احمدرضا عابدزاده با یک دست توپ را گرفت، خندید، شوت کرد، دو گل هم خورد اما خندههایش تمام نشدند، تماشاگرنما با چاقو حمله کرد، هیاهویی در ورزشگاه ایجاد شد، کریم باقری گلی زد بی سر و صدا، سهم ما از شادی پس از گل اول فقط این بود که یارانمان توپ را بردارند تا بازی زودتر از نیمه زمین جریان پیدا کند.
تکنیک ناب خداداد، همان خدادادی که فراوان دوستش داشتند؛ دور افتخار و اهتزاز پرچم ایران در مقابل چشمان بهتزده استرالیاییها در سرزمین کانگوروها... و همه این تصاویر شدند خاطره سبز ایرانیها از هشت آذر 76؛ تصوری در این روز تحقق یافت که بیشتر شبیه یک رویا بود.
به گزارش مشرق، اگر سالها هم بگذرد، هشت آذر انگار برای فوتبالیها و غیرفوتبالیها روز دیگری است. اغلب مردم از آن خاطره دارند.
نسل فوتبال ملی ما در سال 1376 به قدری قدرتمند و باصلابت بود که فوتبال ایران تا سالهای سال از حضور آنها سود برد و وجود بازیکنان آن نسل در فوتبال ایران منشاء اثرهای مفید و ماندگاری بود. عابدزاده به عنوان دروازهبان شماره یک تیم ملی تا سالها حضوری مقتدر درون دروازه داشت و هنوز هم هر کسی پیراهن شماره یک تیم ملی را میپوشد خواه و ناخواه با او مقایسه میشود. علی دایی پس از آن بازی راه طولانی پیشرفت را پله پله طی کرد و به سطوح بالای فوتبال دنیا رسید. نایب قهرمان اروپا شد و در لیگ قهرمانان اروپا خوش درخشید. او اکنون آقای گل فوتبال جهان است. خداداد عزیزی، کریم باقری، مهدی پاشازاده، رضا شاهرودی و مهدی مهدوی کیا راهی تیمهای خارجی شدند و تا سالها لژیونر باقی ماندند. هرچند در میان آنها مهدوی کیا ثبات بیشتری داشت و به موفقیتهای بسیاری دست یافت.
فوتبال ایران همیشه به داشتن استعدادهای خوب و پتانسیل بالا برای موفقیت معروف بوده است. پس چه میشود که پس از 17 سال هیچ یک از تیمهای ملی ایران در دورههای مختلف، صلابت و انرژی تیم سال 98 را نداشتهاند؟ چرا نسل فوتبال ما در سال 98 هنوز به عنوان نسل رویایی شناخته میشوند و هنوز هیچ کدام از تیمهای ملی ایران نتوانسته جای آن تیم را در ذهن و خاطره مردم بگیرد؟ چرا هنوز که هنوز است مردم فوتبالدوست و فوتبالفهم ایران بازیکنان تیم ملی را در سال 98 به چشم دیگری نگاه میکنند و حساب جداگانهای روی آنها باز میکنند؟ این پرسشها و پرسشهای فراوان دیگر سالهاست که فوتبال ایران را آزار میدهد.فوتبالیستهای قدیمی ایران وقتی در زمین بودند به هیچ چیز دیگر فکر نمیکردند و همه فکر و ذکرشان موفقیت تیم ملی بود. همه کسانی که آن دوران فوتبال ایران را به خاطر دارند هرگز بازی ایران و استرالیا را فراموش نمیکنند؛ این فراموش نکردن نه فقط به دلیل نتیجه غرور آفرینش که بیشتر به دلیل بازی شجاعانه و قهرمانانه ملیپوشان در آن بازی است. عملکرد فوقالعاده خط دفاع تیم ملی، واکنشهای مقتدرانه و جالب توجه احمدرضا عابدزاده درون دروازه که اعصاب مهاجمان استرالیا را خرد کرده بود و لبخندی حاکی از رضایت را بر لبان گلر اول تیم ملی ایران نشانده بود، بازی درگیرانه و فیزیکی کریم باقری در میانه میدان و تلاش بی حد و حصر دایی و عزیزی در خط حمله، همه و همه باعث شدند که بازی ایران و استرالیا به نمادی برای بازی غیرتمندانه تبدیل شود. همین بازی باعث شده بود کارشناسان فوتبال ایران پیش از 3 دیدار حساس ایران در راه جام جهانی 2014 در خرداد در پاسخ به این سوال که آیا تیم ملی شانسی برای رسیدن به جام جهانی 2014 دارد یا خیر؟ می گفتند: "فوتبال ایران مرد روزهای سخت است!"و دیدیم که اینگونه هم شد و با اقتدار به جام جهانی 2014 رسیدیم.
از آن نسل طلایی، تنها مهدی مهدوی کیا در میادین فوتبال باقی مانده بود که او هم پس از فینال جام حذفی 2 فصل پیش به شکل تلخی خداحافظی کرد و مانند برخی از هم تیمی های خود پس از اتمام عمر فوتبالی خود را آماده ورود به جرگه مربیان می کند. عده ای هم مسیری دیگر را برای زندگی خود انتخاب کردهاند. البته مهدی در بازی پیشکسوتان پرسپولیس و میلان خداحافظی خود را رسمی کرد.
پس از روایت آن روز تاریخی بد نیست به سرنوشت ستارگان طلایی فوتبال ایران نیز اشاره کنیم:
احمدرضا عابدزاده: احمدرضا عابدزاده یکی از ارکان اصلی حماسه ملبورن بود. ستاره ای با عنوان کلی عقاب آسیا پس از آن حماسهی بیبدیل، در جام جهانی 1998 نیز تیم ملی ایران را همراهی کرد و در بازی برابر ژرمنها آخرین بازی ملی خود را در سال 77 انجام داد. عابدزاده در نهایت در سال 79 با قهرمانی پرسپولیس در لیگ آزادگان از پرسپولیس جدا شد و پس از پذیرفتن پست سرپرستی اسن تیم در مواجهه علی پروین با مالکان باشگاه ضربه سختی خورد و از انجا ناگهان به سایپا رفت .
او در دوازدهم اسفندماه سال 1380 دچار یک حملهی شدید مغزی شد که او را تا آستانه مرگ پیش بردولی احمد بازهم مرد لحظات سخت بود و از این مقطع هم سربلند بیرون آمد. رهبر حماسهسازان ملبورن، در 23 دیماه سال 1384 در حالی بازی خداحافظی خود را با پیراهن پرسپولیس برابر بایرن مونیخ در ورزشگاه آزادی انجام داد، که سالها بود فوتبال را کنار گذاشته بود..
عقاب آسیا پس از کنار رفتن از دنیای فوتبال در تیمهائی نظیر سایپا، استقلال اهواز و پرسپولیس به عنوان مربی دروازهبانها فعالیت کرد و در استیل آذین نیز مدت کوتاهی کمک مربی بود.
پس از پایان فوتبالش چند سالی در ایران مربیگری کرد و راهی آمریکا شد تا در یک مدرسه فوتبال به عنوان مربی دروازهبانها فعالیت کند. فرزند یورگن کلینزمن، کاپیتان اسبق تیم ملی آلمان یکی از شاگردان عابدزاده بود. وی هم اکنون دستیار استیلی در راه آهن است.
علی دایی: سوپراستار تیم ملی در آن سالها، کسی جز علی دایی نبود، مهاجمی که با جاهطلبی خاص خود گلهای فراوانی را برای تیم ملی ایران به ثمر رساند و خط حمله تیم ملی را برای سالهای سال بیمه کرده بود. جالب است بدانید مهاجم اسبق تیم ملی در دیدار با استرالیا او بود که زمینهساز گل تماشائی خداداد عزیزی شد و در دیدار با آمریکا نیز او بود که توانست مهدویکیا صاحب یک موقعیت طلائی کند. دایی پس از جام جهانی 1998 فرانسه، راهی تیم بایرن مونیخ شد و نائب قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا را با بایرن تجربه کرد. دایی پس از آن به هرتابرلین، الشباب امارات، پرسپولیس، صبا باتری و البته سایپا پیوست. نکته جالب در مورد وی آن است که او به عنوان بازیکن-مربی توانست سایپا را به قهرمانی لیگ برساند.
علی دایی پس از حضور در دو جام جهانی و انجام 5 بازی ملی در نهایت در پایان جام جهانی 2006، از دنیای ملی خداحافظی کرد و بارکورد 109 گل در 149 بازی ملی، آقای گل فوتبال جهان لقب گرفت. هرچند بد نیست بدانیم او در مسیر رسیدن به این رکورد جاودانه، رکورد فرانس پوشکاش افسانهای را نیز شکست.
بیست و ششمین بازیکن برتر جهان در سال 1386 از سوی فدراسیون بین المللی تاریخ و آمار فوتبال، پس از قهرمانی سایپا به تیم ملی ایران پیوست و در راه رسیدن به جام جهانی 2010، سرمربیگری تیم ایران را پذیرفت و پس از شکست تحقیرآمیز برابر عربستان در ورزشگاه آزادی، نیمکت را افشین قطبی سپرد. مدتی کوتاه از فوتبال کناره گرفت و بار دیگر با پذیرش سرمربیگری پرسپولیس و کسب دو جام حذفی به دنیای فوتبال بازگشت. دایی پس از نایب قهرمانی در لیگ سیزدهم در پایان هفته هفتم لیگ 14 با یک کودتا از کار برکنار شد.خداداد عزیزی: غزال تیزپای آسیا، لقبی بود که هواداران فوتبال به خداداد عزیزی دادند، همان ستارهای که با فرار زیبا و تماشائی خود حماسهی ملبورن را تکمیل کرد. صحنهی به ثمر رسیدن گل عزیزی، سالهای سال یکی از پرمخاطبترین صحنههای ورزشی ماندگار بود. هرچند این صحنه همچنان نیز برای هواداران فوتبال یک خاطرهی فراموشنشدنی است. عزیزی که سابقهی کسب عنوان برترین بازیکن سال را در کارنامه داشت، یکی از ستارههای مثالزدنی آن روزهای تیم ملی محسوب میشد. غزال مشهدی تیم ملی همواره صراحت لهجه و رکگوئی مثالزدنی داشت و این امر او را در مقطعی که بلاژویچ سرمربی تیم ملی بود، از بازیهای ملی دور نگه داشت تا او با انتخاب برانکو باردیگر به ترکیب تیم ملی بازگردد و در رقابتهای انتخابی جام جهانی 2006 حضور داشته باشد.
خداداد عزیزی که در آن سالها در باشگاه کلن عضویت داشت، پس از جام جهانی 1998 در مسیر افت گام برداشت و پس از عبور از سان خوزه ارتکوکز، النصر امارات، پاس تهران، آدمیرا واکر و عقاب به راهآهن رسید و کفشهای خود را آویخت.
عزیزی پس از خداحافظی از فوتبال توسط تیم ابومسلم به عنوان رئیس سازمان فوتبال انتخاب شد و بعد به مربیگری و در نهایت سرمربیگری تیم رسید، اما اختلافات او با مدیران باشگاه، صراحت لهجه و نتایج ضعیف تیم موجب شد تا در ابتدای لیگ 86 از سرمربیگری تیم اخراج شود. یکی از عجیبترین اقدامات او در دوران هدایت ابومسلم بیرون آوردن یکی از بازیکنان از ترکیب و دهنفره کردن تیم بود.
او پس از آن مدیر فنی تیم دسته اولی پیام خراسان شد و توانست این تیم را به لیگ برتر کشور بیاورد، او در هفتههای آغازین فصل 88-87 مربیگری این تیم را برعهده داشت که به دلیل مشکلات مالی تیم از فعالیت خود کناره گرفت.مهدی پاشازاده: پاشازاده از جمله ستارگانی بود که هیچگاه نتوانست آنگونه که شایستهاش بود، بدرخشد و در اوج بماند. او که به هر ترتیب جز نسل طلائی 98 محسوب میشود پس از جام جهانی 1998 فرانسه از تیم ملی کنار رفت تا فقط 14 بازی ملی در کارنامه داشته باشد.
جواد زرینچه: چند سال پس از پایان بازیاش در تیمهای رده پایین فعالیت کرد تا این که به عضویت هیات مدیره باشگاه استقلال درآمد. زرینچه در کار مدیریتی چندان دوام نیاورد و خیلی زود به دلیل پارهای اختلافات استعفا داد. هم اکنون مدیرفنی تیم ملی امید است. وی هم اکنون دستیار قلعه نویی در استقلال است.
کریم باقری: مرد بااخلاق فوتبال ایران بعد از یک دوره طولانی دوری در زمان سرمربیگری علی دایی به تیم ملی بازگشت اما با رفتن دایی او هم تیم ملی را ترک کرد. او سپس چند سال در پرسپولیس به فوتبالش ادامه داد تا این که به طرز عجیبی از دنیای توپ گرد خداحافظی کرد. پس از آن هم مدام از ناپاکی فوتبال ایران سخن میگفت و به پیشنهادات تیمها برای بازگشت به فوتبال جواب رد میداد تا اینکه سال پیش به عنوان دستیار علی دایی در تیم محبوب خودش مشغول به کار شد ولی امسال هم ترجیح داده از فوتبال دور باشد.
حمید استیلی: در تیم رویائی 98، حمید استیلی از جمله کسانی بود که حداقل در آن زمان از نظر تجربه، انگیزه و قابلیت فنی تقریبا بیرقیب بود. استیلی در جام جهانی 1998 نیز به همراه تیم ملی راهی فرانسه شد تا آن گل خاطرانگیز خود را وارد دروازه آمریکائیها کند و سالهای سال با خاطرات آن گل، با اشکهای لبریز از خنده و شادمانی پس از آن گل زندگی و افتخارها کند. استیلی که در سالهای آخر دوران ملی خود قرار داشت، در سال 2000 در حالی در آغاز مسابقات جام ملتهای آسیا بازوبند کاپیتانی را به علی دائی سپرد که در پایان این رقابتها با تیم ملی وداع گفت. آخرین بازی ملی استیلی برابر کره جنوبی با شکست به پایان رسید.
استیلی پس از حماسه ملبورن، پس از پنج سال بار دیگر راهی پرسپولیس شد تا فوتبال خود را پیراهن سرخپوشان پایتخت و پس از بازی با تیم سپاهان اصفهان در سال 83 کنار بگذارد و کفشهای را بیاویزد.
استیلی که در دوران مربیگری کم بدشانس نبود، عرصه مربیگری را با دستیاری آریهان، مصطفی دنیزلی و افشین قطبی آغاز کرد و در نهایت برای اولین بار در تیم استیل آذین طعم سرمربیگری را چشید و پس از توفیق در این تیم به شاهین بوشهر رفت. استیلی سپس در تاريخ 31 خرداد 1390 و پس از رد درخواست كميته فنی باشگاه پرسپوليس مبنی بر ادامه همكاری علی دایی با پرسپوليس؛ توسط این كميته به عنوان سرمربی انتخاب شد. این پرسپولیسی قدیمی اما دوران سختی روی نیمکت قرمزها داشت و در تاریخ 18 آذر 1390 پس از شکست مقابل استقلال در مرحله یک چهارم نهایی جام حذفی، از مربیگری پرسپولیس کناره گیری کرد. وی هم اکنون سرمربی و مالک تیم راه آهن است.
رضا شاهرودی: رضا شاهرودی یکی از خوشاستیلترین و درخشانترین چپپاهای دو دهه اخیر فوتبال ایران بوده است. این ستاره در رقابتهای مقدماتی جام جهانی 1998 یکی از ستارههای فیکس تیم ملی بود و از ارکان اصلی تیم ملی محسوب میگردید، که با مصدومیتی بیموقع و البته درگیری با علی دائی از فوتبال ملی کنار زده شد و پس از خلق حماسه ملبورن از حضور در جام جهانی 1998 بازماند. او پس از این فقط یکبار دیگر در جمع ملیپوشان قرار گرفت که سرمربی وقت تیم ملی را برای ادامه توجیه نکرد و او رسما از بازیهای ملی خداحافظی کرد.
شاهرودی که در آن سالها در عضویت تیم پرسپولیس بود، دالیان چین پیوست تا پس از تجربه ناموفق خود در آلتای ازمیر ترکیه در سال 1997 بار دیگر لژیونر شود. اما شاهرودی به سالهای پایانی دوران حرفهای خود نزدیک شده بود و دیگر از وجه ستاره بودنش فاصله گرفته بود. او گرچه عملا در تیم دالیان و در غربت محض کفشهای خود را آویخت اما با این وجود در کارنامه او حضور در تیمهایی همچون پاسارگاد و پیکان نیز به چشم میخورد.
شاهرودی دوران مربیگری خود را در تیم داماش آغاز کرد و در تیمهائی همچون کوثر و استیل آذین نیز دستیار بود و مدتی هم دستیار پیروانی در تیم سنگآهن بافق بود.
نعیم سعداوی: او هم سالهاست به عنوان دستیار سرمربی در فولاد خوزستان فعالیت میکند. گاهی هم این حضور دائمی برایش مسئلهساز میشود. نمونه اش درگیری رسانهای او با مجید جلالی بود.
مهدی مهدوی کیا: ماندگارترین چهره فوتبال ایران در اروپا و بدون شک موفقترین آنها است. با خداحافظی مهدی از فوتبال نسل طلایی فوتبال ایران هم رسما تمام شد. درخشش مهدوی کیا در پرسپولیس و بازیهای تاثیرگذار او، آن هم در شرایطی که فوتبال ایران وضعیت چندان مناسبی نداشت، بیش از هر زمان دیگری فوتبال دوستان را به یاد جام جهانی 98 و نسل طلایی آن روزگار میانداخت.
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد