با محوریت حلقه نیویورکی ها (موسویان، ظریف و...) که به تیم حسن روحانی راه یافته بودند؛ توافق نامه سعدآباد در اکتبر سال 2003 به امضای طرفین رسید و این اولین گام از عقب نشینی سه گانه بود.
به گزارش گلستان ما به نقل از راه دانا؛ با رصد کانالهای تلگرامی که این روزها بازارشان داغ شده، میتوان بسیاری از اخبار را سریعتر و بدون پرده دریافت کرد. جذابیت و پرمخاطب بودن این اخبار ما را بر آن داشت تا به اخبار رسمی و غیررسمی منتشرشده در این کانالها بپردازیم.
مصوبهای خلاف فلسفه انتظار
به گزارش مشرق ، سیدیاسر جبرائیلی در کانال تلگرامیاش مینویسد: برای راقم این سطور روشن نیست که پیشنهاد تعطیلی هشتم ربیعالاول، از سوی دولت بوده است یا نمایندگان محترم چنین تصمیمی را گرفتهاند. اما نکته جالب اینجاست که وقتی بحث بر سر افزایش مرخصی زایمان از 6 ماه به 9 ماه بود، دولت به دلیل بار مالی 340 میلیارد تومانی این طرح، علیه آن موضع داشت و معاون حقوقی ریاست جمهوری صریحاً اعلام کرد که «دولت توان تأمین بار مالی افزایش مرخصی زایمان از ۶ ماه به ۹ ماه را ندارد». چگونه است برای چنین طرحی که در تحکیم بنیان خانواده و حل مشکل جمعیت کشور، نقش مهمی دارد، دولت قادر به تأمین مالی 340 میلیارد تومانی نیست، اما حاضر است یک روز تعطیلی به تعطیلات افزوده و هزینهای چند هزار میلیاردی به کشور تحمیل کند؟
تعطیلی، نهتنها کمکی به فرهنگ انتظار نمیکند و راه صحیحی برای بزرگداشت حضرت حجت (ارواحنا فداه) نیست، بلکه در تضاد و تباین آشکار با فلسفه انتظار است.
نظام اسلامی به رهبریحضرت امام(ره) تأسیس شد تا زمینه ظهور حضرت حجت(عج) را فراهم کند، اما نه با سکون و رکود و تن دادن به وضع موجود،که با تلاش و کار و جهاد برای بیشینهسازی قدرت اسلام.
دوران غیبت، نه دوران تنبلی و بیکاری و رخوت و سستی، که دوران تلاش و جهاد برای مهیا ساختن شرایط ظهور است. انتظار میرود شورای محترم نگهبان این طرح را که برخلاف سیاستهای کلی نظام است، رد نماید.
یقین بدانیم روز ظهور امام زمان(عج)، نه روزی تعطیل برای استراحت، بلکه روزی پرکار برای یاران و پیروان آن حضرت است؛ خود را باید برای چنین روزی آماده ساخت. تعطیلی نسبتی با این خودسازی ندارد.
از «می خواهم زنده بمانم» تا «اکنون می توانم راحت بمیرم»!
داریوش سجادی در کانال تلگرامیاش نوشت: به گزارش خبرگزاری نسیم در مراسم رونمایی از کتاب «زندگی و زمانه هاشمی رفسنجانی» که با حضور ایشان برگزار شد رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ضمن سخنرانی خود در بخشی از اظهاراتش ابراز داشت:
در دوره احمدی نژاد به ویژه پس از سال 88 انقلاب داشت منحرف میشد و به سمت اختناق میرفت «من» موفق شدم در بدترین شرایط تا حدودی این وضع را عوض کنم و مردم با همان مردانگی که انقلاب کردند سال 92 هم پیروز شدند. در سال 94 هم بزرگان را نگذاشتند وارد میدان شوند و چند چهره رده سوم و چهارم توانستند ژنرالهای رقیب را کنار بزنند. اکنون دیگر میتوانم راحت بمیرم زیرا مردم تصمیماتشان را خودشان میگیرند و در این نزدیکی پایان عمر که راه انقلاب را مسدود کرده بودند آن را باز کردم.
اظهارات هاشمی رفسنجانی هر چند برخوردار از بار عاطفی است و حکایت از وجدان کردن مرگ و مهیایی و استقبال ایشان برای پذیرش دعوت حق است اما بار معنایی این اظهارات فرای بار عاطفی اش برخوردار از تاویل است.
نکته قابل تاویل این اظهارات آنجاست که معظم له آغوش گشایی خود از مرگ را عطف به انبساط خاطرش بابت گشایش راه انقلاب و احاله به اهتمام موفقیت آمیز خود در نتیجه انتخابات مجلس دهم می نمایند!
بر این منوال فرمایش آقای هاشمی مسموع هست اما مقبول نیست.
واقع امر آن است انتخابات 94 و ایضاً 92 نه از حیث شکل و نه از حیث محتوا امری بیرون از سنت انتخاباتی 37 سال گذشته در ایران نبود و طی این مدت و با همین ساختار و بافتار «تداول قدرت» بین جناح های سیاسی در ایران جریان داشته.
تنها نکته محوری در انتخابات اسفند 94 که برای هاشمی رفسنجانی برخوردار از اهمیتی افزون بود نیاز ذهنی و روانی ایشان به یک بُرد آبرومند و قابل افتخار بمنظور تکمیل دلپسند پرونده سیاسی و آمادگی ایشان برای خداحافظی قهرمانانه با دنیای سیاست و حیات دنیوی پر فراز و نشیب اش طی 80 سال گذشته بود.
در واقع بدیهی ترین توقع هاشمی در فصل پایانی حیان دنیوی ـ سیاسی اش آن بود که مانند قهرمانان فوتبال بعد از سالها حضور در تورنمنت ها و رقابت های نفس گیر و برخورداری از ده ها پیروزی و افتخار در میادین ورزشی اینک خداحافظی خود با زمین فوتبال را معطوف به آخرین بازی پیروزمندانه کرده تا بعد از آن بتواند ضمن دور قهرمانی زدن در استادیوم و دست تکان دادن برای شیدائیان زمین مسابقه را با غرور و سربلندی ترک کند.
این حداقل حقی است که هاشمی برای خود متصور بود تا بعد از 60 سال حضور پر رنگ در عرصه های پر فراز و نشیب سیاسی، اینک پایان خود در عرصه سیاست را به پایانی با افتخار و آبرومند مُبدل نماید.
این یک واقعیت تلخ برای هاشمی بود که از پایان دور نخست ریاست جمهوریش مستمراً روند افول محبوبیت را در عرصه های انتخاباتی پشت سر گذاشت.
در 72 ناباورانه شاهد افت چند میلیونی آرایش نسبت به انتخابات ریاست جمهوری 68 شد. بازگشت مجدداش در 84 با شکستی ناباورانه در مقابل احمدی نژاد مواجه شد و 92 اوج تراژدی هاشمی بود که علی رغم مهیایی و همراهی و هماهنگی همه عوامل داخلی وخارجی و روانی با سورپرایز «رد صلاحیت» آخرین و بزرگترین خیز بلند هاشمی برای بازگشت مجدد به ساختمان پاستور ناکام ماند و هاشمی در یک قدمی فتح پاستور با سوت داور مجبور به خروج از میدان رقابت گردید!
سورپرایز رد صلاحیت روح و روحیه هاشمی را دچار سرگشتگی کرد
هاشمی بعد از 60 سال مبارزه سیاسی و با توجه به حس مالکیت اش نسبت به انقلاب و ایران خود را مستحق چنین فرجام و انجام به زعم خود «نارفیقانه ای» نمی دانست.
بدین اقتفا تا قبل از انتخابات 7 اسفند، نغمه ها و نجواهای هاشمی را می توان و می شد قرینه ناله ها و لابه های «سوزان هآی وارد» در «می خواهم زنده بمانم» فهم و ادراک کرد.
روح سرگشته هاشمی از فردای «رد صلاحیت» برای آرام شدن محتاج یک رکورد و پیروزی بود تا بدانوسیله ضمن رسیدن به یک حظ روحی و ارضاء ذهنی بتواند دور خداحافظی خود در «استادیوم سیاست» را با سربلندی و قهرمانی طی کند و ناز فروشانه از شیدائیانش نازخری کند.
انتخابات 7 اسفند آخرین فرصت برای نیل به این رکورد بود و پیرمرد خوش اقبالانه توفیق آن را یافت تا برگ پایان حیات سیاسی خود را ولو به استعداد پروپاگاندای بی بی سی با رای دو میلیونی تهرانیان به انجام و فرجام برساند.
انجام و فرجامی که ظاهراً به اندازه کافی برخوردار از چاشنی بود تا اینک اکبر هاشمی رفسنجانی را تا آن درجه به آرامش و آسایش برساند که «دیگر می توانم راحت بمیرم» را بنام خود و در پایان خود در تاریخ ثبت کند.
خاطره ضرغامی از تولید روزانه 5 هزار مینی کاتیوشا در زمان جنگ
مهندس عزت الله ضرغامی در کانال تلگرامیاش با ذکر خاطرهای از دوران جنگ مینویسد: وقتی تولید راکت مینی کاتیوشا (فجر یک)، از مرز روزانه هزار عدد گذشت، مجبور شدیم بخش مونتاژ نهائی را به دلیل وجود مواد انفجاری و رعایت نکات ایمنی از نزدیکی تهران خارج کنیم.
این محل را که می بینید در لا به لای تپه ها پیدا کردیم. مناسب بود. خلبان هلی کوپتر شناسایی خیلی به ما کمک کرد. بعد ها در جبهه به شهادت رسید.
ظرف دو هفته، احداث سالن های صنعتی و نصب تجهیزات فنی به ویژه سیستم پنوماتیک انجام و کل بخش مونتاژ به این محل منتقل شد و به سقف روزانه 5 هزار فروند رسید.
در تصویر، دکتر تبریزیان معاون وقت من، در حال توجیه دیگران هستند.
جهل اجمالی! ما به حساسیت های بعدی دستگاه های نظارتی باعث پیشرفت های فوق العاده و ماندگار در صنایع خودکفائی جنگ شد!
خیلی راحت بودیم ! موافق نظارت های قانونی هستم ولی مراقب باشیم وسیله ها هدف نشود!
***************
خسارتهای حلقه نیویورکیها به شورایعالی امنیتملی
دکتر رضا سراج در کانال تلگرامیاش مینویسد: یکی از مراکزی که تحت تأثیر و تسلط حلقه نیویورکی ها واقع شد شورای عالی امنیت ملی بود. سه گانه عقب نشینی از منافع ملی، نتیجه حاکمیت عناصر حلقه فوق بر این نهاد عالی بود.
گام اول عقب نشینی
با محوریت حلقه نیویورکی ها (موسویان، ظریف و...) که به تیم حسن روحانی راه یافته بودند؛ توافق نامه سعدآباد در اکتبر سال 2003 به امضای طرفین رسید و این اولین گام از عقب نشینی سه گانه بود. اما چندی بعد اروپائیان چند قدمی پیش آمدند و اعلام کردند که بیانیه سعدآباد و تعلیق در نطنز تمامی خواسته های ما را تأمین نمی کند و نیاز به اقدامات بیشتری هست. براین اساس نیورکی ها با پذیرش عقب نشینی مجدد، باز هم خسارت به منافع ملی را تصمیم سازی نمودند.
گام دوم عقب نشینی
ایران در فوریه 2004 طی توافقنامه بروکسل ساخت قطعات و مونتاژ سانتریفیوژها را هم به تعلیق درآورد. در این ایام اصلاح طلبان از اینکه اروپایی ها تعهد کرده بودند که پرونده هسته ای ایران از دستور کار اجلاس ژوئن 2004 (خرداد83) خارج می شود، شادمان و سرخوش بودند. اما مطابق معمول آمریکا و سه کشور اروپایی ضمن بدعهدی مجدد، مطالبات جدیدی را در برابر ایران قرار دادند. به موازات بدعهدی غربی ها، حلقه نیویورکی ها پذیرش گام سوم عقب نشینی را تصمیم سازی نمودند.
گام سوم عقب نشینی
با توافقنامه پاریس در نوامبر 2004 (آبان83) ایران علاوه بر تعلیق قطعه سازی و مونتاژ ماشین ها، فعالیت های مربوط به غنی سازی و سوخت هسته ای را نیز به حالت تعلیق درآورد. با دادن این همه امتیاز، غرب به هیچکدام از وعده های خود عمل نکرد و چیزی جز تعلیق و مذاکرات فرساینده، عاید کشور نشد.
نتیجه
اکنون بار دیگر در برجام شاهد بازتکرار این روند هستیم. آمریکا به دنبال فزون طلبی در برجام های سریالی 2 و 3 و...است و تصمیم سازی پذیرش برجام های سریالی نیز در دستور کار حلقه نیویورکی ها قرار گرفته است. آنان می خواهند 7 گانه عقب نشینی(برجام 1 تا 7) را به منافع ملی تحمیل کنند.
روسها فهمیدهاند که آتشبس در سوریه به ضررشان است
مهدی محمدی در کانال تلگرامیاش مینویسد: تحولات اخیر، هم در سوریه و هم در یمن، کارکرد مفهومی به نام «آتش بس» در درگیری های فعلی خاورمیانه را به شدت زیر سوال برده است. در یمن، آتش بس معنایی جز خلاصی سعودی از آتش انصارالله در عصیر، نجران و جیزان، و ایجاد فرصت تبانی با القاعده برای ریاض نداشته است.
در سوریه هم، تنها دستاورد آتش بس این بود که چند هزار تکفیری جدید با همکاری عربستان و ترکیه وارد جبهه شمالی شوند و علاوه بر آن، تروریست های ارتش آزاد، تسلیحات بسیار پیشرفته تری دریافت کنند.
تجربه نشان داده است، «آتش بس» در منازعات فعلی منطقه، نه ابزاری برای ترک مخاصمه، بلکه تاکتیکی است برای شدت بخشیدن به آن در زمانی کوتاه، در آینده نزدیک. پیشنهاد آتش بس هم تقریبا در همه موارد، از جانب طرفی مطرح می شود که روی زمین گیر افتاده و نیاز به تجدید قوا دارد.
از حیث نظامی هم، آتش بس، در وضعیت فعلی، ابزاری است برای کاستن از قدرت تمام کنندگی عملیات ها، درست وقتی که در آستانه نتیجه دادن است. گمان می کنم این درسی است که بیش از هر کس روس ها به آموختن آن نیاز داشتند و شواهد نشان می دهد، درسشان را آموخته اند.
این بهای سنگین چرا؟!
سیدیاسر جبرائیلی در کانال تلگرامیاش درباره بیانات رهبر انقلاب دربارة تدریس زبان انگلیسی در مدارس مینویسد: (سال 1389 دولت وقت برنامه ای برای تدریس زبان انگلیسی در دوره دبستان داشت که این یادداشت در کیهان منتشر شد و بحمدلله آن طرح از دستور کار خارج شد. این ایام که همان بحث توسط همان افراد -که شن کف رودخانه هستند و هر دولتی روی کار باشد، نقش تعیین کنندگی اینها ثابت است- طرح شده، بازخوانی این نوشته خالی از لطف نیست)
اخیراً وزیر محترم آموزش و پرورش از بررسی طرحی سخن به میان آورده اند که براساس آن درس زبان انگلیسی به دوره ابتدایی راه می یابد. البته ایشان گفته اند این درس به شدت در شورای عالی آموزش و پرورش مورد بحث است و بعد از جمع بندی نظرات کارشناسان، نظر نهایی اعمال خواهد شد. درباره این طرح گفتنی ها و ملاحظاتی وجود دارد که به نظر می رسد توجه به آنها ضروری باشد.
موضوع چگونگی آموزش زبان انگلیسی و ضعف و قوت ها و باید و نبایدهای آن سال هاست که در محافل علمی و رسانه ای مطرح بوده و هر از چندگاهی راهکارهایی برای افزایش کیفیت آموزش این درس ارائه می شود. در اینکه برخی فارغ التحصیلان دوره آموزشی قبل از دانشگاه - دبستان تا پیش دانشگاهی- در سطحی نیستند که بتوانند نیازهای خود را حین تحصیل در دانشگاه و به هنگام رجوع به متون انگلیسی برطرف کنند، تردیدی نیست، اما پرسش مرتبط با موضوع یادداشت حاضر این است که آیا وارد کردن درس زبان به دوره ابتدایی این مشکل را حل خواهد کرد یا نه؟!
به احتمال قوی هدف ارائه کنندگان طرح «وارد کردن درس زبان انگلیسی» به دوره ابتدایی استناد به یک نظریه در آموزش زبان به نام critical period hypothesis است که می گوید آموزش در سنین پایین راحت تر و با کیفیت بالاتر انجام می گیرد.
اگر دوستان شورای عالی آموزش و پرورش با استناد به این نظریه در حال بررسی طرح یاد شده هستند باید گفت نظریه یاد شده از سوی دانشمندان بسیاری رد شده است.
«داگلاس براون» از متخصصان مطرح آموزش زبان در کتاب معروف خود (Principles of Language Learning and Teaching) با اشاره به تحقیقات انجام شده می نویسد که تنها - و تنها- نتیجه آموزش زبان از سنین پایین تر نزدیک بودن لهجه یاد گیرنده به «متکلمان اصلی زبان هدف» است؛ یعنی در صورتی که این روش به ثمر بنشیند، محصلان ایرانی خواهند توانست با لهجه -مثلاً- بریتانیایی یا آمریکایی انگلیسی صحبت کنند. دانشمندان آموزش زبان معتقدند همانگونه که یادگیری در سنین پایین مزیت هایی دارد، یاد گیرندگان سنین بالا نیز امتیازاتی دارند از جمله اینکه از قدرت پردازش ذهنی بالایی برخوردارند.
ضعف این طرح آنجاست که نه تنها بر پایه یک تئوری آموزشی منسوخ ارائه شده، بلکه هدف از آموزش زبان انگلیسی در ایران را نیز به درستی تشخیص نداده است. به راستی نیاز دانش آموزان و دانشجویان ما به زبان انگلیسی در چه حد است؟ در حد مکالمه مانند خود انگلیسی ها؟ در حد توان مراجعه بدون مشکل به متون علمی؟ چه حد؟ پاسخ به این سؤال البته نیاز به کار دقیق علمی دارد که باید گفت انجام نشده است.
گروه های زبان انگلیسی دانشگاه های ما اگرچه مقالات فراوانی در نشریات ISI منتشر کرده اند، اما تاکنون پاسخ مناسبی به این پرسش نداده اند. همین ابهام است که باعث می شود هر از چندگاهی طرحی سلیقه ای با اهدافی غیر علمی مطرح شود بدون آنکه تبعات آن مورد بررسی قرار گیرد.
قطعاً اشخاص متفاوت نیازهای مختلف با سطوح گوناگون به زبان انگلیسی دارند و هر کس متناسب با نیاز خود باید به این امر بپردازد؛ بسیاری هستند که نیازشان در حد مراجعه به متون علمی است و کسانی هم هستند که به دلیل مسافرت ها یا روابط کاری و تجاری نیاز به تسلط در حد مکالمه دارند. اما راه تأمین این نیازهای گونه گون تزریق زبان انگلیسی به فرهنگ ایرانی نیست.
وارد کردن درس زبان انگلیسی به دوره ابتدایی با هدف فراگیر کردن تسلط کامل محصلان ما به انگلیسی نه تنها در راستای نیازهای واقعی ما به این زبان نیست، بلکه تبعات و آثار فرهنگی زیانباری به همراه دارد. در صورت عملی شدن این طرح، دانش آموز دوره ابتدایی که در حال یادگیری «الفبای» زبان فارسی است و هنوز استخوان بندی فرهنگ ملی اش محکم نشده، در معرض یک زبان و فرهنگ دیگر قرار خواهد گرفت. کارشناسان برجسته زبان انگلیسی در کشورمان معتقدند انجام این طرح اساسا یک خطر بزرگ برای زبان فارسی و فرهنگ ملی است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی دوازدهم اردیبهشت ماه 84 که در جمع فرهنگیان و معلمان استان کرمان سخن می گفتند با انتقاد از طرح هایی اینچنین، پیامدهای فرهنگی طرح یاد شده را به روشنی ترسیم کرده اند: «ناگهان از گوشه ای یک نفر تشخیص داده که باید ما به کودکان دبستانی، از کلاس اول- یا حتی پیش دبستانی- زبان انگلیسی یاد بدهیم؛ چرا؟ وقتی بزرگ شدند، هرکس نیاز دارد، می رود زبان انگلیسی را یاد می گیرد.
چقدر دولت انگلیس و دولت آمریکا باید پول خرج کنند تا بتوانند این طور آسان زبان خودشان را در میان یک ملت بیگانه ترویج کنند؟ ما برای ترویج زبان فارسی چقدر در دنیا مشکل داریم؟ خانه فرهنگ ما را می بندند، عنصر فرهنگی ما را ترور می کنند، ده جور مانع در مقابل رایزنی های فرهنگی ما درست می کنند؛ چرا؟ چون در آنجا زبان فارسی یاد می دهیم. ولی ما بیاییم به دست خود، مفت و مجانی، به نفع صاحبان این زبان- که مایه انتقال فرهنگ آنهاست- این کار را انجام دهیم! البته بنده با فراگرفتن زبان خارجی صد درصد موافقم؛ نه یک زبان، بلکه ده زبان یاد بگیرند؛ چه اشکالی دارد؟ منتها این کار جزو فرهنگ جامعه نشود.»
یادآوری دوباره این نکته ضروری است که فراگیری زبان انگلیسی و یا به قول رهبر معظم انقلاب- بلکه ده زبان خارجی- نه فقط لازم، بلکه ضروری است، اما طرح مورد اشاره این نیاز را به بهای سنگینی که تخریب زبان فارسی و فرهنگ ملی است برآورده می کند و حال آن که بدون پرداخت این هزینه سنگین نیز می توان به نتیجه مطلوب رسید.
واکنش رهبر انقلاب به کدام اقدام آمریکاییها بود؟
سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنهای در تحلیل بیانات رهبر معظم انقلاب مینویسد: این روزها سه قانون ضدایرانی دیگر در حال تنظیم در کنگره آمریکا است که یکی از آنها همانی است که رهبر انقلاب در بیانات دیروز خود در دیدار با معلمان و فرهنگیان بیان کردند: «ممنوعیت هرگونه رزمایش ایران در خلیج فارس!»
در پیشنویس این قطعنامه حضور نظامیان ایران در خلیج فارس به عنوان اقدامی تنشآفرین محکوم شده. سطح ضد ایرانیبودن این طرح به میزانی بالاست که در این پیشنویس به جای استفاده از کلمهی «خلیج فارس»، از عنوانی جعلی استفاده شده است.
طبق متنی که کنگره آمریکا در وبسایت خود گذارده، در عباراتی کاملا مداخلهجویانه بیان شده است که «عملیات نظامی ایران به گونهای انجام میشود که تنشها را افزایش میدهد، موجب تضعیف ثبات در منطقه خلیج [فارس] شده و خطر را برای نیروهای مسلح امریکا در فراسوی مرزها افزایش داده است.»
در پایان پیشنویس این قطعنامه طی اقدامی خصمانه و با گرو گرفتن مسئله تحریم عنوان داشته است که «به هنگام بررسی قوانین مربوط به ایران از جمله قوانین تحریمی و کنترل تسلیحاتی، باید رفتار نیروهای نظامی و شبهنظامی ایران را در نظر داشت.»
مجموع رفتارهای آمریکا طی چند ماه اخیر بیانگر این موضوع است که دشمنی مقامات آمریکایی بعد از توافق هستهای نیز همچنان ادامه دارد. بنابراین بر مسئولین و نهادهای دولتی مربوط لازم است که نسبت به چنین موضوعاتی، پاسخهای بهموقع و بههنگام بدهند که رهبر انقلاب فرمودند «اینجورى بایستى با این قدرتهاى زیادهخواه، افزونطلب و انحصارطلب مواجه شد.»
راز چفیه رهبر انقلاب از زبان حاج قاسم سلیمانی
سردار سلیمانی از راز چفیه رهبر انقلاب اسلامی میگوید و مهدی محمدی در کانال تلگرامیاش آن را بازنشر کرده است. در ادامه این فیلم را ملاحظه میکنید.
انتهای پیام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد