جشن ورود امام حسن عسگری عصر روز شنبه مورخ چهارم بهمن ماه از ساعت 3 بعدازظهر در محل قدمگاه آن حضرت واقع در محله سبزه مشهد گرگان برگزار میشود.
به گزارش گلستان ما ؛ هر سال در عصر این روز ، مردم از جاهای دور و نزدیک به آن جا می روند و به دعا و نیایش میپردازند.
مرحوم آیت الله سید محمد رئیسی از علمای معاصر گرگان در صفحه 250 کتاب خاطرات خود مینویسد:
داستان آمدن امام حسن عسگری (ع) که شیخ عباس قمی در منتهی الامال نوشته ، از قضایای صحیح تاریخی است و هم اکنون منزل محل نزول حضرت امام حسن عسکری (ع)، تبدیل به مسجد امام حسن عسکری (ع) در محلهی سبزهمشهد جنب مصلی سرچشمه گردیده است.
آن حمام که حضرت در آن تشریف برد از بین رفته ، ولی آن سنگ که بر آن قدم نهاده، در حمامی نزدیک محل حمام قبلی برده شده و حمام به نام امام حسن عسگری (ع) نامگذاری شده است. هر داماد و عروس قبل از رفتن به حجله، بر این سنگ مینشینند. نصف روز را مردانه و نصف روز را زنانه قرار دادند تا مردان و زنان و دامادها و عروسها فیض ببرند. بیماران و حاجتمندان بر این سنگ مینشینند و چه بسیار موفق شدهاند و دعایشان مستجاب شده است.
تشریف فرمایی امام حسن عسگری (ع) به گرگان ، بیانگر آن است که منطقه جرجان و استرآباد یکی از مناطق مهم شیعهنشین از زمان امامان بوده است. متأسفانه به این رویداد افتخارآمیز شهر کمتر توجه شده است.
مسجد قدمگاه امام حسن عسکری (ع) از اماکن تاریخی و متبرکه ی شهر گرگان است. در حیاط آن امامزادهای مشهور به امامزاده مرادبخش قرار دارد که دو تن از شاهزادگان با نامهای احمد بن حسن بن علی بن ابیطالب (ع) و ابراهیم بن عبدالله بن موسی بن جعفر (ع) و چند تن از بانوان با نامهای سکینه، جمیله، نجمه، فاطمه و حمیده مدفون هستند.
در گذشته، مردگان برای بهرهمندی از آمرزش و شفاعت، در کنار این امامزاده دفن میشدند. اکنون برخی از سنگ قبرها که مربوط به نیم قرن اخیر بوده، به جا مانده است.
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
سلام خدمت دوستان گرامی من ساکن گرگان هستم ولی تا چند وقت پیش هنوز قسمت نشده بود این امامزاده را زیارت کنم ، که شبی خواب این امامزاده گرامی را دیدم که در خواب من آمدن و گفتن شما یک حاجتی داری و باید به زیارت من بیایی ایشان با چهره شادی به من گفتن تو به زیارت من بیا و من هم حاجت تو را براورده می کنم و من به ایشان گفتم آخه من حاجتی ندارم که شما بر آورده کنید گفتند نه داری بیا! من از خواب بیدار شدم از اطرافیان سوال کردم که همچین امامزاده ای هم هست؟متوجه شدم هست و خیلی تعجب کردم ، خلاصه چند روزی گذشت و من بر حسب اتفاق از آن محل می گذشتم با پرس و جو و تصویری که از قبل در خواب دیده بودم امامزاده را پیدا کردم واقعا حسی که داشتم قابل وصف نیست تن و بدنم داشت می لرزید انگار این امامزاده را من زنده دیده بودم و حال بر سر مزارش آمده بودم ، ماجرا یک سری حاشیه های جذاب دیگه هم داشت اگه دوس داشتین اونا رو هم می نویسم.....