مادر «شهید علیاکبر رادمند» با چشمانی اشکبار از مسئولان خواست تا در اجرای طرح نور پافشاری کنند و تحتتاثیر هیاهوی برخی افراد محافظهکار قرار نگیرند چراکه بیحجابی داغ گران بر دل خانواده شهداست.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «گلستان ما»، سمیرا رجبی- کارنامه درخشان شهدا برای همیشه راهگشای نسل جوان این سرزمین است نباید فراموش کنیم به برکت خون مطهر این شهداست که امروز امنیت، اقتدار، پیشرفت و سربلندی را در کشورمان شاهد هستیم.
۳۹ سال از دلتنگیهای شبانه مادر شهید «علیاکبر رادمند» میگذرد اما از بیقراری و اشکهای او در این سالها چیزی کم نشده است هنوز هر وقت به عکس پسر شهیدش خیره میشود داغ دلش تازه شده و اشک بر پهنای صورتش سرازیر میشود.
مادر شهید «علیاکبر رادمند» سخنش را با این جمله شروع میکند! جنازه پسرم هشت روز توسط رژیم بعث عراق روی درخت آویزان بود.
در حالیکه قطرات اشک بر گونههایش از یکدیگر در حال سبقت گرفتن بودند، ادامه داد: وقتی برای خرید از منزل بیرون میروم دیدن خانمهای بدحجاب دل مرا به درد میآورد با خودم میگویم پسر من خون داد تا حجاب از سر بانوان ما نیفتد سپس با صدایی بلند رو به دوربین خبرنگار ما کرد و گفت «من از مسئولان فرهنگی بسیار گلایه دارم جلوی این بیحجابی باید گرفته شود».
او ادامه داد: پسرم ۱۹ ماه به صورت بسیجی داوطلب راهی جبهه شد تا از خاک وطنش در برابر دشمنان دفاع کند او فقط ۱۳ سال داشت با این سن اندکش عاشق شهادت بود و سرانجام به آرزویش رسید.
خانم بروغنی گفت: پسرم برای آخرین بار وقتی سرباز بود وارد جبهه شد و بعد از پنج ماه به درجه رفیع شهادت رسید.
این مادر معزز شهید درخصوص نحوه خبر شهادت فرزندش گفت: من منتظر مرخصی گرفتن پسرم از جبهه بودم قبل از اینکه خبر شهادتش را به من دهند خوابش را دیدم، فردای آن روز چند نفر با لباس سپاه وارد خانهمان شدند و خبر شهادت پسرم را دادند، دوباره اشک از چشمانش سرازیر شد گویی همین امروز خبر شهادت پسرش را شنیده بود دستانش را مقابل صورتش آورد و گفت با همین دستانم او را بدرقه کردم.
از نحوه اعزام فرزند شهیدش جویا شدیم و ادامه داد: بدون اینکه به ما بگوید اسمش را برای اعزام به جبهه نوشته بود از کودکی در بسیج، پایگاه و هیئتها بود بسیار خانواده دوست و بامحبت بود و به پدر و مادرش احترام میگذاشت.
مادر شهید ادامه داد: پسر دیگرم در جبهه موجی شد اکنون صاحب دو فرزند است و هرگز برای جانبازی اقدام نکرد و میگفت من برای خدا جبهه رفتم.
از او پرسیدم وقتی دلتان برای پسرتان تنگ میشود چه میکنید، با بغضی سنگین جواب داد مگر به جز گریه کاری هم میتوانم انجام دهم سپس بر روی قاب عکس پسر شهیدش دست کشید و گفت بعد از شهادت پسرم، کمرم شکست و آنقدر که گریه کردم دیگر چشمانم سو ندارد.
به گزارش گلستان ما، شهدا، تابلوی افتخار ابدی ملت ایران هستند اگر امروز کشور عزیزمان ایران جزو قدرت اول منطقه شناخته شده است به برکت شهداست.
شهیدان از خونشان گذشتند تا امروز جمهوری اسلامی ایران به این اوج پیشرفت و اقتدار رسید.
انتهای خبر/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد