محمد دیلمکتولی یکی از شاعران آئینی استان گلستان در وصف سردار دلها اشعاری سروده است.
به گزارش گلستان ما، علی دیلمکتولی یکی از شاعران آئینی استان گلستان در وصف سردار دلها اشعاری سروده است.
« ای عشق بسوزانَم ...( * )
ای عشق بسوزانَم، در آتش سوزانَت
مُشتاق به دیدارَم، دیدار شهیدانَت
از کاظمی و همّت، از باکری و چمران
دورَم تو رَهایَم کُن، با چهره خندانَت
مَحوَم کن و خاکَم کُن، ای منظره زیبا
سی سال در این راهَم، در جمع رقیبانَت
در غُرْبَت و خَشم کین، تنها هَدفم این بود
لبخند رضایت بر، لبهای عزیزانَت
هر ذرّه ز خاکت را، میبوسَم و میبویَم
ایران عزیز ای عِشق، من زاده کرمانَت
در شوق وصال دوست، آواره شُدن زیباست
با سیر و سلوکی که، دلبسته عرفانَت
داماد نخواهَم شد، ای حِجله رَهایَم کن
جُز وَصل نمیخواهَم، نَه دردونَه درمانَت
زیباست وصال دوست، بایک تَن صدپاره
ای عِشق مرا دریاب، این دست به دامانَت
اَکبر شُدنی خواهَم، «یا لَیت لَنا اِرباً»
قاسِم شُدنی خواهَم، با سُمّ ستورانَت
یک عُمر پیات بودم، ای خَصم هلاکَم کُن
صد تکّه بکن جسمم، باخَشمت و طوفانَت
من خار به چشم تو، تو در پی صید من
حیران مَنی یک عُمر، من بیسَر و سامانَت
در غزّه و در لُبنان، شام و نَجف و صَنعا
هر جای که پِنداری، مَن سنگ و تو شیطانَت
آتش! تو بسوزانَم، خاکستر من زیباست
در این رَه بیپایان، من گوش به فرمانَت
زیبای من ای مَرگم، مُشتاق به دیدارَم
تو جان مرا بستان، دست من و زُلفانَت
جان زَخم اگر برداشت، آزاد شُده روحَم
یک دَست فقط کافی است، هَم شاهد رٓحمانٓت
خاکستر من زیباست، بر باد بِده آن را
من از تو نمیخواهم، جز لذّت بارانَت
«شعر کتولی در رثای سردار دلها»
«سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی»
تِه بوئَردی حاج قاسِم
بِرات ایران بیقِرارِه
لاله پَر پَر هابی و
دِل بِراتِه سوگِواره
اِرباَ اِرباً هابی و
هرچی گومب خالی نَبوندِم
دِشمن نادان بِدانه
این شِهادت ایفتخارِه
تِه بَگوتی پیش رَهبر :
« پَه چِرا زِنده بِماندم
این دِنیا بعد شهیدا
ویسته مَن یَه شوره زاره»
تِه بَگوتی به رِفیقات،
« فاطمیّه یَه چی بوند و
سال دیگِه جای مَنِم
با شهیدا اون دیاره»
خانومِت بگوت به مردم
که خبر هدابی وی رِه
« کِه به دِنبال شهادت
هر جا وی درگیر و دارِه »
تِه بیامبوئی که خَیلی
زود بِری شَهید هابوئی
نامِته «مالک» بَگِردِم
ذِالفقارِت، ماندگارِه
بَعدتِه روش کُند هزاران
قاسم و بوندِن اَمیری
دِشمن قرآن بدانِه
سهم ویشنا چوئِه داره
مَن چیشی بَگوم که خَیلی
بی قِرارم ، اَی رَفیقِم
این کَتول هابی سیاپوش
و بِراتِه داغدارِه
مَن و تِه هَمسایِه بیم
ده سال وخوب اِشناختِکُردِم
هَرچی بَگوم کَم بَگوتِم
این بِرام یَه ایفتخارِه
آ خدا بِخوا بِرارم
بٓریسیم مام به شهیدا
اونجه پٓهمه سِفره ها و
رزق و روزی دینِدِه ما رِه
تا تِقاصِته نئیریم
دِل ما آرام نئیرند
ولی لِنگه کوش پارِت
بیتر آ کلًه، ترامپِ نابکاره
« شهید عشق »
درخت سرو وطن را، هم او تناور کرد
شهیدعشق خودش را به خون شناور کرد
عجیب حادثهای بود و سخت واقعهای
که این مصیبت سنگین، چگونه باور کرد
به صبح جمعه خبر موج زد، دلم شورید
ضیافت شهدا بود و چشم ما، تر کرد
شقیترین بشر، خون عاشقی را ریخت
تمام مملکت عشق را، مکدٔر کرد
شهید زنده، که عمری فراق سوزاندش
پری کشید و به فردوس، جان شناور کرد
نماد غیرت ملی است، این سلیمانی
همان که قدرت حق را، به عینه باور کرد
اْفول قدرت پوشالی، تمام کفر ببین
که جنگ و رزم رها، حیله بهتآور کرد
شکار شیر، توان پلنگ میخواهد
شغال بیشه شبی، کار حیرتآور کرد
ز پشت خنجرخود زد، به قلب شیر خدا
نفوذ، رخنه به دیوارهای تناور کرد
به انتقام سخت چو اندیشه کرد، رهبر ما
شهاب، الاسد خصم، موش بیسر کرد
ترامپ، پاسخ ما باقی است، ای احمق
قسم به خون شهیدم، که خلق باور کرد
شعار کٰرد و عرب،گشته «یانکی، گو هوم»
یقین اراده به این امر، حی داور کرد
«نام نیک سلیمانی»
هر آنکه نیّت خالص، نظیر او دارد
به دست جام شهادت، چو صَد سَبو دارد
از عِشق مرتبهای، کسب میکند قاسم
که بُغض رهبر و مرجع، بَر آن گلو دارد
خروش خَلق ببین، در پی جنازه او
که پیشواز وجودش، به پیش رو دارد
نَماد غیرت ملی، شکوه ایران است
که گامها پی او، اَرج و آبرو دارد
هر آنکه زُهد و وَرع پیشه اَش بود قطعاً
مَلک به بَدرقه تمجید همچو او دارد
به نام نیک سلیمانی، این شهید عزیز
اِمام خَلق گریه کند، لَعن بر عدو دارد
ببین که سَبک زندگی اَش نیز میشود اُلگو
موظف است جهانی، وِرا نِکو دارد
شَقیترین بَشر، ضربه میزَند او را
برای آنکه قدرت ایمانِ صُلح جو دارد
ز نیل تا به فرات، عرصه رشادت اوست
نظر به قُدس و فلسطین در آرزو دارد
به بَزم گاه شهیدان و جَمع یاران رفت
که خاطرات اَز آن جَمع و گُفتگو دارد
به #انتقام_سخت بیندیش، قاآنی
قُمار باز وَقیح، قیمت خَدو دارد
تقدیم به ساحت قُدسی
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
*********************
خبر آمد که به پرواز، در آمَد قاسم
سوی جانان شدو از شوق رها شد قاسم
شوق پرواز ببین، وَصل وِرا میخواند
او سواره است و به سوی شهدا میرانَد
سینه را کرد سِپر، تا که سُلیمانی شُد
غَزّه تا حجّه، همانطور که میدانی شُد
کُفر و تکفیر مُقابل، به مَصاف آمدهاَند
شِمر و حجّاج، به تاراج مَطاف آمدهاَند
شُده تَهدید حَریم و حَرم حضرت عِشق
کَربلا تیررس و گشته به زنجیر دمشق
حرم و مسجد و محراب نمیداند او
بجز از نقشه ارباب نمیخواند او
طَرح کُفّار، سُقوط و هَدم ایران است
فکر تشکیل وطن، در نظر شیطان است
داعِش این نُطفه ابلیس، چِها میکرده
سَر اَطفال عَرب نیز، جُدا میکرده
تُرکمان، ایزدی و کُردِ مُسلمان کُشته
شیعه و سُنّی و دَرویش، به یکسان کُشته
غیرت اُمّت اسلام، بجوش آمده بود
خون عبّاس علی نیز، خُروش آمده بود
قَلم مرَجع تَقلید، به فَتوا شُده تیز
نفس روح خدا،گشته به حق روح انگیز
حُکم مالِک ز سوی، سیّد علی صادر شُد
رعشه بر پیکر اِبلیس لَعین، صادر شُد
سامرا تا به حَلب، نقشه او باطل شُد
داعِش، النُصره و تکفیر، چنین عاطِل شُد
سوخت سَرمایه یانکی و سُعود و صَهیون
حلب و موصِل و تکریت، شُد از دست برون
شخص شیطان، به تلافی شکست آمده باز
هدفش کُشتن مالک،حَکمین و آن ساز
خون مالک بزمین ریخت خبر سنگین است
خاک این مُلک، به خون شُهدا رَنگین است
ناله میکرد که همّت، نَفسم تنگ شُده
باکری باز دُعا کُن، که دِلم تنگ شُده
حاج اَحمد، تو بخواهی ز خُدا میبَخشد
وَ از این باغ، به ما نیز خُدا میبَخشد
صُبح جُمعه، که به آغوش شهیدان میرفت
فارغ از دغدغه با، خیل عزیزان میرفت
اُمّت از سوختن پیکر شان، سوخته بود
جگر سیّد علی، جان جَهان سوخته بود
خون مالک بزمین ریخت خبر سنگین است
خاک این مُلک به خون شُهدا رَنگین است
#محمد_دیلم_کتولی
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد