1394-05-27 06:54
2975
0
19155
گفتگو با آزاده سرافراز النگی، سید میرزا سلمانی:

در اسارت فکم شکسته بود/تا سه ماه نمی توانستم غذا بخورم، فقط آب میخوردم

سیدمیرزا سلمانی گفت: تا سه ماه نمی توانستم غذا بخورم، فقط آب میخوردم چون فکم شکسته بود و درمانم نکردند. صورتم را بدون اینکه بیحسم کنن بخیه کردند. جالب است بدانید که سروان عماد که مرد خشن و بی رحمی بود با همان صورت زخمی منو کتک زد و حتی نخ بخیه صورت منو پاره کرد اما عشق به امام و وطن و پدر و مادر ما یه امید ما در اسارت بود.

به گزارش گلستان ما به نقل از رادکانا، آزاده در همه حال آزاده است. اگر بلا و سختی به او رسد، شکیبایی ورزد و اگر مصیبت ها بر سرش فرو ریزند، او را نشکنند، هرچند به اسیری افتد و مقهور شود و آسایش را از دست نهد و به سختی و تنگ دستی افتد چنان که یوسف صدیق امین، به بندگی گرفته شد و مقهور و اسیر گشت، ولی این همه به آزادگی او آسیب نرساند. امام صادق(ع)

هر روزی که تاریخ انقلاب اسلامی ورق می‌خورد و وقایع آن بازخوانی و بازگوئی می‌شود، چیزی جزء ایمان، ایثار، رشادت، آزادگی و امثال آن در ذهنمان نمایان نمی شود.

26 مردادماه یکی از روزهای مهم تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. روزی که فرزندان غیور این مرز و بوم با غیرت مثال‌زدنی پس از تحمل سال‌ها دوری از میهن و خانواده خود، صبورانه زیر شکنجه‌های دردناک تاریکخانه‌های دشمن بعثیان ایستادگی نمودند و افتخاری دیگر در تاریخ بلندقامتان ثبت کردند.

آری این روز، سالروز تاریخی بازگشت آزادگان سرافراز به میهن عزیزمان ایران است که به همین مناسبت با سید میرزا سلمانی آزاده و جانباز 8 سال دفاع مقدس گفتگوئی انجام داده ایم که در ادامه می‌خوانید.

???????????????????????????????

آقای سلمانی در ابتدا خودتان را برای دوستانمان معرفی کنید؟

سید میرزا سلمانی متولد سال 1345، از روستای النگ، متأهل و دارای دو فررند و باز نشسته سپاه هستم.
درچه سالی و چگونه به جبهه اعزام شدید؟
در سال 1/1/1360 از طریق بسیج به منطقه جنگی جنوب اعزام شدم.

در چه روزی و چگونه به اسارت عراقی‌ها درآمدید؟

29 خرداماه سال 1367 عملیات بیت المقدس در محل پاسگاه شهابی مجروح و بعد به اسارت درآمدم.

عراق در این منطقه از ساعت 12 تا 18 عصر پاتک زد و بیشتر بچه ها شهید شدند. من از ناحیه کتف، گردن و فک به شددت مجروح و بیهوش شده بودم و اسیر شدم. مدت اسارتم 99 ماه 17 روز می باشد.

برخورد دشمنان در زمان اسارت با شما چگونه بود؟

من بعلت اینکه لباس عراقی تنم بود بشددت کتکم میزدند.

???????????????????????????????

چرا لباس عراقی به تن کردید؟

لباس من در عملیات پاره شده بود و از طرفی تدارکات هم نمی توانستند برای من لباس بیاوردند مجبور شدم از سنگر عراقی ها یک لباس تهیه کنم و بپوشم.

از طرفی عراقی ها فکر می کردند من در عملیات سرباز عراقی را کشتم و لباس اونو پوشیدم به همین خاطر هر سرباز و درجه دار عراقی به من میرسید به شدت کتکم میزد.

آقای سلمانی لطفا خاطره ای از دوران اسارتتان بگوئید؟

دوران سختی بود. من چون مجروح شده بودم و خون زیادی از من رفته بود خیلی ضعیف شدم همه فکر میکردن میمیرم اما دوستان که در ارودگاه بودند برای من خیلی زحمت کشیدن.

تا سه ماه نمی توانستم غذا بخورم، فقط آب میخوردم چون فکم شکسته بود و درمانم نکردند. صورتم را بدون اینکه بیحسم کنن بخیه کردند.

جالب بدونید که سروان عماد که مرد خشن و بی رحمی بود با همان صورت زخمی منو کتک زد و حتی نخ بخیه صورت منو پاره کرد اما عشق به امام و وطن و پدر و مادر ما یه امید ما در اسارت بود.

???????????????????????????????

آیا خانواده در زمان اسارت از شما اطلاعی داشتند؟

در زمان اسارت هیچ یک از اسرا ارتباطی با خانواده خود نداشتند. نه نامه‌ای و نه حتی تماس تلفنی. تنها راهی که خانواده‌هایمان از اسارت ما مطلع شدند انجام مصاحبه رادیوئی توسط صلیب سرخ بود که طی آن هریک از ما فقط اجازه داشتیم اسامی خود را اعلام کنیم و اجازه بیان هیچ حرف دیگری را نداشتیم.

از حس و حال زمان آزادی و بازگشت به ایران برایمان بگویید؟

در تاریخ 30/5/69 آزاد شدم. هوای وطن، بوی خاک وطن حس و حال عجیبی بهم می داد. شوق دیدار حال آدم را دگرگون می کرد و فقط آنان که اسیر و در بند بودند می دانند من چه می گوییم.

در لحظه ورود همه آزادگان سجده شکر بر خاک میهن عزیزمان به جا آوردند. حس و حال عجیبی بود. بازگشت به وطن پس از ماه‌ها اسارت.

با استقبال هم میهنان به شهرستان کردکوی و بعد از آن به روستای النگ آمدم.

خدا رحمت کند پدر ومادرم را، هیچوقت حس در آغوش گرفتن پدرم و مادرم را در آن لحظه از یاد نخواهم برد.

???????????????????????????????

آقای سلمانی در پایان اگر صبحتی دارید بفرمایئد؟

خدا را شکر می کنم که نقش اندکی در دفاع از مرز و بوم کشور عزیزم ایران داشته‌ام. افتخار میکنم که یک ایرانی و سرباز امام خمینی (ره) بوده ام.

در پایان جا دارد از آزادگان عزیز روستای النگ یادی کنیم:

1- سید رحیم سیدالنگی

2- سید طالب سید النگی

3- محمود نجاتی منش

4- محمود رهنمائی

5- حسن پلنگی

6- مرتضی ساوری

مصاحبه کننده: یعقوب محمودی

???????????????????????????????

DSC00825

DSC00826

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.