1394-05-31 19:21
2095
0
19372
یادداشتی از حسن بیارجمندی ؛

نردبان ریچارد رورتی تا بام جماران ! / نقدی بر ظهور نئوپراگماتیست در عرصه گفتمانی سیاست خارجی

تعیین مصادیق مبتنی بر شرایط زمان و مکان بر عهده ولی امر زمان است و ممکن است در آن عصر مصداق اتم آن فلان قدرت ها در شرق و غرب باشد و در این عصر فلان و فلان قدرت ها و در عصرهای آتی فلان و فلان  قدرت ها و...

به گزارش گلستان ما ؛ حسن بیارجمندی/دانشجوی دکتری دانشگاه روابط بین الملل مسکو طی مطلبی نوشت:

"شرق دو هفته پیش مطلبی با عنوان:«تحليل يرواند آبراهاميان از روابط ايران و آمريکا پس از توافق هسته‌اي: جدال کمتر، اتحاد نامحتمل» منتشر کرد. يرواند آبراهاميان مورخ ايران مدرن! در دانشگاه نيويورک ،در بخشی از این تحلیل و در ضمن پاسخ به این سئوال که:« مايلم به توافق هسته‌اي در بستر تاريخ ايران نگاه کنم، به طور خاص در بستر روابط ايران با آمريکا و غرب و در چارچوب انقلاب ١٩٧٩ ايران. ٣٦ سال از زمان پيروزي انقلاب مي‌گذرد، فکر مي‌کنيد انقلاب به اهدافش دست يافته است؟

اگر چنين است آيا درحال‌حاضر زمان اصلاح آن اهداف فرا رسيده است؟» با اشاره به هدف اصلي انقلاب دردستيابي به استقلال از يوغ قدرت‌هاي غربي! و تحت نفوذ سنتی بريتانيا و سپس ايالات متحده آمريکا بودن ،از تغییر همه اينها در سال ١٩٧٩ ميلادي سخن می گوید و در ادامه  تاکید می کند:«در نتيجه شما مي‌توانيد بگوييد انقلاب به دو هدف اصلي‌اش، يعني استقلال ملي و اصلاحات اجتماعي دست يافته است و اکنون با تازه‌کردن نفس، درصدد عادي‌سازي روابط با جهان خارج برآمده است!!!».

این استاد دانشگاه نیویورک با پراگماتيست (عملگرا) خواندن این تحرکات  و در پاسخ به این سئوال که:«صادق زيباکلام در مقاله‌اي تحت عنوان «آغازي بر پايان مرگ بر آمريکا» توافق هسته‌اي را نقطه عطفي در تاريخ ايران دانسته و آن را آغازي براي آشتي ايران با جهان غرب قلمداد کرده است. ..

آيا ما مي‌توانيم انتظار انجام اصلاحاتي در شعارهاي ضدآمريکايي را در آينده نزديک داشته باشيم؟»ضمن رد این موضوع و اشاره به وجود سوءظن ملي نسبت به آمريکا و غرب در ايران ... که ريشه آن به صد سال پيش بازمي‌گردد، درنتيجه اين موضوع با توافق هسته‌اي پايان نخواهد يافت.

نکته ظریفی را در پاسخ به :«آيا شهروندان معمولي ايراني مي‌توانند انتظار اصلاحات مدني داشته باشند؟بله، من فکر مي‌کنم که ما مي‌توانيم انتظار تحقق چنين شرايطي را داشته باشيم...من فکر مي‌کنم که اين وضعيت ادامه خواهد داشت... من فکر مي‌کنم در انتخابات بعدي تلاش بيشتري براي اجازه‌يافتن اصلاح‌طلبان به شرکت در رقابت انتخاباتي وجود خواهد داشت. در نتيجه، ترکيب مجلس بعدي تغيير خواهد کرد.

همچنین خبرنگار پايگاه اطلاع رساني و خبري جماران گفتگویی با محمد علي سبحاني سفير اسبق ايران در لبنان و اردن و مشاور وزير امور خارجه پيرامون موضوع سياست خارجي و ...در هفته پیش داشت.آقای مشاور در بخشی از این گفتگو با تفکیک قابل تامل ديپلماسي شرايط انقلابي با ديپلماسي شرايط عادي!:« بايد توجه داشت که ديپلماسي شرايط انقلابي با ديپلماسي شرايط عادي خيلي متفاوت است.»

و اشاره به دشواري هايي که انقلاب در دوره جنگ براي دفاع از مرزهاي ملي!!! با آن ها رو به رو بود، می گوید:« در شرايطي که بخش هاي عظيمي از چند استان در يک کشور اشغال شده و افراد قصد اثبات اين را دارند که انقلاب از توان دفاع از مرزهاي ملي برخوردار است، نظام سلطه شرق و غرب، نظامي باطل قلمداد مي شود.

تا پس از پايان جنگ نيز همين فضا متاثر از سخنان کوبنده و قاطع امام برقرار بود، يعني امام در دوران جنگ قصد بالا بردن روحيه رزمندگان را داشت تا بتوانند در مقابل نفوذ و اشغال بيگانه ايستادگي کنند.پس از اينکه شرايط کمي عادي مي شود و بحث صلح و مواردي از اين قبيل مطرح مي شود، ادبيات امام در رابطه با ارتباط با خارج نيز تبديل به ادبياتي متفاوت مي شود.»

مشاور وزير امور خارجه  در ادامه  با اشاره به 4دوره  (اشغال سفارت، وقوع جنگ، دوره 8 ساله جنگ و دوره يک ساله پس از جنگ تا درگذشت) - که در آن نقش ديپلماسي امام پررنگ تر نمايان شد -  و  با توجه به آن ها مي توان دريافت که امام (س) به ديپلماسي اعتقاد داشت ؛در ادامه برخي از ويژگي هاي فضاي جديد را برشمرده  و تصريح می کند: در فضاي جديد شرايط اينگونه نيست که آمريکا و شوروي دنيا را تقسيم کنند!!! ...

هم اکنون از آن فضاي دوقطبي گذشته فاصله زيادي گرفته ايم و با صراحت اعلام مي کنم که انسان امروز با انسان دهه 60 و انسان قبل از دهه 90 ميلادي که در آن زمان جهان دوقطبي بود، خيلي فرق مي کند.» می افزاید:«در دنياي امروز مفهوم استقلال خيلي متفاوت است. اگر در گذشته شعار مطرح شده از سوي امام خميني براي ايستادگي مقابل جبهه هاي شرقي و غربي دنيا، «نه شرقي نه غربي جمهوري اسلامي» بود، اين شعار در بخش اول به دليل از بين رفتن شرايط دوقطبي دنيا امروز چندان نمي تواند مفهوم جدي داشته باشد.

آن روزها سياست با يک دشمن تعريف مي شد، اما اگر امروز هرکس سياست را با يک دشمن تعريف کند خودش را از امکاناتي که در اين جهان وجود دارد و ظرفيت هايي که مي تواند از آن ها استفاده کند، محروم کرده است.»اين کارشناس مسائل خاورميانه!!! اظهار کرد: اگر ما همه جا و همه دنيا را دشمن بدانيم ديگر به سمتشان نمي رويم و در اين صورت نمي توانيم از ظرفيت هاي آن ها استفاده کنيم درحالي که در دنياي امروز همه کشوها از هم بهره مي گيرند به اين دليل که ديگر امکان محدود کردن افراد وجود ندارد.»

وی در ادامه باطرح این موضوع که:« همچنين مي توانيم اين پرسش را در فضاي شبکه ها و رسانه هاي مختلف مطرح کنيم که اگر امام خميني (س) امروز بود در مورد موضوعات مختلف چه موضعي مي گرفت؟» بیان می دارد:«در مجموع به نظرم امام به تعامل بويژه در ارتباط گيري با کشورهاي دنيا معتقد و يک ديپلمات بود و بارها از تذکراتش به وزيران امور خارجه، نخست وزير و رؤساي جمهور و از نوع سخناني که بيان مي کرد مي شد به اين موضوع پي برد.

با اينکه امام مي گفت من يک طلبه و رهبر روحاني هستم و بر آن مبنا صحبت مي کرد، اما بنده معتقدم امام يک انقلابي ديپلمات بود، اما در عين حال هيچوقت بي پروا سخن نمي گفت و دقت مي کرد که صحبت ها و رفتارهايش چه تاثيري بر جاي مي گذارد و از اين جهت روي منافع کشور حساس بود و به همين دليل معتقدم امام يک انقلابي ديپلمات بود.» وی در انتهای گفتگوی خود  با بیان این مطلب که  با دستيابي به اين هدف، تاريخ و ذهنيتي براي مردم ايجاد شد به نحوي که هنوز هم درگير آن هستند که اين بار بايد پيشرفت کنيم!!!، بايد خودمان تصميم بگيريم!!! که چه کاري انجام دهيم !!!

و نمونه اين امر در پرونده هسته اي به خوبي ديده شد که مردم روي اين موضوع که خودمان تصميم گيري کنيم، تاکيد و حساسيت داشتند.می افزاید:«چنين حساسيتي به اين موضوع بر مي گردد که خودمان تصميم بگيريم و اين از همان انقلاب نشأت مي گيرد، بنابراين اين شعار به هدف هايش رسيد؛ زيرا آن زمان که تصميمات مستقل گرفته مي شد، ذهنيت استقلال طلبي و عدم وابستگي را در ايران تقويت کرد.».

البته طرح این موضوع به این دو گفتگو ختم نمی شود و اگر کسی کمتر آشنایی با جریانات حوزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی داشته باشد ؛اذعان خواهد کرد که این خط رسانه ای قوی بوده است که پس از تفاهم  وین از نمود و تظاهر بیرونی بیشتری برخوردار گردیده است و البته پیش از این و دوره های زمانی 68تا 84به مدت 20سال همواره با وجود فراز و نشیب هایی از سوی جریان چپ مدرنیزه شده دنبال می شده است.

2

اما این جریان فکری چه خوب است که پیش از آنکه از این تفسیر خود دفاع علنی کنند؛نسبت به بازخوانی انقلاب اسلامی و ماهیت مستمر آن و اهداف و علل اصلی آن از آغاز تا غایت اصلی آن ،نظام جمهوری اسلامی و اصول مرتبط با سیاست خارجی آن مندرج در قانون اساسی حاکم،امام خمینی و اندیشه های ناب آن،ولایت مستمر فقیه جامع الشرایط و مسئولیت او در سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی،وضعیت و شرایط واقع بینانه حاکم بر نظام بین الملل و شدت و خشونت بیشتر از گذشته  نظام سلطه بر امت اسلامی و...اهتمام و توجه لازمی داشته باشند و سعی نکنند با قرار گرفتن در پشت عناوین پیشینه شغلی در گذشته و حال ،بدنبال اقناع و القای چنین تفاسیر بدعت آمیزی باشند.

بالاخص اینکه پایه ها و مبانی چنین تفکراتی خود ریشه در تفکرات فلاسفه پراگماتیست و نئوپراگماتیست همچون ریچارد رورتی دارد.ریچارد رورتی فیلسوف نئوپراگماتیست آمریکایی از مطرح ترین فیلسوف های عصر کنونی ! که آثار بسیاری از وی به فارسی برگردانده و در محافل روشنفکری ما  با توجه به  خاستگاه او در حوزه ی سیاسی چپ بسیار از او یاد می شود.هر چند او را از منظری در رابطه با  دفاع از نظام سیاسی لیبرالیسم ـ طرفداران حفظ وضع موجود ـ در شمار اندیشمندان راست می دانند.

او در تحلیل تحولات اخیر وقوع  آن  را نه در نتیجه ی اتخاذ اصول جدید ، بلکه ناشی از دگرگونی! تاویل رایج از اصول قدیمی به موازات از میان رفتن تعصبات سنتی می دانند.در واقع او خواهان شکوفایی و پیشرفت! انسان است؛ و بر همین مبنا او خواستار باز تعریف مجدد! ، محدود نبودن و حرکت کردن و آزاد بودن است و برای آزاد بودن چه جامعه ای بهتر از یک جامعه ی لیبرال !!! اما اگر به زعم او  فلاسفه بگذارند!!؟

کاری که زمانی مسیحیت می کرد! و انسان را در چارچوب دین محدود می ساخت! و انسان برای رهایی از این محدودیت ها دست به دامن فلسفه شد! چرا که هیچ تجربه ای نداشت؛ برای اینکه به دین باوران ثابت کند که بدون دین اوضاع بهتر خواهد شد!!؟ رورتی معتقد است که فلسفه نردبانی بود که غرب از آن بالا رفت و اکنون قصد کنار گذاشتن آن دارد!در واقع چنانکه رالز می گوید اکنون وقت آن رسیده تا "اصل رواداری و تساهل و تسامح را بر خود فلسفه اعمال کنیم، و اندک مانده های تحریف شده  عصر دینداری را کنار بگذاریم.

20سال جریانی برای تعریف و تفسیرعملگرایانه از اصول آرمانگرایانه انقلاب اسلامی از فلسفه پراگماتیسم (pragmatism) یا انجام‌پذیرگرایی بهره برده است؛آنان  با این ادعای که آرمان های انقلاب اسلامی-که در قانون اساسی بعنوان اصول وضع شده اند- همچون

1- نفی هرگونه ستمگری و ستمکشی و سلطه گری و سلطه پذیری ،قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تأمین می کند.(بند ج قسمت 6اصل دوم ،جمهوری اسلامی ، نظامی است برپایه ایمان به :کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توام با مسوولیت او دربرابر خدا که از راه :)

2- طرد کامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب  و تنظیم سیاست خارجی کشور براساس معیارهای اسلام ، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان .(بند 5وبند16 اصل سوم - دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذکور در اصل دوم ، همه امکانات خود را برای امور زیر به کار برد :)

3-در جمهوری اسلامی ایران آزادی و استقلال و وحدت وتمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است . هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی به استقلال سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی ، نظامی وتمامیت ارضی ایران کمترین خدشه ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادی های مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات ، سلب کند.(اصل 9)

4-دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند، این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که برضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند.(اصل 14)

5- جلوگیری از سلطه اقتصادی بیگانه بر اقتصاد کشور.(بند 8اصل 43)

6-سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران براساس نفی هرگونه سلطه جویی و سلطه پذیری ، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت های سلطه گر و روابط صلح آمیزمتقابل با دول غیرمحارب استوار است .(اصل 152)

7-جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می شناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت های دیگر از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می کند.(اصل 154) و...غیرممکن بوده و آن‌ها را باید  با توجّه به انجام‌پذیری آنها در دستور کار قرار داد.

این جریان «عمل گرا» امکانات مادی موجود و قابل محاسبه(قدرت مادی) را بر اصول و آرمان های  خود مقدم می دانند و برای پیشبرد مقاصد سیاسی و جریانی خود معتقدند؛ باید انعطاف لازم بخرج داد.

اما یک دهه اخیر  و آثار  گفتمانی آن در حوزه بیداری اسلامی و کشورهای آمریکای جنوبی خط بطلانی بر آن پراگماتیسم در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی  کشید و بر همگان ثابت نمود که این آرمان های انقلاب اسلامی و اصول مندرج در قانون اساسی آن چگونه می توانند بعنوان واقعیت های کاربردی در جامعه بین الملل مطرح و مورد اقبال ملت ها قرار بگیرد و  زمینه ها و بسترهای لازم برای یک انقلاب جهانی را فراهم کند.

این سیاست خارجی اصولی نه تنها مورد تایید امام بوده  و با توجه به سئوال  آقای مشاور محترم،حتی اگر امام هم در این عصر می بود بر اصالت و درستی آن صحت می گذاشت:«  سیاست نه شرقی و نه غربی را در تمام زمینه های داخلی و روابط خارجی حفظ کنید(صحیفه نورج12ص122)» چراکه  سیره عملی و نظری امام بر انقلابی بود و مستمر بودن چنین ویژگی تاکید دارد و علل اصلی وضع کننده آنها همچون آیات مستحکم قرآن-که این اصول بر مبنای آن وضع شده است- پا برجا و تا ظهور حضرت ولی عصر(عجل) و پیروزی نهایی امتداد خواهد یافت.

بنابراین انحصار این  سیاست «نه شرقي نه غربي» به یک شعار آنهم  در دوران جنگ سرد! و تفسیر محدود و مصداقی  به شوروی و آمریکا یک انحراف است ؛چه آنکه اگر مراد امام این دو مصداق بود از عبارت«نه شوروی و نه آمریکا،جمهوری اسلامی» بهره می برد و هیچ گاه بر حفظ نا محدود آن تاکید نمی کرد.

ضمن اینکه اساسا در وضع اصول اساسی مبتنی بر یک اجتهاد پویا برای یک انقلاب مستمر ذکر مصادیق  معمول نیست و تعیین مصادیق مبتنی بر شرایط زمان و مکان بر عهده ولی امر زمان است و ممکن است در آن عصر مصداق اتم آن فلان قدرت ها در شرق و غرب باشد و در این عصر فلان و فلان قدرت ها و در عصرهای آتی فلان و فلان  قدرت ها و...

لذا محدود کردن این سیاست به یک دوره زمانی سابق و انحصار آن به یک موضوع در واقع همان تعبیر به پایان رسیدن انقلاب و انقلابی گری در چارچوب نظری «انقلاب آنی» است و این یعنی عقیم گذاشتن انقلاب از دستیابی به اهداف متعالی آن که ما اکنون به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی در مرحله «دولت اسلامی» متوقف و اهداف انقلاب در ایجاد یک جامعه اسلامی و تمدن اسلامی بدان تعلیق شده است.

آن تفاسیر به رای به هر اسم و عنوانی اعم از تغییر! تاویل رایج! از اصول قدیمی!!!بازخوانی انقلاب و اصول آن و... به موازات از میان بردن زمینه ها و بسترهای انقلابی گری به اسم تقیه یا اقتضای مدرنیزم!!! ناشی از عدم فهم و درک این آرمان ها و  جایگاه حقوقی این سیاست ها در قانون اساسی جمهوری اسلامی است و محدود کردن آن به یک آرمان تاریخ گذشته!

و ضرورت عبور از آنها فقط به اسم تعامل با جهان مستکبرین و دستیابی به توسعه و پیشرفت مادی! پای گذاشتن از آخرین پله نردبان پراگماتیسم گرایانه و عبور از منظومه فکری و اندیشه ای  امام خمینی(ره) برای همیشه است؛که از آن می توان به  ظهور نئوپراگماتیست در عرصه  گفتمانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی یاد کرد که اولا اندک مانده های تحریف شده از آرمان ها و اصول انقلاب اسلامی را که در سبقه و صحابه بودن خود بدان استناد می کنند؛ کنار گذاشته خواهد شد ثانیا  این گفتمان مطلقا ارتباط اعتقادی و التزامی به  آرمان ها و اصول انقلاب اسلامی،نظام جمهوری اسلامی،امام خمینی،نظام ولایی و... نخواهند داشت  و عملا  در برابر آن ها قرار می گیرند.

سخنان روز سه‌شنبه رئيس‌جمهور امريکا در جريان مصاحبه‌اي با وب‌سايت خبري ميک (MIC) مبني بر لزوم تغيير بنيادين در حاکميت ايران تصوير گوياتري از ماهيت چنین جریان سازی ها و گفتمان سازی های کاذب  ترسیم می کند.

آنجایی که او می گوید:« بايد تحولي، حتي تدريجي، در داخل ايران روي دهد تا به اين نتيجه برسند که شعار مرگ بر امريکا... باعث مي‌شود ايران در چشم بخش بزرگي از جهان منزوي شود!!؟ و به شما تضمين مي‌دهم که در لحظه‌اي که حکومت ايران! دست از اين شعارها و رفتارها بکشد، به لطف اندازه، استعدادها و منابعش فوراً شاهد بالا گرفتن نفوذ و قدرتش در جهان خواهد بود.»

منبع : پژواک سخن

انتهای پیام /

 

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.