1394-02-07 18:06
3388
5
13916
یادداشتی از حسن بیارجمندی ؛

من اینجا بس دلم تنگ است.../ غايت نگاه و روح بزرگ استاد محمدرضا لطفی / حسین دید مسئولین شهر گرگان ندیدند!

جالب تر آنکه همانان که در آذر 90 در دفاع از شجريان بر او تاختند ؛ در چنين فضاي مه آلودي فرصت را غنيمت شمردند و اگر ديروز در زمان حيات استاد نخواستند! راه او را ببينند و طي طريق کنند؛ امروز را بهترين فرصت دانستند که پشت جسم خاموش او فقط تار استاد را ببينند و فغان از بي لطفي تار او سخن برانند!!؟

به گزارش گلستان ما ؛ حسن بيارجمندي دانشجوی دکترای حقوق فضا در روسیه طی مطلبی در خصوص استاد لطفی نوشت:  حکايت« تنها هنرمند گرگانی که سر قبر استاد محمدرضا لطفی می رود »؛ حسین صالح آبادی دانشجوی حقوق دانشگاه پیام نور گرگان را خواندم .

دغدغه حسین صالح آبادی عزیز که سال  پیش در جریان جنجال آفرینی های بعض جریانات و اشخاص برای مصادره نام و مدفن استاد لطفي به یک دغدغه استانی و حتی ملی مبدل شده بود. آنروز برای ثبت در تاریخ نوشتم که این حکایت، حکايت محدود کردن استاد به انگشت اشاره او بدون توجه به غايت نگاه و روح بزرگ اوست.

انگشت اشاره اي که سالها بر تارها نواخت اما بيش از اين نواخت ها، اشارت ها و بشارت هاي تمدن سازي بود که اين روزها کمتر بدانها اشاره مي شود تا آسان تر مصادره ناسيوناليستي منطقه اي، سياسي و فرقه اي بشود.

حاشيه هاي پررنگي که در جريان مراسم تشييع و تدفين و پس از آن بدان رونق دادند و نسبت هاي جرياني و فرقه اي که نه تنها در شان استاد بلکه هيچ تناسبي با اشارت ها و بشارت هاي اين هنرمند گرانقدر نداشت.

چه آنکه به محض درگذشت او بدون توجه به مباني انديشه اي او و نيزاعلام وصيت او در تدفينش در گرگان، او را از عرش تاريخي و تاريخ ساز يک ملت تمدن ساز به فرش تعصبات کور منطقه اي و مفتضح تر از آن نزاع محله اي با اختلاف بر سر دفن! و ظالمانه تر از آن کشاندن آن به وادي فرقه اي - که با پيشينه و مواضع مکتوب ايشان هيچ نسبتي ندارد- تنزل داد.

جالب تر آنکه همانان که در آذر 90 در دفاع از شجريان بر او تاختند ؛ در چنين فضاي مه آلودي فرصت را غنيمت شمردند و اگر ديروز در زمان حيات استاد نخواستند! راه او را ببينند و طي طريق کنند؛ امروز را بهترين فرصت دانستند که پشت جسم خاموش او فقط تار استاد را ببينند و فغان از بي لطفي تار او سخن برانند!!؟

استاد لطفي اصلي ترين پايه هاي معرفتي خود را در اولين مکتب خانه انساني خود يعني مکتب پدر و مادرِ معلم خود که فارغ از تعصبات قومي و مذهبي بيش از 15سال در مناطق ترکمن نشين مشق انسانيت مي کردن، آموخت. انسانيتي که با جان مايه هاي ديني در اين نقطه جغرافيايي خود منشا تحولات شگرف تاريخي و تمدني بوده است.

lotfi 0

ازينروست که استاد در طي طريق خود تار خويش را بر غزل و مکتب حافظ و مولانا کوک مي کند و صداي تار او همنوا با يک ملت تمدن ساز از جمله مردم ما در ابتداي پيروزي انقلاب نداي«اي ايران، سراي اميد» را به اشارت و بشارت مي نوازد و چه در 24سال دوري اتفاقي- که خود در اين طي طريق آفاق و انفس به تعبير استاد زمينه شناخت را فراهم مي کند- جز از جدايي و شرح درد اشتياق به يک تاريخ و تمدن عظيم نمي سرايد و شيفته تمدن ميزبان نمي گردد. ريشه دار بودن چنين هويتي است که باز مي جويد روزگار وصل خويش را آنهم در حساس ترين برهه تاريخي وطن خود.

مصاحبه استاد با هفته‌نامه کيهان فرهنگي که در شماره 251 شهريور 1386 به‌چاپ رسيد؛ به صراحت اصول و پايه هاي چنين هويت اصيل و يک مرامنامه «انسان کامل» خود را تحت هدايت يک« استادکامل» ترسيم مي کند.

آنگاه که در ريشه شناسي و فلسفه غزل ايراني عقيده خود را با رهاندن از تعصبات ناسيوناليستي صرف و گستراندن آن در تمامي ابعاد هنر که در تمامي اجزاي تمدن اسلامي جاري و ساري است ابراز مي کند:

«يک عقيده ديگري هم درباره غزل دارم و آن اين است که ملت ايران يک فرهنگ آئيني خاصي دارد که وقتي وارد تشيع مي‌شود خودش را ظهور مي‌دهد، چون قبلش اين ظهور بيروني قوي وجود ندارد!!!

و پس از آن شور و حرارتي که ايراني‌ها در درونشان داشتند با اين طبيعت چشمه‌ساران و باغ‌ها و ... بنابراين شور، حرکت و اميد هم در آن متبلور مي‌شود، چون عشق بدون شور که معنا ندارد، حال مي‌بينيم اين شور مي‌آيد در تشيع و از زمان حضرت علي(ع) تا زمان حاضر تداوم پيدا مي‌کند يعني ما ملتي هستيم که اين شور را در بطن وجودي خود داريم، اما با آمدن تشيع سمبل اين شور هم پيدا مي‌شود و همين موضوع را در بناهاي معماري، نقاشي، موسيقي و شعر به خوبي خود را نشان داده است»

چنين ريشه هاي مستحکم تاريخي و مذهبي است که او را با وجود غواصي مرواريد انساني اين هنر در ديگر تمدن ها ،با تکيه بر تمدن اسلامي با افتخار از آن ياد مي کند و خود و هنر آرماني خويش را به مسلخ تمدن غرب ذبح نمي کند: «آنها [غربيان] همه چيز را از ما [تمدن] ياد گرفتند، ... خود محققان غربي و انگليسي و آمريکايي کاملاً به اين موضوع واقف‌اند و حتي با صراحت مي‌گويند که در يک دوره‌اي تمدن اسلامي نفوذ و حاکميت داشته ولي از قرن 16 به بعد تغييراتي به وجود آمد...غرب از نفوذ فرهنگ و تمدن‌هاي ديگر به داخل خود ترس و واهمه دارد.

2

مثلاً اروپاييان حدود 400 سال است که چشمان خود را بر روي ساير فرهنگ‌ها و تمدن‌هاي غيراروپايي و غيرآمريکايي بسته‌اند، آمريکا که ديگر ماشاءا... مردمش با تمدن‌هاي بيروني هيچ ارتباطي ندارند و کاملاً محدود و بسته‌اند...»

اما در اين فضاي بسته تمدن غرب اين اشارت ها و بشارت هاي هنرمندانه و متعهدانه به ايران و ايراني اوست که جاذبه هاي حداکثري مي آفريند: «مثلاً در خارج از کشور 70 درصد شنوندگان آثار من و افرادي که پاي کنسرتم مي‌آمدند خارجي بودند، براي اينکه آن حس و حال ايران را در سازم ارائه دادم، يعني ايرانيت را با قلبشان احساس مي‌کردند، ما هم شعر حافظ، مولانا، باباطاهر و ... مي‌خوانديم و درعين حال سازها را هم با شور اعتقادي همين آب و خاک مي‌زديم، آنها هم آرام آرام جذب اين موسيقي با حس و حال کشورمان شدند.»

استاد اين حس و حال را مديون حفظ نشانه ها و ميراث تمدني خود از تن ندادن به ظواهر تمدني غرب و ترجيح کار در طبيعت بعنوان مظهر عالم حضور و همچنين توجه به زبان فارسي و...مي داند، اما چرا فقط به يک دليل که: «تا احساسات دروني ايراني‌ام را از دست ندهم،‌ چون نمي‌خواهم اينجا [غربي] شوم، من مي‌خواهم اينها را بفهمم، دريافت کنم اما قلبا و روحا ايراني باشم، ... و همين که آنها هم مي‌فهميدند که تو واقعا ايراني هستي ديگر نمي‌توانستند مرزهاي اعتقادي ما را بشکنند، چون مي‌گفتند اين از ما نيست، پس بنابراين مرزها هم حفظ مي‌شد.»

اما هنر او به اينجا ختم نمي شود و در واقع خود را در عزلت، گوشه نشيني و تاريکي دنياي حلقه سازان و حلقه بازان محبوس نمي کند بلکه با شور و شعور معرفتي خود با مردم همراه مي شود و پاي در عرصه اجتماعي و سياسي مي گذارد و تعبيرحضرت امام(ره) از آمريکا «شيطان بزرگ» را تعبير قشنگ که با فرهنگ ما با اين سابقه و پشتوانه عظيم آنها را شيطان مي‌بيند و مي‌نامد،عجين مي داند و نقش مفسر يا همان «استاد کامل» به تعبير خود را به عنوان رابط ميان فرهيخته و عامه پررنگ مي کند.

استاد در چرايي اين نقش و در پاسخ به نقش او در جبهه هاي جنگ مي گويد:« اين که مي‌گوييد دغدغه مردم دارم کاملا درست است و شايد دليلش نوع زندگي گذشته من باشد، من در يک زندگي فئودالي بزرگ شدم، يعني ارباب و رعيتي بچه که بودم به سرزمين کشاورزي مي‌رفتم و دوره وجين و کندن پنبه و کمباين زدن بود و کارگرها هم کار مي‌کردند و آن فقر مردم در آن زمان خيلي روي من اثر گذاشت و احساس کردم بي‌عدالتي وجود دارد و به دنبال چرايي آن رفتم و ديدم اين موضوع در همه جا هست،

از همان زمان تا کنون هم به اين فکر بودم که وظيفه من در برابر جامعه چيست، و همين درد و رنج‌هاي هميشه همراه من بوده و براي دريافت اين حال و هواي مردم دوست دارم در ميان آنها باشم، چه در جبهه يا در خيابان، تا بتوانم آن حس و حال را انتقال دهيم، يعني تا در ميان اين جامعه و با مردمش زندگي نکنيد و حرف‌ها و دردل‌هاي آنها را نشنويد نمي‌توانيد بازتاب احساسات مردم را در هنر بگنجانيد.»

از اين رهگذر است که نسخه کيمياي يک هنرمند متعهد که گمشده امروز جامعه هنري ماست را مي پيچد:«بنابر اين به عنوان يک هنرمند اول بايد درد و رنج اين مردم را اگر مي‌تواني کم کني، دوم شور زندگي را در آنها قوي کني و سوم کمک کني تا مردم جامعه‌‌ات آرمانگرا شوند و حرکتي رو به جلو داشته باشيم.»

ازينروست که تار و دوريش او را از وظيفه تاريخي او غافل نمي کند:« مي‌خواهم بگويم آنجا هم که بودم از وطنم در تمام زمينه‌هاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي غافل نبودم»در چنين بستر است که هنر و هنرمند متعهد و ماندگار متولد مي شود: «يک هنرمند هم بايد امواج مثبت و منفي جامعه را به درستي دريافت کند و بعد از عبور از صافي‌هاي دروني، آن را در قالب هنر، زلال و پاک و رونده در اختيار جامعه قرار دهد.

اگر هنرمندي اين چنين نباشد نمي‌تواند اثري ماندگار خلق کند»چنين خاستگاه و درد جدايي و اشتياق است که او را به اصل سرزمين خود براي به پايان رساندن مرحله نهايي ماموريتش در آغازين سالهاي ترسيم زنجيره تمدن سازي اسلامي باز مي گرداند و در عرصه موسيقي سنتي ايراني شور و حرکتي نوين آغاز مي نمايد.شور و حرکتي که بتصريح استاد در فضاي مطبوعاتي کاملا ملموس و مشهود است.

449954 cmaVpT30

قريب سه دهه از انقلاب گذشته است که بخش اعظم ان در خارج از کشور گذرانده شده است اما از لابلاي خاطرات انقلاب، جبهه و جنگ و نيز نامبردن از چهرهايي چون شهيد چمران، شهيد آويني، شهيد رجايي همراهي و همگامي خود را از روي عشق و علاقه دروني و باطني آنچنان که در سروده اي ايران تجلي يافت ابراز مي کند و با افتخار از حمايت هاي معنوي امام و مقام معظم رهبري در ابتداي انقلاب ياد مي کند.

اين عشق و صفاي دروني که دور از هر ريا و فريبي است را مي توان 4سال بعد در جاي جاي گفت وگوي او در آذرماه سال 1390 با ماهنامه آسمان و آنهم در آن فضاي سنگين متاثر از وقايع سال 88 با انتقاد تند نسبت به شجريان مشاهده کرد:«به نظر من وقتي پهلوان شديد، مسئوليت شما مسئوليت يك گروه نيست؛ بلكه مسئوليت همه ملت را برعهده داريد. در واقع سخن شما مي‌بايست بازتاب سخن همه ملت ايران باشد. به نظرم چنين حركت‌هايي بيشتر سياسي محسوب مي‌شود تا فرهنگي هنري، و اين نظر شخصي من است»

استاد مرز چنين انحرافي را که خود 24سال مشق نموده بود اينگونه تشريح مي کند: «بي‌بي‌سي، صداي آمريكا، راديو بين‌المللي فرانسه و يا ساير رسانه‌هاي آن‌طرفي در 10 سال اخير مواضع اپوزيسيون به ايران دارند و گاهي اوقات نيز كار را به براندازي حكومت نيز مي‌كشانند.

اين را ما امروز به طور رسمي مي‌دانيم و آخرين صحبت‌هاي وزير امور خارجه انگلستان همه مويد اين رويكرد آن‌ها است. طبيعي است وقتي امروز رسانه‌هاي آن‌طرفي اين امكان را به يك هنرمند مي‌دهند تا بيايد در بي‌بي‌سي صحبت كند، حتماً بايد در درجه اول اپوزيسيون يا نيمچه اپوزيسيون باشد» گويي اين آخرين برگ رويش ها از دفتر يک «استاد کامل» است که براي نسل هاي آينده و آنهم در برهه اي از تاريخ که فصل ريزش ها بود، مي ماند تا برگ اميدي براي زنده نگاه داشتن هنر و هنرمند متعهد باشد.

امروز همانان که بويي از اين کيمياي« استاد کامل» نبرده اند و بطور خاص در آن مقاطع بر نقش تاريخي او تاختند و او را تخريب نمودند؛ با توسل به تار او که از نيستان وجود الهي استاد ببريده شده است؛ ساز و نواي نفسانيات خود را مي نوازند تا تاريخ را نه آنطور که استاد مي انديشيد و زندگي مي کرد بلکه آنطور که خود با ديکته بيگانگان مشق مي کنند، بنويسند.حاشا و کلا

منبع پژواک سخن

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

آشنای نزدیک

مرحبا و آفرین به قلم شیوا و رسا .الحق که بهتر از همه مدعیان استاد را شناختی .بسیار ممنونم از معرفی جهات مختلف شخصت تمام وکمال استاد لطفی .موفق باشی جناب بیارجمندی .

0
0
پاسخ
1394-02-07 20:15
غریبه

حسابی داری براش نوشابه باز می کنی. خبریه؟

0
0
پاسخ
1394-02-11 22:28

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.