1395-01-28 02:07
1970
0
30438
یادداشتی به قلم حسین پائین محلی؛

اصولگرایی ؛ از فقر تاریخی­ نگری تا نگاهی به نظریه ( گردش یا چرخش! ) نخبگان پارتو

نوشتارکنونی تلنگری است که سقراط وار با نوشیدن جام شوکران داوطلبانه درصدد تبیین این واقعه تلخ تاریخی است که اگر عده ای به خود نیایند و در رفتارشناسی خویش تجدید نظرنکنند درسنت تاریخ  حذف خواهند شد و مسیر جدیدی باز خواهد شد که ممکن است یک طرفه باشد و آنها را به بیرون از تاریخ پرتاب کند!

به گزارش گلستان ما ؛ حسین پائین محلی طی یادداشتی نوشت: نیچه درکتاب "غروب بتان" یا "چگونه می توان با پتک فلسفه نوشت؟" از عصر جدیدی یاد میکند که شاهد افول اسطوره های سنتی وکلاسیک هستیم، عصرجدیدی که درآن  دیگر مفاهیم وپدیده های گذشته توان وظرفیت تاریخی اجتماعی سابق را ندارند و با بحران مشروعیت مواجه میشوند.

نوشتارکنونی تلنگری است که سقراط وار با نوشیدن جام شوکران داوطلبانه درصدد تبیین این واقعه تلخ تاریخی است که اگر عده ای به خود نیایند و در رفتارشناسی خویش تجدید نظر نکنند در سنت تاریخ  حذف خواهند شد و مسیر جدیدی باز خواهد شد که ممکن است یک طرفه باشد و آنها را به بیرون از تاریخ پرتاب کند!

نگارنده با اهمیت از این خطر سقراط وار با نگارش این سطور جام شوکران راخواهد نوشید تا مگر دراین عصر عسرت و فترت فطرتی بیدار و مسیر تاریخی هموارگردد.

تاریخ همواره به عنوان یکی از سرچشمه­ های معرفت در کلام بزرگان دینی ما و قرآن کتاب آسمانی یاد شده است. حدود 28 درصد از آیات قرآن تاریخی است و امام علی (ع) نیز در نامه خود به امام حسن (ع) می ­فرمایند: آن قدر در تاریخ نگریسته­ ام که گویی با پیشینیان زیسته ­ام.

ایشان همچنین در جایی دیگر از نهج­ البلاغه می­فرمایند: تاریخ سرچشمه معرفت­ هاست- نقل به مضمون- و یا عبرت­ها بسیارند و عبرت­ پذیرها اندک.

این که تاریخ چیست؟ و آیا تاریخ ماهیت دارد و جهت ­مندی تاریخ به کدام سو است؟ در این نوشتار نمی­ گنجد و یا ذکر این نکته که در قرآن کلمه تاریخ به عنوان عبرت آمده بسنده می­ شود و علاقه­ مندان را به خوانش کتاب تاریخ چیست از اچکار به ترجمه محسن کامشاد دعوت می­ کنیم. اما آنچه در این نوشتار ضروری است که بدان اشاره شود نفی دیدگاه « سیر تک خطی» و به اصطلاح نظریه « کنتی » می­ باشد.

چرا که باید به نوعی به تاریخ نگاهی «دوره­ای» یا «ادواری» داشت. آنچه ضرورت طرح اهمیت تاریخ را به عنوان مقدمه برای این نوشتار ایجاد نمود این مسئله هست که نگاه به تاریخ افق پیش­روی ما را ترسیم می­ کند و ما را از هر نوع تأویل و تفسیر که به ایجاد شکاف تاریخ با اصل موضوع منجر شود دور نگه می ­دارد.

جامعه­ ای که تاریخ دارد همواره با فرصت­ها و تهدیدهایی روبروست. از فرصت­ هایی که می­توان به آن اشاره کرد استفاده از تجربیات گذشتگان است که به نوعی می­توان از آن به «میانبر تاریخی» یاد کرد.

مارکس بر این باور بود که نقد گذشته به معنای کشف آینده است. این گنجینه تاریخی ما را به نوعی از آینده ­شناسی هدایت می­ کند که غرب از آن به این معنایی که یاد شد بی­ بهره است.

اما تهدیدی که چنین جامعه­ای را همواره به مرز بحران­های اجتماعی می­کشاند که نهایتاً در رویدادهای سیاسی خود را به شکل چندین باره تکرار می­کند هم قابل رویت است. در چنین جامعه­ ای- یا بهتر است بگوئیم چنین قومی-که دارای تاریخ بوده اما به «بی­تاریخی» مبتلا شده­اند، این بی­تاریخی ما را به تکرار گزاره­های تاریخی مبتلا می‌کند.

در وضعیت بی­تاریخی ما مدعی تاریخ شکوهمند هم می‌شویم. اما رفتار تاریخی ما با تاریخ رفتاری بزرگان مان همخوانی ندارد لذا باید هزینه­ های گزافی را برای اشتباهات خود بپردازیم چرا که بیان این تاریخ انگاری نه به سمت آینده بلکه صرف یک مفهوم­ پردازی ذهنی معطوف به گذشته بوده است- مثل تکرار انتخابات 92 در سال 94- انقلاب اسلامی چنانچه بارها در نوشته ­های مختلف از ابعاد گوناگون توسط حقیر به آن پرداخته شده است ریشه در فرهنگ اسلامی دارد و بزرگترین اتفاق در تاریخ معاصر - مدرنیته-رقم خورد که غرب را با مبانی هستی شناختی و معرفتی به چالش کشید.

انقلابی که در تاریخ تجدد رقم خورد اما زمینه ­ساز تمدن دیگر شده و به اصطلاح گیدنز شکاف در تجدد را ایجاد کرد. در این نوشتار فرصت تفصیلی برای پرداختن کافی و وافی به مقوله انقلاب اسلامی نیست و راقم آنچه را که طرح نمود مقدمه­ای برای ورود به بحث اصلی قلمداد می ­کند و آن ، استفاده از ظرفیت­های تاریخی و تاریخ ­نگری است که نهایتاً باید منتج به چرخش یا گردش نخبگان در جامعه انقلابی باشیم که در سطور بعد بر آن پرداخته می­شود.

جریان سیاسی موسوم به اصول­گرایی هویت خود را بر گرفته از انقلاب اسلامی می داند لذا باید افقی از آینده را چه در حوزه آرمانی و چه واقعی ترسیم کند، چه ساحت نظری چه عملی.

پس از گذشت سه دهه از عمر با برکت انقلاب اسلامی جریان مومن به انقلاب در حوزه نظر و عمل چه کرد؟ چقدر به پرورش نیروی انسانی و کادرسازی تشکیلاتی پرداخته است؟ (پاسخ این پرسش تا اندازه­ای مبهم است. شاید این ابهام تا اندازه­ای به مفهوم و کارکرد قدرت برگردد که خود فرصتی دیگر می­طلبد که مجال پرداختن به آن در این مقال نمی­گنجد همان­طور که در سطور ابتدایی این نوشتار نیز اشارت رفت باید در باب معنای تاریخ و تاریخی­گری و تاریخ­نگری و اهمیت انقلاب اسلامی نوشتارهایی جداگانه را اختصاص داد.

بسیاری از نیروهای اصول­گرا یا در آستانه بازنشستگی­ اند یا بازنشسته شده­اند یا به بازنشستگی سیاسی رسیده ­اند، اما کماکان به حضور درعرصه قدرت تأکید دارند بی آنکه به پرورش نیروهای جوان و کادرسازی مشغول باشند و این خود نوعی بحران است.

عمدتاً بسیاری از بحران­ها زمانی اتفاق می­افتد که تصور می­شود بحرانی وجود ندارد و این بحران ریشه در رفتارشناسی سیاسی خواص-برخی از خواص- دارد.

انتخابات مجلس شورای اسلامی در دور دهم چه در سطح کشور و چه در سطح استان گلستان-به خصوص مرکز استان-خود مبین این ادعاست.

انگار عده­ای همیشه باید در رأس قدرت به معنای رسمی کلمه-  قدرت اجرایی- باشند تا خدمت کنند در حالی که ارزش کار فرهنگی و جبهه­ ای کمتر از سمت و پست سازمانی نیست.

درک نظری و ماهوی تاریخ، انقلاب اسلامی و قدرت و رابطه با آن در خدمت­ رسانی در جامعه بی­شک به عنوان یک زیربنای معرفتی یا معرفت زیربنایی در حقیقت کار اجرایی باید در نظر گرفته شود چنانکه مولای متقیان به کمیل بر شناخت تأکید می­ورزند وگرنه کار اجرایی اگر صرف برای قدرت باشد دیگر چگونه می­توان مدعی آرمانگرایی و انقلابیگری و مکتب­گرایی شد؟!

این تضاد نظر و عمل را به نوعی در رفتارشناسی سیاسی برخی چهره­های موسوم به اصول­گرایی در آستانه انتخابات مشاهده کردیم. اما چرا چنین شد و چاره نیست؟!

این «بی­تاریخی» که جریان به اصطلاح اصولگرایی به آن دچار شده را شاید از ابعاد گوناگون بتوان بررسی کرد، بررسی­ هایی که به طور اجمال و استعاری در این نوشتار به آن اشارت رفت و اهل تحقیق در حوزه­ های معرفتی و سیاسی و روان­شناسی و ... می­توانند به کنکاش در آن بپردازند که چگونه عده ­ای بدون درک تاریخی و در نظر گرفتن آنچه در این نوشتار از آن به عنوان درک وضعیت کنونی نامیده شد

براساس خود محوری، خلاء مشروعیت اجتماعی یا سیاسی، توهم، تحلیل نادرست شرایط ... برحضور در عرصه سیاسی انتخابات پرداختند و بعضاً با شعار «تک رأی» منجر به عدم ورود علمدار جریان اصول­گرایی در مرحله اول به مجلس شدند در حالی که بر اساس مبانی انقلابی و مکتبی می ­توانستند از حداکثر حق خود مبنی بر دو رأی استفاده کنند اما با این حرکت دست به انتحار سیاسی زدند تا مهر ابطال شده بر شناسنامه سیاسی خود را ثبت کنند.

مصاحبه­ هایی که در آن مدعی، حریم­ها را شکست و حرمت­ها را نادیده گرفت و حریت­ها جای خود را به انانیت و خودبنیادی داد تا شاید پس از شکست سیاسی بتوان به انتقام­گیری پرداخت اما غافل از این که «یکی بر سر شاخ بن می­برید!»

پدیده­های اجتماعی و تاریخی هنگامی می­توانند ماندگار و تأثیرگذار باشند که با مبانی معرفتی در جامعه ظهور کنند تا عامل حرکت و جوشش و پویش و کوشش جمعی باشند وگرنه به تعبیر مارکس: هر آنچه سخت وسفت است دود می­شود و به هوا می‌رود!

جریان به اصطلاح اصولگرایی امروز پس از چند دهه با ریزش ها و رویش­هایی به حیات خود ادامه داده است اما آنچه قابل کتمان نیست انحصاری شدن قدرت و یک طرفه شدن این جریان در بین برخی از خواص آنان بوده است که تکثر کاندیدای مجلس نیز این مدعا را اثبات می­ کند و شاید قدرت طلبی برخی خواص این جریان که همواره ماهیت وجودی خویش را باید با قدرت تعریف کنند و حال این دوری از قدرت برای آنان خلایی به وجود آورده که باید به دست آوردن آن بر طبل مشروعیت خویش بنوازند!!!

اما چنانچه بیشتر اشارت شد و این نوشتار نیز در عنوان بر آن تأکید کرده بود آسیب­شناسی این جریان بر اساس نظریه جامعه­ شناختی" ویلفردو پارتو " هست.

پارتو در جامعه شناسی کلاسیک یکی از متفکرین و نظریه پردازان مهم و تأثیرگذار است، اگر چه از حیث تأثیرگذاری و اهمیت به کسانی چون کنت، مارکس، دورکایم، وبر، و برخی چهره­های جدیدتر در جامعه شناسی چون گیدنز و پیر بوردیو نباشد.

پارتو ریشه بسیاری از رفتارهای اجتماعی و آگاهانه افراد را نه در عقل بلکه در غریزه یا همان «اراده معطوف بر قدرت نیچه» یا «تنازع بقا» داروین یا «داروینیسم اجتماعی» اسپنسر می­دید.

پارتو در ادامه، حیات نظام سیاسی و جریانات پویای اجتماعی را در گرو باز تعریف خردمندانه از خویش یا احیاگری در سایه جابه­جایی نخبگی و تداوم این سیر تعریف می­کرد چنانکه اگر به عنوان مثال آب در یک جا بماند می­گندد اما اگر آب جاری باشد و یا ظرف چون گودالی کوچک نباشد و چون می­رود تصور شودهرگز آب بو نمی‌گیرد و نمی­­گندد.

جمله معروف نیچه: ماری که پوست نیاندازد می­میرد، در حقیقت فشرده نظر پارتو قلمداد می­ شود. نیچه می­گفت آتشفشانی که مواد مذاب آن سرد شوند دهانه خروجی آتشفشان را خواهد بست.  این یک قاعده طبیعی و غیر قابل انکار در نظام طبیعت و اجتماعی است.

نظریه گردش نخبگان یا چرخش نخبگان که بر دو شکل این اصطلاح در ایران ترجمه شده-محور اصلی این نوشتار است که ما در نسبت با آینده جریان فکری و تشکیلاتی نیروهای مومن به انقلاب که موسوم بر اصولگرایی هستند و خود را فرزند انقلاب می­دانند به واکاوی آن می­پردازیم.

نگارنده به تبعیت از مقام معظم رهبری بر تقابل اصولگرایی و اصلاح­ طلبی قائل نیست بلکه باید به مفهوم خودی و غیر خودی و تقابل انقلابی و غیر انقلابی باور داشت چرا که هر اصلاح­طلبی اصولی دارد و هر اصولگرایی قائل به برخی اصلاحات هست در حالی که ممکن است در هر طیف افراد قدرت طلب و منفعت طلب وجود داشته باشد لذا با این توضیح مقدماتی بر طرح نظریه مذکور خواهیم پرداخت.

پارتو در تعریف نخبگان بر اثرگذاری آنها بر هر نوع یا در هر نوع فعالیت بشری اطلاق می­کند که در تقسیم­بندی خود این نخبگان به حکومتی و غیر حکومتی تقسیم می­شوند. طبیعی است که در جامعه «نخبه ­گر و آزاد»- نه به مفهوم لیبرالی- راه برای حضور نخبگان و تأثیرگذاری آنان باز است اما در جامعه نخبه­کش و یا نخبه­ سوز و به اصطلاح بسته- باز هم تأکید می­شود اینجا مراد ما از بسته بودن و باز بودن جامعه تعبیر پوپری نیست- راه برای نخبگان بسته است و این جامعه را به تنش و سپس بحران ­های اجتماعی می ­کشاند و این ایجاد گسل اجتماعی می­ نماید که منجر به زلزله سیاسی می­شود و نهایتاً شاهد دگرگونی شدید در سطح جامعه می­شویم.

براساس این نظریه یا قاعده باید در جامعه و نظام سیاسی و ساختارهای یک جریان یا تشکیلات شاهد گردش یا چرخش نخبگان باشیم-حضور نسلی نخبگان در گردونه­ های قدرت-و بر اندیشه نو و نسل نو توجه کرد و به آن اجازه عرضه اندام داد وگرنه در اثر زمان گروه قبلی یا حاکم تأثیرگذاری اجتماعی خود را از دست می­دهد و برعکس جریان معرفتی یا نخبگان بیرون از گردونه-یا بازی-که در حاشیه بودند در جامعه فربه­تر می­شوند و در آن سر جریان نخبه حاکم به دلیل تکیه بر قدرت دچار انسداد فکری می­شود.

در این جا ذکر این نکته ضروری است که جابه ­جایی افراد در یک سیستم الزاماً به معنای چرخش نخبگان نیست چرا که افراد دارای ظرفیت خاص و تعریف شده­ای هستند که به اصطلاح در یک حوزه یا تاریخ خاص محدود می­شوند و مراد ما از جابه­جایی ورود نیروهای جدید با فکر پویا هست.

پارتو لازمه حیات سیاسی و اجتماعی را ترکیب دو گروه شیران- قدرتمندان- و روبهان- زیرکان-می­داند و گرنه در غیر این صورت به تعبیر" وبر"  شاهد دیوان سالاری- بوروکراسی- خواهیم بود که زندگی اجتماعی را به قفس آهنین و جهنم تبدیل کرده و یا چنانچه پارتو از آن به عنوان بوروکراسی خرفت و فسیل شده یاد می­کند که زمینه را برای تغییر سیستمی توسط حکومت شوندگان آماده می­کنند.

با توجه به تبیین نظریه نخبگان آنچه در اردوگاه یا جبهه منتصب به جریان اصولگرایی گذشت نیاز به توضیح ندارد. فضای حاکم بر جریان اصولگرایی به دلیل فقدان گفتگویی ،دیالوگ، دیالکتیک و حتی عدم توجه به نخبگان در ترسیم فضای اجتماعی دچار اشتباه شد و از سویی برخی چهره­ها نیز به دلایل مختلف بدون در نظر گرفتن وضعیت کنونی به حضور در انتخابات پرداختند که نتیجه آن نیز مشخص شد.

جالب این است که در شرایط کنونی شاهد حضور یکی از مردگان سیاسی این جریان در استان بودیم که صیادی در پی گرفتن ماهی از آب گل­آلود بود و با خطبه آتشین با ظاهر انقلابی در صدد احیای خود بود.

آنچه مبرهن است تدوین استراتژی و تاکتیک­هاست و آنچه که از آن به عنوان نظریه نخبگان یاد شد امروز جریان انقلابی- موسوم به اصول­گرایی- به عنوان یک جریان زنده و پویا در کشور نیاز به ترسیم دقیق مبانی تئوریک و نظری خود دارد، چه در کشور و چه در استان چرا که تحقق تمدن اسلامی در دهه چهارم انقلاب مستلزم تفکر عدالت خواهی و پیشرفت اسلامی دارد که خود مبتنی بر مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی است.

دوم این که همانگونه که شاهدیم جریان رقیب ­ما در کشور و در استان توسط روحانیت مدیریت می­شوند لذا جریان اصولگرایی، بدون تردید نیازمند به رهبری روحانیت در استان دارد که بیت امام صادق (ع) و شخص دکتر طاهری با پشتوانه سیاسی و عقبه تاریخی و کارنامه غنی و انبانی پر تئوریک و نظری توان این رهبری و راهبری را دارند،

اما آنچه باید در آن تشکیک کرد و کمی این نوشتار با این هدف به رشته تحریر در آمده است تغییر مهره ­های سیاسی تاریخ مصرف گذشته و زنگ زده در جبهه اصولگرایی است که تا آنان هستند نسل جدید و افکار نو و نخبگان در این شطرنج راه پیدا نخواهند کرد و باید منتظر انشقاق اصولگرایی در سطح عمیق و گسترده با شاخه­ های بسیاری بود

که ممکن است حتی در درک اصول به یک تعریف مشترک نرسند و این یک زلزله سیاسی است که در انتخابات 96 محقق می­شود که نه تنها فضای درون گفتمانی و تشکیلاتی اصولگرایان بلکه در نظام سیاسی-به شکل کلان-نیز ­های 84 و 92 ریاست جمهوری و انتخابات مجلس دور اول اسفند 94 مشاهده گردید و آینده نیز دور از ذهن نیست،

چنانچه نادیده گرفتن نخبگان ارزشی دردهه شصت وعدم ایجاد فضا برای حضور آنان درعرصه تصمیم گیری وتصمیم سازی به نفوذ لیبرالهای وطنی در حاکمیت انجامید که با تدوین سیاست های اقتصاد لیبرالی زمینه را برای حرکت به سمت لیبرالیزم فرهنگی اجتماعی دهه هفتاد هموارکردند و دردهه هشتاد رشد لیبرالیزم فرهنگی با حمایت رسانه ای خارجی و برخی خواص داخلی به لیبرالیزم سیاسی تبدل شده که به عنوان آلترنایو دربرابر نظام ما قدعلم کرده و با مهندسی اجتماعی باپوشش رسانه ای درصدد ناکارامد نشان دادن حکومت دینی است تا خود به عنوان بدیلی درعرصه سیاست مدن به اسطوره سازی از خویش بپردازد وهمنوا با نظام غربی،عبری، وعربی درزیرلوای  لیبرالیزم پایگاه جهانی  و قلب مهمترین مقاومتهای مقدس دربرابر طاغوت جهانی را درهم شکند.

روی قبرم بنویسید اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را نابود کند .شهید حسن طهرانی مقدم )

تقدیم به : کسی که در راه بود و برای آرمانش منتهایی قایل نبود: شهید حسن طهرانی مقدم پدر صنعت موشکی ایران

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.