شهید «علی احمدی» بسیار مودب بود و در مقابل خواستههای پدر و مادر هرگز جواب منفی نمیداد و تا آنجا که از دستش بر میآمد کمک میکرد.
به گزارش گلستان ما، «علی احمدی» پنجم آبان 1339 در بیارجمند از توابع شاهرود در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. در کودکی پرجنب و جوش بود، ولی بیشتر اوقات را در خانه به سر می برد.
در هفت سالگی وارد دبستان حافظ روستای بیارجمند شد. از همان کودکی علاقه زیادی به مسائل دینی داشت و از هفت سالگی شروع به خواندن نماز کرد. علاقه زیادی به مدرسه داشت و معمولا در انجام تکالیف به دوستانش کمک میکرد. فردی اجتماعی بود و علاقه زیادی به رفت و آمد خانوادگی داشت. اخلاق و رفتارش طوری بود که همه آشنایان از او راضی بودند و نسبت به او ابراز علاقه و دوستی می کردند.
بسیار مودب بود و برخوردی خاضعانه داشت. در مقابل خواستههای پدر و مادر هرگز جواب منفی نمیداد و در کارهای خانه و کشاورزی تا آنجا که از دستش بر میآمد کمک میکرد. در سال 1351 دوره دبستان را با موفقیت به پایان رساند و از همان سال در ماه مبارک رمضان روزه میگرفت. در 13 سالگی چون در زادگاهش مدرسه راهنمایی وجود نداشت به شهرستان گرگان مهاجرت کرد و مشغول تحصیل شد. وضع تحصیلی او بسیار خوب بود و معمولا معدل بالای 17 داشت.
در سال 1355 بعد از اتمام تحصیلات دوره راهنمایی، وارد دبیرستان شد. به دلیل فقدان استطاعت مالی خانواده در کنار تحصیل، شبها در داروخانه به کار میپرداخت. در کنار کار، تحصیل میکرد و در جوانی امانتدار بود. در این دوران از خانواده دور بود و نمیتوانست کمکی به آن ها بکند ولی هر از چند گاهی به دیدن آن ها به روستا میرفت و در کارهای کشاورزی کمک میکرد.
به نماز اول وقت اهمیت بسیاری میداد و در مجالس مذهبی شرکت فعال داشت. فعالیتهای سیاسی خود را هم زمان با شروع انقلاب اسلامی آغاز کرد و با وجود کار فشرده با کوشش زیاد، توانست تحصیلات را با نمرات بسیار عالی در سال 1358 به پایان برساند و مدرک دیپلم را با معدل 18 اخذ کند.
علی در 21 شهریور 1360 به عضویت سپاه گرگان درآمد و جهت آموزش مقدماتی به منجیل اعزام شد. پس از گذراندن دوره آموزشی مدت شش ماه به مناطق مختلف کردستان اعزام شد و پس از آن به مدت سه ماه در جنگل های آمل و قائمشهر برای سرکوبی عناصر ضد انقلاب مشغول خدمت بود. در سال 1360 بنا به سفارش خانواده با دختر عموی خود، ازدواج کرد و در مراسمی ساده آغاز زندگی مشترک خود را در روستای بیارجمند جشن گرفتند و سپس به گرگان رفته و در خانه ای استیجاری زندگی مشترک خود را آغاز کردند.
وی مدتی را در بهداری سپاه گرگان مشغول بود و در 30 تیر 1361 به عنوان پزشکیار به قرارگاه خاتم، اعزام شد. در 23 مرداد 1361 پس از بازگشت از مناطق جنگی به عنوان مسئول بهداری سپاه گرگان منصوب شد. در 30 شهریور 1361 اولین فرزند او متولد شد که نامش را محدثه نهادند. در این سال به بیتالله الحرام مشرف شد.
پس از بازگشت از سفر بیت الله الحرام و فعالیتهای شبانه روزی در بهداری سپاه گرگان در 24 فروردین 1362 به جبهههای نبرد اعزام شد و مسئولیت بهداری لشکر 25 کربلا را به عهده گرفت. ماههای متوالی در جبهههای نبرد حضور داشت و در عملیات والفجر4 شرکت کرد.
در این ایام در دفترچه خاطرات خود درباره بعضی از حوادث این عملیات نوشت: «والفجر4، چهارشنبه 4 مهر 1362 ساعت 11:30 بمباران پادگان شهید عبادت (توسط هواپیمای عراق) شهید 19 نفر، مجروح 39 نفر. شب پنجشنبه ساعت 01:30 آغاز عملیات والفجر 4 از سه محور توسط لشکرهای امام حسین (ع)، تیپ قمر بنی هاشم (ع)، لشکر 25. شنبه؛ مرحله دوم عملیات والفجر 4، شهادت 7 سقای تشنه لب. صبح دوشنبه پاتک سخت دشمن؛ شروع ساعت 11، ترک قله و مجروح شدن کردار شاد و مقاومت سربازان امام زمان به علت نگرفتن قله توسط عراق.»
احمدی در عملیات والفجر 4 بر اثر اصابت ترکش به بازو و دست راست و موج گرفتگی مجروح شد. بعد از مجروحیت به گرگان بازگشت و تا 25 دی 1362 مسئولیت بهداری سپاه را به عهده گرفت.
یکی از همسنگرانش میگوید: در نماز جماعت همیشه پیش قدم بود و اگر در خانه دوستان بودیم پیشنهاد می کرد که نماز را به جماعت بخوانیم. یادم هست در ماه مبارک رمضان در منزل یکی از دوستان برای افطار دعوت بودیم که اول نماز را به جماعت بر پا کرد و سپس مشغول افطار شدیم.
در 26 آذر 1363 به جبهه های نبرد اعزام و در سمت مسئول بهداری لشکر 25 کربلا ماه های متوالی در جبههها حضور داشت. در سال 1363 بر اثر اصابت ترکش به زانوی چپ و ران پا مجروح شد اما پس از بهبودی نسبی به جبههها بازگشت.
آنقدر عاشق شهادت بود که همیشه در نمازها از خدا طلب شهادت می کرد. جنگ را نعمتی الهی می دانست و خوشحال بود از اینکه در برهه ای از زمان زندگی می کند که برای دفاع از ارزشهای اسلامی به جنگ می رود و ادای وظیفه می کند. شوخ طبع بود و همیشه حرفههایی در قالب لطیفه بیان میکرد و میکوشید اطرافیانش از سخنان او شاد باشند. قدرت بیان بالایی داشت و در جبهه و پشت جبهه با سخنرانی هایش به هدایت دیگران می پرداخت.
در اواخر سال 1365 بعد از مدتها حضور در جبهه تصمیم گرفت خانوادهاش را به منطقه جنوب منتقل کند. برای این کار به اتفاق جانشین بهداری (عظیمی) اقدام به اجاره دو اطاق در شهر شوش کردند.
همسرش میگوید: شش ماه در شوش در یک اطاق زندگی کردیم. در آن مدت هم ماهی یک بار یا دوبار به ما سر می زد و می توان گفت دوساعت هم بیشتر پیش ما نمی ماند و دوباره به محل کارش بر می گشت.
از طرف فرماندهی لشکر 25 از حاج علی احمدی درخواست شد ریاست ستاد لشکر را بپذیرد اما او از پذیرش این مسئولیت خودداری کرد. در عملیات والفجر 8 فعالیت چشمگیری داشت. او بهترین و کاملترین اورژانس را در خط مقدم در سطح لشکرهای مستقر در منطقه عملیاتی به وجود آورد. در روز 12 اسفند 1364 هواپیماهای دشمن، منطقه را مورد حمله قرار دادند. حاج علی به خاطر مجروحیت پا نتوانست خود را به موقع به سنگر برساند. اورژانس عملیاتی لشکر 25 کربلا در منطقه ابوفلفل فاو، مورد هجوم بمب های خوشه ای هواپیماهای عراق واقع شد. در این بمباران، حاج علی احمدی (فرمانده گردان بهداری) در اثر اصابت ترکش به بدن، گلو و پای چپ به شهادت رسید.
علی به هنگام شهادت، دختری سه ساله به نام محدثه داشت. چند ماه پس از شهادت او، پسرش در 16 تیر 1365 به دنیا آمد که مادرش او را علیرضا نامید.
پیکر سردار شهید حاج علی احمدی پس از تشییع در گرگان در مزار شهیدان امامزاده عبدالله این شهر به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد