1394-04-26 05:29
944
0
17678
تفسیر قرآن از منظر امام(14):

تفسیر " اِذا حَكَمتُم" از نظر امام خميني (ره)

حضرت امام خمینی (ره) کتاب مخصوصی بنام "تفسیر قرآن" ننوشته اند. به عبارت دیگر فرصت این کار را با توجه به دقت وحساسیتی که داشته بدست نیاورده اند. اما گاهی برخی از سوره های کوچک و یا بعضی از آیات را در مباحث و آثار خود به اقتضای بحث بطور اجمال تفسیر نموده که بسیار جالب و جاذب می باشد.

به گزارش گلستان ما ؛ «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُوا الْأَماناتِ الى أَهْلِها وَ اذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النْاسِ انْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ، إنّ اللَّهَ نِعِمّا يَعِظُكُم بِهِ، إنَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيراً. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولي الْأَمْرِ مِنْكُمْ، فَإنْ تَنازَعْتُمْ في شَي‏ءٍ فَرُدُّوهُ الىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أحْسَنُ تَأْويلًا».  

خداوند امر فرموده كه امانتها را به اهلش (صاحبش) بدهيد. و هرگاه بين مردم داورى كرديد، به عدالت داورى كنيد. خدا چه خوب به آن اندرزتان مى‏دهد و يادآورى‏تان مى‏كند. بى‏شك خدا شنواى بيناست. اى ايمان‏آوردگان، خدا را اطاعت كنيد؛ و پيامبران را اطاعت كنيد؛ و اولياى امرتان (متصديان رهبرى و حكومتتان) را. بنابراين، اگر در مورد چيزى با يكديگر كشمكش پيدا كرديد، آن را به خدا و پيامبر عرضه بداريد، اگر به خداى يگانه و دوره آخرت ايمان داريد. آن روش بهتر است و خوش عاقبت‏تر.

خداوند امر فرموده كه «امانات را به اهلش رد كنيد.» عده‏اى بر اين عقيده‏اند كه منظور از «امانتْ» مطلق امانت خلقى (يعنى مال مردم) و خالقى (يعنى احكام شرعيه) مى‏باشد.

و مقصود از «رد امانت الهى» اين است كه احكام اسلام را آن طور كه هست اجرا كنند. گروه‏

ديگرى معتقدند كه مراد از «امانت» امامت است. در روايت هم آمده كه مقصود از اين آيه، ما (يعنى ائمه عليهم السلام) هستيم ، كه خداوند تعالى به ولات امر (رسول اكرم (ص) و ائمه (ع)) امر كرده ولايت و امامت را به اهلش رد كنند؛ يعنى رسول اكرم (ص) ولايت را به امير المؤمنين (ع)، و آن حضرت هم به ولىّ بعد از خود واگذار كند، و همين طور ادامه يابد.

در ذيل آيه مى‏فرمايد: «وَ اذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ انْ تَحْكُمُوا بِالْعَدلِ» (وقتى كه حاكم شديد بر پايه عدل حكومت كنيد.) خطاب به كسانى است كه زمام امور را در دست داشته حكومت مى‏كنند، نه قضات. قاضى قضاوت مى‏كند، نه حكومت به تمام معناى كلمه.

قاضى فقط از جهتى حاكم است و حكم مى‏كند، چون فقط حكم قضايى صادر مى‏كند، نه حكم اجرايى. چنانكه قضات در طرز حكومتهاى قرون اخير يكى از سه دسته حكومت‏كننده هستند، نه تمام حكومت كنندگان و دو دسته ديگر، هيأت وزيران (مجريان)، و مجلس (برنامه‏ريزان و قانونگذاران) هستند. اساساً قضاوت يكى از رشته‏هاى حكومت و يكى از كارهاى حكومتى است. پس بايد قايل شويم كه آيه شريفه و " اذا حكمتم" در مسائل حكومتْ ظهور دارد؛ و قاضى و همه حكومت كنندگان را شامل مى‏شود.

وقتى بنا شد تمام امور دينى عبارت از «امانت» الهى باشد و بايد اين امانت به اهلش رد شود، يكى از آنها هم حكومت است. و به موجب آيه شريفه بايد هر امرى از امور حكومت بر موازين عدالت، يعنى بر مبناى قانون اسلام و حكم شرع باشد. قاضى حكم به باطل نكند؛ يعنى بر مبناى قانون نارواى غير اسلامى حكم صادر نكند؛ و نه آيين دادرسى او، و نه قانونى كه حكم خود را به آن مستند مى‏كند، هيچ يك غير اسلامى (باطل) نباشد؛ برنامه‏ريزان كه در مجلس برنامه مثلًا مالى كشور را طرح مى‏كنند، بر كشاورزان املاك عمومى خراج به مقدار عادلانه تعيين كنند؛ و طورى نباشد كه آنان را بيچاره كنند، و سنگينى ماليات باعث از بين رفتن آنان و خرابى املاك و كشاورزى شود؛ اگر مجريان خواستند احكام قضايى را اجرا كنند و مثلًا حدود را جارى نمايند، از مرز قانون بايد تجاوز نكنند؛ يك شلاق بيشتر نزنند و اهانت ننمايند.

حضرت امير المؤمنين (ع) بعد از اينكه دست دو نفر دزد را قطع مى‏كند، چنان نسبت به آنان عاطفه و محبت نشان مى‏دهد و معالجه و پذيرايى مي ‏كند كه از مداحان حضرت مى‏شوند».

يا وقتى مى‏شنود ارتش غارتگر معاويه خلخال از پاى يك زن اهل ذمه درآورده‏اند، به قدرى ناراحت مى‏شود و عواطفش چنان جريحه‏دار مى‏گردد كه در نطقى مى‏فرمايد: اگر از تأثر اين واقعه انسان بميرد، قابل سرزنش نخواهد بود! با اين همه عاطفه، روزى هم شمشير مي ‏كشد و افراد مفسد را با كمال قدرت از پا درمى‏آورد. معناى عدالت اين است. حاكم عادل رسول اكرم (ص) است. او اگر فرمان داد كه فلان محل را بگيريد، فلان خانه را آتش بزنيد، فلان طايفه را كه مضر به اسلام و مسلمين و ملتها هستند از بين ببريد، حكم به عدل فرموده است.

اگر در چنين مواردى فرمان ندهد، خلاف عدالت مى‏باشد؛ زيرا ملاحظه حال اسلام و مسلمين و جامعه بشرى را نكرده است. كسى كه بر مسلمين و جامعه بشرى حكومت دارد، هميشه بايد جهات عمومى و منافع عامه را در نظر بگيرد؛ و از جهات خصوصى و عواطف شخصى چشم بپوشد. لهذا اسلام بسيارى از افراد را در مقابل مصالح جامعه فانى كرده است؛ بسيارى از اشخاص را در مقابل مصالح بشر از بين برده است؛ ريشه بسيارى از طوايف را چون مفسده‏انگيز و براى جامعه مضر بوده‏اند، قطع كرده است. حضرت رسول (ص) يهود «بنى قريظه» را چون جماعت ناراحتى بودند و در جامعه اسلامى مفسده ايجاد كرده و به اسلام و حكومت اسلامى ضرر مى‏رساندند، از ميان برداشت «1».

اصولًا اين دو صفت از صفات مؤمن است كه در جاى عدالت با كمال قدرت و جرأت اجراى عدالت كند، و هيچ عاطفه نشان ندهد؛ و در مورد عطوفت هم كمال محبت و شفقت را بنمايد. براى جامعه «مأمن»، يعنى پناهگاه باشد مسلمان و غير مسلمان در سايه حكومت او در أمن و آسايش باشد؛ به راحتى زندگى كند و بيم نداشته باشد. اينكه مردم از اين حكام مى‏ترسند، براى اين است كه حكومت آنها روى قواعد و قوانين نيست؛ قلدرى است. ليكن در حكومت شخصى مانند حضرت امير (ع)، در حكومت اسلامى، خوف براى كسانى است كه خائنند؛ ظالمند؛ متعدى و متجاوزند؛ ولى براى عموم مردم ترس و نگرانى مفهوم ندارد.

در آيه دوم مى‏فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّه وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْامْرِ مِنْكُم ...».

در روايت است كه آيه اول (انْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إلى اهْلِها) مربوط به ائمه (ع) است. و آيه حكم به عدل (و إذا حكمتم بين الناس) مربوط به امرا مى‏باشد. و اين آيه (أطيعوا اللَّه) خطاب به جامعه مسلمين است. به آنان امر مى‏فرمايد كه از خدا، در احكام الهى، و از رسول اكرم (ص) و «أولو الأمر»، يعنى ائمه پيروى و اطاعت كنند. از تعاليمشان پيروى، و از احكام حكومتى آنان اطاعت نمايند.

عرض كردم كه اطاعت از اوامر خداى تعالى غير از اطاعت از رسول اكرم (ص) مى‏باشد. كليه عباديات و غير عباديات (احكام شرع الهى) اوامر خداوند است. رسول اكرم (ص) در باب نماز هيچ امرى ندارد. و اگر مردم را به نماز وامى‏دارد، تأييد و اجراى حكم خداست. ما هم كه نماز مى‏خوانيم، اطاعت امر خدا را مى‏كنيم.

و اطاعت از رسول اكرم (ص) غير از «طاعة اللَّه» مى‏باشد. اوامر رسول اكرم (ص) آن‏ است كه از خود آن حضرت صادر مى‏شود، و امر حكومتى مى‏باشد. مثلًا از سپاه اسامه پيروى كنيد؛ سرحدات را چطور نگهداريد؛ مالياتها را از كجا جمع كنيد؛ با مردم چگونه معاشرت نماييد... اينها اوامر رسول اكرم است. خداوند ما را الزام كرده كه از حضرت رسول (ص) اطاعت كنيم؛ چنانكه مأموريم از «أولو الامر»- كه به حسب ضرورت مذهب ما مراد ائمه (ع) مى‏باشند- اطاعت و پيروى نماييم. اطاعت از «أولو الأمر» كه در اوامر حكومتى مى‏باشد، نيز غير اطاعت خداست. البته از باب اينكه خداى تعالى فرمان داده كه از رسول و أولو الأمر پيروى كنيم، اطاعت از آنان در حقيقت اطاعت خدا هم مى‏باشد.

در دنبال آيه مى‏فرمايد: «... فَإنْ تَنازَعْتُم في شَيْ‏ءٍ فَرُدّوهُ إلىَ اللَّهِ و الرَّسُولِ إنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَومِ الآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تأْويلًا.» (... اگر در امرى با هم نزاع داشتيد، به خدا و پيامبر (ص) رجوع كنيد ...)

منازعه‏اى كه بين مردم واقع مى‏شود، بر دو نوع است: يك نوع، اينكه بين دو دسته يا دو نفر سر موضوعى اختلاف مى‏شود. مثلًا يكى ادعا دارد كه طلبكار است؛ و ديگرى انكار مى‏كند. و موضوعْ اثبات شرعى يا عرفى لازم دارد. در اين مورد بايد به قضات رجوع شود. و قاضى بايد موضوع را بررسى كرده دادرسى نمايد. اينها دعاوى حقوقى است.

نوع ديگر، اينكه اختلافى در بين نيست، بلكه مسأله ظلم و جنايت است. مثلًا قلدرى مال كسى را به زور گرفته است؛ يا مال مردم را خورده است؛ دزد به خانه كسى رفته و مالش را برده است. در چنين مواردى؛ مرجع و مسئول قاضى نيست؛ بلكه مدعى العموم (دادستان) است.

در اين موارد، كه موارد جزايى- و نه حقوقى- است، و گاهى جزايى و حقوقى توأم است، ابتدا مدعى العموم، كه حافظ احكام و قوانين است و مدافع جامعه به شمار مى‏آيد، شروع به كار مى‏كند، و كيفر خواست صادر مى‏نمايد؛ سپس، قاضى رسيدگى كرده حكم صادر مى‏كند. اين احكام، چه حقوقى و چه جزايى، به وسيله دسته ديگرى از حكام، كه مجريان باشند، اجرا مى‏شود.

قرآن مى‏فرمايد:«فَإنْ تنازعتم» در هر امرى از امور بين شما نزاع واقع شد، مرجع در احكامْ خدا، و در اجرا رسول است. رسول اكرم (ص) بايد احكام را از خدا بگيرد و اجرا نمايد. اگر موضوع اختلافى بود، حضرت رسول به عنوان قاضى دخالت مى‏كند و قضاوت (دادرسى) مى‏نمايد. و اگر منازعات ديگرى، از قبيل زورگويى و حق‏كشى بود، نيز مرجع‏ رسول اكرم (ص) است. او چون رئيس دولت اسلام است، ملزم مى‏باشد دادخواهى كند؛ مأمور بفرستد و حق را بگيرد و رد نمايد. بايد دانست در هر امرى كه مرجع رسول اكرم باشد، ائمه (ع) هم مى‏باشند. و اطاعت از ائمه (ع) نيز اطاعت از رسول اكرم (ص) مى‏باشد.

خلاصه، آيه اول: «إذا حَكَمْتُم بَيْنَ النّاس» و دوم:«أطيعوا اللَّه و أطيعوا الرسول» و آيه «فَإنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْ‏ءٍ» اعم از حكومت و قضاوت مى‏باشد؛ و اختصاص به باب قضاوت ندارد.

صرف نظر از اينكه بعضى از آيات ظهور در حكومت به مفهوم اجرايى دارد.

در آيه بعد مى‏فرمايد: «أَ لَمْ تَرَ إلىَ الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُريدونَ أَنْ يَتَحاكَموا إلىَ الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ ...»

آيا نديدى كسانى را كه مى‏پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل شده ايمان آورده‏اند، مى‏خواهند نزد طاغوت (قدرتهاى ناروا) دادخواهى كنند؛ در حالى كه مسلم است كه دستور دارند به آن (يعنى طاغوت) كافر شوند.

اگر نگوييم منظور از «طاغوت» حكومتهاى جور و قدرتهاى نارواى حكومتى به طور كلى است، كه در مقابل حكومت الهى طغيان كرده و سلطنت و حكومت برپا داشته‏اند، بايد قائل شويم كه اعم از قضات و حكام است. چون رجوع براى دادرسى و احقاق حقوق و كيفر متعدى غالباً با مراجعه به مقامات قضايى انجام مى‏گيرد؛ و باز حكم قضايى را مجريان- كه معمولًا آنها را حكومت‏كننده مى‏شناسند- اجرا مى‏كنند.

حكومتهاى جور، چه قضات و چه مجريان و چه اصناف ديگر، آنها «طاغوت» اند، چون در برابر حكم خدا سركشى و طغيان كرده، قوانينى به دلخواه وضع كرده، به اجراى آن و قضاوت بر طبق آن پرداخته‏اند. خداوند امر فرموده كه به آنها كافر شويد؛ يعنى در برابر آنها و اوامر و احكامشان عصيان بورزيد. بديهى است كسانى كه مى‏خواهند به «طاغوت» كافر شوند، يعنى در برابر قدرتهاى حاكمه ناروا سر به نافرمانى بردارند، وظايف سنگينى خواهند داشت كه بايستى به قدر توانايى و امكان در انجام آن بكوشند.

(اخذ از کتاب ولايت فقيه(حكومت اسلامى)- تالیف امام خمینی- ره)

تنظیم:غلامرضا خارکوهی - نويسنده و مورخ گلستاني

انتهاي پيام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.