عشق پاکان وسیلهاى است براى اصلاح و تهذیب نفس، نه اینکه خود هدف باشد. اکنون باید ببینیم اسلام و قرآن محبوبى را براى ما انتخاب کرده اند یا نه.
به گزارش گلستان ما؛ عشق پاکان وسیلهاى است براى اصلاح و تهذیب نفس، نه اینکه خود هدف باشد. اکنون باید ببینیم اسلام و قرآن محبوبى را براى ما انتخاب کردهاند یا نه.
قرآن سخن پیامبران گذشته را که نقل مىکند مىگوید همگان گفتند: «ما از مردم مزدى نمي خواهیم، تنها اجر ما بر خداست». اما به پیغمبر خاتم خطاب مىکند:
قُلْ لا اسْألُکُمْ عَلَیْهِ اجْراً الَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى .
بگو از شما مزدى را درخواست نمىکنم مگر دوستى خویشاوندان نزدیکم.
اینجا جاى سؤال است که چرا سایر پیامبران هیچ اجرى را مطالبه نکردند و نبى اکرم براى رسالتش مطالبه مزد کرد؛ دوستى خویشاوندان نزدیکش را به عنوان پاداش رسالت از مردم خواست؟.
قرآن خود به این سؤال جواب مىدهد:
قُلْ ما سَالْتُکُمْ مِنْ اجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ انْ اجْرِىَ الّا عَلَى اللَّهِ .
بگو مزدى را که درخواست کردم چیزى است که سودش عاید خود شماست. مزد من جز بر خدا نیست.
یعنى آنچه را من به عنوان مزد خواستم عاید شما مىگردد نه عاید من. این دوستى کمندى است براى تکامل و اصلاح خودتان. این اسمش مزد است و الّا در حقیقت خیر دیگرى است که به شما پیشنهاد مىکنم، از این نظر که اهل البیت و خویشان پیغمبر مردمى هستند که گرد آلودگى نروند و دامنى پاک و پاکیزه دارند (حُجورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ)، محبت و شیفتگى آنان جز اطاعت از حق و پیروى از فضایل نتیجهاى نبخشد و دوستى آنان است که همچون اکسیر، قلب ماهیت مىکند و کامل ساز است.
مراد از «قربى» هر که باشد مسلماً از برجستهترین مصادیق آن على علیه السلام است.
فخر رازى مىگوید:
«زمخشرى در کشّاف روایت کرده: «چون این آیه نازل گشت، گفتند: یا رسول اللَّه! خویشاوندانى که بر ما محبتشان واجب است کیانند؟ فرمود:
على و فاطمه و پسران آنان».
از این روایت ثابت مىگردد که این چهار نفر «قرباى» پیغمبرند و بایست از احترام و دوستى مردم برخوردار باشند، و بر این مطلب از چند جهت مىتوان استدلال کرد:
1. آیه «الَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى»..
2. بدون شک پیغمبر فاطمه را بسیار دوست مىداشت و مىفرمود: «فاطمه پاره تن من است. بیازارد مرا هرچه او را بیازارد» و نیز على و حسنین را دوست مىداشت، همچنانکه روایات بسیار و متواتر در این باب رسیده است. پس دوستى آنان بر همه امت واجب است زیرا قرآن مىفرماید:
«وَاتَّبِعوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدونَ»
از پیغمبر پیروى کنید، شاید راه یابید و هدایت شوید. و باز مىفرماید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فى رَسولِ اللَّهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ»
از براى شماست در فرستاده خدا سرمشقى نیکو. و اینها دلالت مىکند که دوستى آل محمّد- که على و فاطمه و حسنین هستند- بر همه مسلمین واجب است.»
از پیغمبر نیز راجع به محبت و دوستى على روایات بسیارى رسیده است:
1. ابن اثیر نقل مىکند که پیغمبر خطاب کرد به على و فرمود:
«یا على! خداوند تو را به چیزهایى زینت داد که پیش بندگان او زینتى از آنها محبوبتر نیست: کناره گیرى از دنیا؛ آنچنان قرارت داد که نه تو از دنیا چیزى بهرهمند شوى و نه آن از تو. به تو بخشید دوستى مساکین را؛ آنان به امامت تو خشنودند و تو نیز به پیروى آنان از تو. خوشا به حال کسى که تو را دوست بدارد و در دوستىات راستین باشد، و واى بر کسى که با تو دشمنى کند و علیه تو دروغ گوید.» «4»
2. سیوطى روایت مىکند که پیغمبر فرمود:
«دوستى على ایمان است و دشمنى وى نفاق.»
3. ابونعیم روایت مىکند که پیغمبر خطاب به انصار کرد و فرمود:
«آیا راهنمایى کنم شما را به چیزى که اگر بدان چنگ بزنید، بعد از من هرگز گمراه نشوید؟ گفتند: آرى یا رسول اللَّه! فرمود: این، على است.
دوستش بدارید به دوستى من و احترامش کنید به احترام من، که خداوند به وسیله جبرئیل فرمانم داد که این را براى شما بگویم.»
و نیز اهل سنت روایاتى از پیغمبر اکرم نقل کردهاند که در آن روایات نگاه به چهره على و سخن فضایل على، عبادت شمرده شده است:
1. محب طبرى از عایشه روایت مىکند که گفت:
«پدرم را دیدم به صورت على بسیار نگاه مىکرد. گفتم: پدر جان! تو را مىبینم که به صورت على بسیار مىنگرى. گفت: دخترک! از پیغمبر خدا شنیدم که گفت: نگاه به چهره على عبادت است.»
2. ابن حجر از عایشه روایت مىکند که پیغمبر گفت:
«بهترین برادران من على است و بهترین عموهاى من حمزه است، و یاد على و سخن از او عبادت است.»
على محبوبترین افراد بود در پیشگاه خدا و پیغمبر، و قهراً بهترین محبوبهاست.
انس بن مالک مىگوید:
«هر روز یکى از فرزندان انصار کارهاى پیغمبر را انجام مىداد. روزى نوبت من بود. امّ ایمن مرغ بریانى را در محضر پیغمبر آورد و گفت: یا رسول اللَّه! این مرغ را خود گرفتهام و به خاطر شما پختهام. حضرت گفت: خدایا محبوبترین بندگانت را برسان که با من در خوردن این مرغ شرکت کند. در همان هنگام در کوبیده شد. پیغمبر فرمود: انس! در را باز کن. گفتم: خدا کند مردى از انصار باشد. اما على را پشت در دیدم. گفتم: پیغمبر مشغول کارى است، و برگشتم سرجایم ایستادم. بار دیگر در کوبیده شد. پیغمبر گفت: در را باز کن. باز دعا مىکردم مردى از انصار باشد. در را باز کردم.
باز على بود. گفتم: پیغمبر مشغول کارى است، و برگشتم بر سر جایم ایستادم. باز در کوبیده شد. پیغمبر فرمودند: انس! برو در را باز کن و او را به خانه بیاور. تو اول کسى نیستى که قومت را دوست دارى. او از انصار نیست. من رفتم و على را به خانه آوردم و با پیغمبر مرغ بریان را خوردند.»
تنظیم : غلامرضا خارکوهی
اخذ از مجموعهآثاراستاد شهید مرتضی مطهرى - ج16
انتهاي پيام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد