برجام خانم سیاه بخت شد و شوهرش طوری دست رد به سینه اش زدکه هر چقد مادر به داماد اصرار می کند اگر نمی خواهی با او زندگی کنی خب نکن! مهریه و خسارت هم نمی خواهیم! فقط نامش در شناسنامه ات باشد برای بستن دهان مردم! باز هم قبول نمی کنند که نمی کنند!
به گزارش گلستان ما؛ لیلا هاشمی فعال رسانه ای گلستان نوشت: این خاطره مربوط به تقریبا 5سال و نیم قبل است، هرروز طبق روال منتظر اتوبوس واحد بودم برای رفتن به دفترخبری، اتوبوس کل محله را دور میزد تا مسافران را سوار کند
یکی دو ایستگاه بعدی پیرزنی تقریبا 60ساله در ردیف کناری من نشست و دو ایستگاه دیگر خانم میانسالی سوار شد.پیرزن سلام و علیک گرمی با او کرد و بعد از اینکه زن نشست دوباره شروع کردند به احوالپرسی مثل اینکه همروستایی بودند.
پیرزن به زن میانسال گفت شنیدم دخترت ازدواج کرده و ان شاءالله خوشبخت بشود و بعد شروع کرد درباره داماد سوال کردن، زن هم خوشحال که بله دیگه بالاخره انقدر آمدند و رفتند تا مریم بله را گفت، بعد شروع کرد به تعریف کردن از اخلاق داماد و خانواده اش و مراسم بله برون تا کالاهای بزرگی که قرار بود داماد تهیه کند
مادرزن جدید انقدر از محسنات داماد یک ماهه و تازه وارد گفت که تک پسر خانواده است و با آنکه نظر ما تهیه فقط چهار کالای بزرگ توسط داماد بود علیرضا گفت نه من حاضرم بیشتر از این بخرم.
او تعریف می کرد و پیرزن با نگاه حسرت اوری که معلوم بود از داماد شانس نیاورده،شش دانگ حواسش به دهان زن بود و گوش می داد.
کم کم داشتیم به ایستگاه اخر می رسیدیم اما تعریفهای زن تمامی نداشت می گفت قرار است ماهم جهیزیه خوب و مارک تهیه کنیم اما چه کنیم که فعلا به خاطر تحریم جنس خوب در بازار پیدا نمی شود.
اما خدا بخواهد قرار است این چند روزی قرار داد امضاء و تحریمها برداشته شود و بعد ماهم خریدهایمان را شروع کنیم منظورش (برجام) بود
همینطور که در صف پیاده شدن ایستاده بود به عقب برمی گشت و دست چپش را افقی جلوی صورتش گرفت به عنوان برگه کاغذ و با دست راستش که حکم خودکار برایش داشت علامت امضاء روی آن زد و می گفت این برگه چند روز دیگه امضاء بشه کار تمامِ!
انگار که از اخرین امضای محضری سند ملکی یا به نام زدن فیش آب و برق صحبت میکرد
پیاده شدیم و در مسیر باقی مانده به زن فکر میکردم که چقدر خوش خیال بود!
اما باز به خودم گفتم خب این همه اعتماد و باور نمی تواند صرفا از روی سادگی باشد بالاخره اوهم لابد به قولها و صحبتهای رییس جمهور و دست اندرکاران مذاکره اعتماد کرد که حالا با قطعیت پیش خودش می گفت چند روز دیگر مشکلات حل می شود
او مانند بسیاری دیگر از مردم باور کرد که تحریمها قرار است بالمره و یکجا برداشته شود و گشایش اقتصادی صورت گیرد، دروازه های جهان به روی کشور باز شود، نمی توان مردم را مقصر دانست بالاخره آنها فکر میکردند آن همه سکه ها و نشان لیاقت و مدیریتی که برجامیان گرفتند بی دلیل نیست، آنها می دیدند که پوسترمحمد جواد ظریف در تمام شهر ها برپا شده و قرار بود تاریخ به احترامش بایستد، اینها همه در مردم امید و اعتماد ایجاد کرده بود
مردمِ امیدوار از کجا باید می دانستند این توافق صرفا جنبه تبلیغاتی و نمایشی برای کشور ما دارد و همان مسئولین می توانند روزی دیگر دلیل عملی نشدن وعده هایشان رابه مسائل دیگر ربط دهندکه اگر برجام نتوانست موفق شود به خاطر این است که فلان معاهده و توافق را هم باید می پذیرفتیم تا شود آنچه باید بشود!
الان چند سال ازآن موضوع می گذرد و چندین بار دیگر آن زن را دیدم ،دوست داشتم جلو بروم و از او سوال کنم چه خبر از زندگی دخترت؟ برجام خانم ما که سیاه بخت شد و یک خانواده 80میلیونی هم هنوز دارند تاوان اشتباهش را می دهند و شوهرش طوری دست رد به سینه اش زدکه هر چقد مادر به داماد اصرار می کند اگر نمی خواهی با او زندگی کنی خب نکن! مهریه و خسارت هم نمی خواهیم! فقط نامش در شناسنامه ات باشد برای بستن دهان مردم! باز هم شوهر و فامیلهای شوهرش قبول نمی کنند که نمی کنند!
خدا بخواهد سه شنبه این هفته باز هم قرار است بروند و خواهش کنند ببیند می شود کاری کنند حداقل چند ماه جلوی این کار را بگیرند یا نه!
دوست داشتم به او بگویم امیدوارم مریم خانم شما خوشبخت شود و داماد تازه واردتان و خانواده اش همانطور که تعریف می کردید به قولهایشان پایبند باشند
انتهای پیام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد