1402-05-26 15:22
983
0
86124
روایتی از هشت سال اسارت؛

فتحی که از اسارت به یادگار ماند

آزاده دفاع مقدس گفت: از شدت سیلی نیروی عراقی که هیچگاه فراموش نمی‌کنم، فهمیدم که حاج آقا ابوترابی چه گفته و باید زینب‌وار زندگی کنیم.

گلستان ما-داود خاندوزی؛ ۲۶مرداد ۱۳۶۹ میهن اسلامی شاهد حضور نخستین گروه آزادگان سرافرازی بود که پس از سال‌ها اسارت زندان‌ها اسارت گاه‌رژیم بعث عراق، قدم به میهن اسلامی نهاده بودند.
اسرای ما با ایثار و صبوری درس‌های بزرگی را از اردوگاه‌های عراقی‌ها با خود به یادگار دارند و این مسأله بهانه‌ای شد به سراغ یکی از آزادگان سرافراز استان گلستان برویم، که شاید عکسش را در ۲۶مرداد در بنرها زیاد دیده باشیم، موسی الرضا برزعلی که هشت سال و چهار ماه و ۲۲ روز رنج اسارت را تحمل کرد و می‌گوید: هر لحظه اسارات برای تمام اسرا از الطاف الهی بوده گرچه این لباس عزت اسارت به تن ما در آمده است در حالی که ما خودمان این مسأله را نخواستیم ولی لطف خدا بود که برگزیده شویم، حجت الاسلام ابوترابی پرچمدار اسارت است و هر چه داریم از برکت وجود حاج آقا ابوترابی بوده و هست.

چگونه اسیر شدید؟
برزعلی؛ در روز نخست مهر ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین اسیر شدم، در این عملیات بخش زیادی از خاک ایران آزاد شد و عملیات پیروزمندانه رزمندگان ما داشتند و در تاریخ ماندگار شد.
شنی تانک ما از کار افتاده بود و این مسأله باعث شد من به همراه سه خدمه دیگر اسیر شویم.

پس از اسارت عراقی‌ها با شما چه کردند؟
برزعلی؛ از فکه ما ره به العماره منتقل کردند و در آنجا مدرسه‌ای را تبدیل به دژبانی کرده بودند که سه روز در آن مکان بودیم و از آنجا به وزارت دفاع عراق منتقل کردند که در آن محل اسرای ایرانی به همراه اسرای عراقی که در جبهه تمرد کرده نگهداری می‌شدند.
ملاصالح به محضی که وارد آن مکان شدیم گفت، ارتشی‌ها یک طرف، بسیجی‌ها یک طرف و پاسداری که نداریم یک طرف، این فرد در ابتدای ورود ما به اسارت خط و مشی را مشخص کرد، وی در زمان رژیم شاهنشاهی در زندان بوده و پس از آن به اسارت در آمده بود و هم در جمهوری اسلامی به دلیل آنکه مترجم ۲۳ کودکی بود که پیش صدام رفته بودند و تصور داشتند جاسوس است زندانی شده بود و حاج آقا ابوترابی به خدمات ملاصالح اشاره کرد و از زندان آزاد شدند.
ما را از وزارت دفاع با یک خودرویی که تنها یک تهویه کوچک در انتها داشت به اردوگاه انبر منتقل کردند در حالی که تقریباً ۳۰ نفر در این خودرو بودیم و گوسفند را اینگونه از محلی به محل دیگر منتقل نمی‌کردند و به نوبت برای آنکه بتوانیم تفنس کنیم
در اردوگاه انبر بازدید شدیم و یک روزی سرما را شروع به تراشیدن کردند و فردی به نام «بابایی» بیان کرد اینجا اسارت است و دیگر در منطقه عملیاتی نیست و این را حاج آقا ابوترابی بیان کرده است، برای اینکه اسارت متصل به ولایت باشد و ولایت در اسارت چراغش خاموش نشود و ما گمراهی نرویم از وجود گوهری چون حاج آقا ابوترابی بهره می‌بردیم، اسارت تاریکی داشت و خداوند آن را به واسطه اهل البیت(ع) روشن کرده بود، ادعیه و دعا و قرآن ما را در اسارت حفظ کرده است و اتصال به اهل البیت(ع) و دعا باعث می‌شد که بتوانیم سختی‌ها را تحمل کنیم.
چه شکنجه‌هایی را در دوران اسارت متحمل شدید؟
برزعلی؛ در داخل وزارت دفاع شکنجه‌ها به گونه خاص خود بود، یک روزی سرنماز جماعت بودیم که دیدیم استوار یاسین ما را به همراه سربازانش صدا زد و چون سر نماز جماعت بودیم به آن توجه نکردیم، پس از نماز عصر به جلو آمدیم و به ما چیزی نگفت و سپس ما را به همراه سه نفر دیگر به طرف حمام‌ها منتقل کرد و ما را شکنج داد تا درسی برای افسران باشد.

نیروی عراقی در حمام سیلی محکمی به گوش من زدند که هیچگاه آن را فراموش نمی‌کنم و معنی اسارت را فهمیدم و آنجا متوجه شدم که حاج آقا ابوترابی چه گفته است و آن سیلی‌های که به گوش ما میزدند متوجه می‌شدیم که باید زینب‌وار زندگی کنیم و در دنیای اسارت هستیم.
برای فلک کردن داوطلب بودیم که نخستین نفر فلک شویم، و زمانی که من را می‌خواستند فلک کنند، دیدم به شلاق‌ها که کابل‌هایی بودند که با حرارت پیچ و مهر‌هایی زیادی به آن متصل کرده بودند به پای ما میزدند و وقتی به پا این شلاق‌ها برخورد می‌کرد میزان جراحت بالایی به وجود می‌آورد به طوری که پس از فلک پا‌هایمان ورم می‌کرد و حتی دیگر توان پوشیدن پوتین‌ها را نداشتیم.
در زمان فلک هرچیزی که به دستشان می‌رسید مثل صابون و یا پارچه و دمپایی در دهان ما می‌گذاشتند تا صدای ما در نیاید و پس از آن پای ما را زیر شیر آب می‌گذاشتند تا درد فلک دوچندان شود.
نحوه درمان مجروحان چگونه بود؟
برزعلی؛ مجروحان ما که در عملیات فتح المبین به اردوگاه انبر آورده بودن توسط دکتر بیکدلی و دکتر پاک‌نژاد درمان می‌شدند، پزشکان بدون امکانات این خدمات درمانی را انجام می‌دادند، دکتر بیکدلی در مصاحبه‌ای بیان کرده بود که با مجروحی روبه رو شده بود که اگر پای آن را قطع نمی‌کردم منجر به مرگ آن می‌شد، و با اره معمولی و در حالی که برای آن مجروح اشک میریختم مجبور به این کار شده بود و به آن مجروح می‌گفتم پسرم باید پاهات را قطع کنم و مجبور به این کار هستم و آن مجروح بیان می‌کرد دکتر من ناراحت نیستم تو وظیفه‌ات را انجام بدهید.
پس از این ماجرا‌ها ۱۰۰ نفر از این اسرا را به عنوان مخالفین اردوگاه به اردوگاه رمادیه منتقل کردند، در این اردوگاه چهار نفر از خواهران ما اسکان داشتند و خواهران ما همانند سرداران نظامی با عراقی‌ها برخورد می‌کردند و بحث مفصلی دارد که چگونه زندگی کردند و آن لباس عزت را حفظ کردند.

چرا در بین تمامی اسرا ولایتمداری آنقدر زنده است؟
برزعلی؛ ولایت امام (ره) را حجت الاسلام ابوترابی پای‌ریزی کرده بود و این مسأله باعث زنده بودن ولایتمداری در بین اسرا شده بود، اگر بند تسبیح را پار کنید هر کدام یک جایی می‌افتد، در تمام فتنه‌ها می‌شود ولایتی نباشد، خدا می‌خواست سایه حاج آقا ابوترابی به اسارت بیاید تا به نمایندگی امام راحل نقش آفرینی کند.
هر چیزی که ما داشتیم و داریم به ولایت بر می‌گردد، اگر ولایت نداشته باشیم مثل سوریه می‌شویم، ببنید لیبی به چه روزی افتاده است، ولایت ما به عدل نزدیک‌تر بود و این مسأله باعث شد که انقلابی را انجام داد و در اسارت نیز اینگونه بود.
انتهای خبر/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.