1393-06-16 14:32
927
2
2467
دلنوشته دانش آموزان گلستانی ؛

بوی مشهدت می آید ...

فرقی برایش نمی کند اهل کدام دیاری ، تفاوت رنگ و نژاد در میان نیست ،هرکه دلش صاف است دست رد به سینه اش نمی زند، آقای خوبی...

به گزارش گلستان ما ، دانش آموزان گلستانی با امام غریب خود سخن می گویند و از دل تنگی هایشان برایش می گویند و شادی خود را از حضور خدام ایشان در استان گلستان ابراز می دارند.

دلنوشته های کوتاه دد دختر گلستانی را در اینجا بخوانید...

غرق نور است و طلا گنبد امام رضا بوی گل بوی گلاب می رسد از همه جا

یک قطعه از بهشت است ، مشهدت را می گویم...

 شهری که حاجت بسیاری از مردمان را بر آورده کرده است...

فرقی برایش نمی کند اهل کدام دیاری ، تفاوت رنگ و نژاد در میان نیست ...

هرکه دلش صاف است دست رد به سینه اش نمی زند ، آقای خوبی ..

یا رضا جان ! من در برابر این همه شکوه و عظمت تو چه بگویم که قلم در دستان من ناتوان است ، چگونه ستایش تو را بیان کنم که عقلم نیز گنجایش این همه خوبی تو را ندارد ...

هروقت کبوتری را می بینم ناخود آگاه یاد صحن تو می افتم دلم هوایی می شود هوای حرمت را می کند.

 آه... چقدر انتظار تا لایق تو باشم .

یا رضا جان می گویند غریب نوازی پس یک نظر به این دل غریب و شکسته ما بینداز و حاجتم که آرزوی دیدار توست را اجابت بفرما.

آمین یا رب العلامین.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
چه سعادتی شهر ما دارد ، که پذیرای خدام تو شده .

بوی مشهدت می آید ...

وقتی پرچم سبزت بر شهرما بر افراشته شد ،اشک شوق ، لبخندی دلنشین و دلی پر از هیاهوی مردم خونگرم گرگان، حال و هوای اینجا را عوض کرده ، آسمان به پاس قدم گذاشتن خدام تو گریست و رویایی ترین شب گرگان را رقم زد.

طیبه رحمانی دانش آموز گرگانی
------------------------------------------------------------------------------------------------
در ازدحام این جمعیت من چه می کنم

 بار خدایا ! چرا همه می گریند من متحیرم...

انگار مردم دور خانه ای لبیک می گفتند ....

گوش فرا می دهم ...

یکی می گفت: شفا بده ، دیگری می گفت : اللهم لولیک الفرج ، یکی وصال می خواست ...

تازه فهمیدم او هم مثل من غریب است ...

یا رضا ! دیوانه ام ...

یا رضا ! عاشق و دلباخته توام ، دست من نیست که مبتلای تو شدم ...

امر کن تا با همه ی قلبم نزد تو بیایم ...

نزد تو که یک گام بردارم هزار گام پیش می آیی ...

امر کن تا بیایم پای گنبد طلایی ات عشقم را فریاد بزنم ...

لیاقت بده تنها مرا بین این همه سر درگمی تنها مگذار ...

یا رضا حاجت می خواهم ، اگر اکنون صلاحم نیست ، باز هم می آیم آخر عشق من نسبت به تو بی نهایت است.

مبینا ملکی پروری دانش آموز گرگانی

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.