اربعین حسینی علیهالسلام زنده نگه داشتن واقعهای عظیم است که در عاشورای سال 61 هجری در تاریخ به وقوع پیوست و برای همیشهی تاریخ ماندگار شد. از روز واقعه تا اربعین آن روز، وقایعی اتفاق افتاد که موجب زنده نگه داشتن پیام آن شد که هریک خود واقعهای عظیم است.
به گزارش گلستان ما به نقل از راه دانا؛ واقعهی عاشورا و قیام حضرت سید الشهداء علیهالسلام را پیامد وقایع و اتفاقاتی باید دانست که در طی دوران بعد از وفات رسول گرامی اسلام (ص) اتفاق افتاد. خارج شدن حکومت و جامعه از مسیر هدایت حقیقی خود و انحراف از مسیر اصلی، در اثر سیاستبازیها و مکر و حیله کسانی که تشنه قدرت بودند را میتوان از علتهای اصلی وقایع دلخراش آن دوران دانست. حوادثی همچون عاشورا که در فاصلهای کوتاه بعد از وفات پیامبر اسلام اتفاق افتاد از جمله بزرگترین وقایعی است که مجموعه شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران را رقم زد. اما از زمان وقوع آن در روز عاشورا به بعد اتفاقات و حوادثی رخ داد و بر بازماندگان آن امام شهید روزگاری گذشت و وقایعی دلخراش رقم خورد که چهبسا سختتر از حوادث آن روز بوده باشد.
وقایعی که با بازگشت آن گرامیان به کربلا پس از چهل روز یعنی در روز اربعین مجموعهای تاریخساز را ثبت نموده که برای همیشه ایام جاودانه خواهد ماند. این وقایع تاریخی، بیانگر رنج و مشقتهای سختی است که حضرت زینالعابدین (ع) و حضرت زینب (س) و اهلبیت امام حسین (ع) به جان خریدند تا بتوانند عاشورا و پیام آن را به گوش تمامی بشریت برسانند، که اگر نبود این رشادتها و خطبهخوانیها و فریادها علیه ظلم یزید، معیاری عملی برای تمایز حق از باطل در دین باقی نمیماند. به همین دلیل است که روز اربعین شهادت سید الشهداء علیهالسلام از عظمت و جایگاه رفیع و بلندمرتبهای در فرهنگ شیعی برخوردار بوده و زیارت آن حضرت در این روز از علامتها و نشانههای شیعه عنوان شده است.
مروری بر وقایع تاریخی از عاشورا تا اربعین و بازگویی آن برای نسلهای بعدی، میتواند به زنده نگه داشتن این حادثه و تکرار این فرهنگ غنی انجامد. در این نوشتار سعی بر این است که در ضمن بیان حوادثی که در طی این زمان اتفاق افتاده و مرور و بازگویی کوتاهی بر آنها برای اطلاع خوانندگان محترم، امکان بازگشت مجدد کاروان اسرای کربلا را در روز اربعین مستدل و تبیین نماییم. تا پاسخی به شبهاتی باشد که برای کماهمیت جلوه دادن این روز گرامی و گردهمایی بزرگ از سوی برخی مبنی بر عدم امکان بازگشت کاروان اسرا به کربلا در این روز بیان میشود.
عمر بن سعد، در عصر عاشورا سر مقدس سید الشهداء(ع) را توسط خولی به کوفه فرستاد، او خود را شبانه به کوفه رساند؛ اما دروازه قصر را بسته دید و مجبور شد، شب را در خانه خودش بماند و فردا، سر مقدس را نزد ابن زیاد ببرد.[2]صبح روز یازدهممحرمو یک روز پس از واقعه عاشورا، عمر سعد لعین بر کشتههای لشگر خود نماز خواند و دستور داد آنان را به خاک سپردند. بعدازظهر، به دستور عمر سعد، باقیمانده کاروان حسین (ع) را از قتلگاه و از کنار بدن امام (ع) و دیگر شهیدان عبور داده و با این شکنجه روحی، بهسوی کوفه روانه کردند. بدن مطهر و بیسر حضرت سید الشهداء و شهدای کربلا توسط مردان قبیله بنی اسد، دفن شد. یزیدیان در بردن سر امام (ع) و گرفتن پاداشهای وعده داده شده، شتاب داشتند تا به نزد ابن زیاد بروند.
بعد از حرکت دادن کاروان اسرا بهسوی کوفه، با رسیدن به دروازه آن شهر، روز سیزدهم کاروان اسرا به کوفه رسید. آن کاروان محنت و غم را در بیرون شهر کوفه اسکان موقت دادند.[3]در شهر کوفه سپاهیان ابن زیاد ولوله و هیاهویی به پا کردند تا از این واقعه بهرهبرداری سیاسی کافی را ببرند. ازاینروی جارچیان حکومت، کوفیان را فراخواندند تا از اسیران جنگی خویش دیدار کنند. کوفیان هم، بیشرمانه برای تماشا آمدند. در این زمان امام سجاد (ع) از خیمهها خارج شدند؛ وقتی هلهله و شادی و سنگپرانی مردم را دیدند، فرصت را غنیمت شمرده و به سخنرانی افشاگرانه خود پرداختند تا شاید کوفیان از خواب جهل بیدار شده، وجدان خاموش آنها را به جنایتی که اتفاق افتاده آگاه سازند. آن بزرگوار در این زمان چنین خطبه تاریخی خود را بیان نمودند: «هان،ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامههایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟.... وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیدهاید! چه زشت و ناروا اندیشیدید. به چه رویی به رسول (ص) خواهید نگریست؟»[4]
در این روز بود که ابن زیاد سرمست از غلبهای که در پیکار یافته بود، نامهای با همین پیام به یزید نوشت تا پیروزی ظاهری خود را به وی اعلام نماید.
در این روز ابن زیاد کاروان اسرا را به حضور طلبید و به همین منظور مجلسی را برای این ملاقات سیاسی و تبلیغی ترتیب دادند. در این مجلس ابن زیاد ملعون نسبت به اهلبیت امام حسین (ع) و حضرت زینب رفتار جسارتآمیز و توهینآمیزی را داشت و سعی کرد تا آنجا که میتواند آن بزرگواران را در چشم همگان خوار نماید و علت اصلی این رفتارها و کشتارها را، خروج بر یزید بن معاویه، خلیفه وقت اعلان نماید. تا بتواند به بهترین شکل بهرهبرداری سیاسی را از این وقایع به نفع خود ببرد و هم جایگاه خود را در حکومت بر مردم کوفه مستحکم نماید.
اما زبان گویا و بران عقیله عرب حضرت زینب نقشههای ابن زیاد را نقش بر آب کرد و همچون شمشیری بر زبان او فرود آمد. آن حضرت در پاسخ به ابن زیاد، خاندان امام حسین (ع) را دارای حرمت و عزتی دانست که خداوند به خاطر پیامبرش به ایشان عطا فرموده است، اما آن حضرت حکومت ابن زیاد و یزید را به دلیل جنایاتی که مرتکب شدند حکومتی دانست که برای همیشه به ذلت و خفت و خواری دچار شدهاند. حضرت زینالعابدین نیز در این مجلس و در محاجه با ابن زیاد و ناتوانی او در پاسخگویی و مباحثه، مورد توهین قرار گرفت و دستور قتل آن حضرت از سوی او صادر شد.
علاوه بر این اقدامات و در راستای بهرهبرداری کاملتر از این واقعه و انداختن رعب و وحشت بیشتر در دل مردم، ابن زیاد دستور داد سر مقدس امام (ع) را در کوچههای کوفه بگردانند. بعد از این اقدامات و اتفاقاتی که رخ داد و برای جلوگیری از افشاگریهای بیشتر کاروان کربلا در کوفه، ابن زیاد دستور داد که اسرای کربلا را بهسرعت برای ملاقات با یزید به شام ببرند.
از این روز تا اولین روز ماه صفر اسرای کربلا در راه بودند تا به شهر نیرنگ و بلا، شام رسیدند.[5] سپاهیان یزید که منتظر بودند، شهر را با آذینبندی آماده جشن پیروزی کرده بودند. آنان با شعارها و تبلیغاتی مبنی بر اینکه کاروان اسرای کربلا از دین خارج شدهاند و به همین دلیل خون ریختن آنان مباح بوده است، سعی کردند فضا و افکار عمومی را برای استفاده بیشتر آماده نمایند. با ورود اسرای کربلا به شهر شام، افراد وابسته به حکومت آنان را مورد هتک حرمت و تمسخر قرار دادند. تا حدی که پیرمردی در مسیر حرکت اهلبیت امام (ع) آنان را با سخنانی اهانتآمیز مورد خطاب قرار داد که: «شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امیرالمؤمنین یزید را بر شما پیروزی داد.»
اما امام سجاد (ع) در پاسخ به این گفته او فرمود: «این آیه را قرائت کردهای: قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی. گفت: آری. امام (ع) فرمود: آن خویشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسولالله اجر رسالت قرار داده ماییم.» این پاسخ امام او را آگاه کرد و موجب شد که پیرمرد نهتنها توبه نموده بلکه بر سپاهیان یزید اعتراض کند و این اقدام او منجر به این شد که عمال حکومت برای زهرچشم گرفتن از مردم و خفه کردن آنان، او را بکشند.
بعد از عبور کاروان از میان شهر و مردم، یزید آنان را در مجلسی که به همین مناسبت ترتیب داده بود، به حضور طلبید. در آن مجلس تاریخی و در حضور مدعوین، نهایت بیحرمتی را به سر مقدس امام حسین روا داشت. حضرت زینب زبان به خطابه باز فرمودند و در پاسخی تند به آ ن چنین فرمودند:ای یزید آیا گمان میبری اینکه اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را بهمانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و تو دارای مقام و منزلت شدهای، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو میچرخد؟ آرام باش، آهستهتر. آیا فراموش کردهای قول خداوند متعال را که «گمان نکنند آنان که کافر گشتهاند اینکه ما آنها را مهلت میدهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت میدهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک.»
یزید برای اینکه به اقدامات ذلتبار خود مشروعیت بخشد، با خواندن آیاتی از قرآن در مقام پاسخگویی به بیانات کوبنده و محکم حضرت زینب (س) برآمد.
اما حضرت سجاد نیز اهانتها و هتاکیهای یزید را تاب نیاورد و در پاسخ چنین فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از اینکه به دنیا بیایی، پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسولالله (ص) در دست پدر من بود، و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود:ای یزید! اگر میدانستی چه کردهای و بر سر پدر و برادر و عموزادهها و خاندان من چه آوردهای، به کوهها میگریختی و بر ریگها میخفتی و بانگ و فریاد برمیداشتی.»
یزید برای اینکه بتواند کارهای خود را موجه سازد و خود را پیروز واقعی معرکه کربلا جلوه داده و اهلبیت امام حسین (ع) را خوار نماید، در اقدامی تبلیغاتی و سیاسی مجلسی را برای حضور عمومی مردم در مسجد شام به همراه کاروان اسرا ترتیب داد و خطیبی مزدور را بر منبر فرستاد تا برای توجیه شرعی کشتار کربلا و اسارت باقیمانده کاروان امام (ع) خطبه بخواند. امام سجاد (ع) که شرایط را با جمع شدن مردم در این مجلس برای اقدامی روشنگرانه علیه جنایات یزید فراهم دید، سخنرانی پرشور و روشنگر تاریخی خود را در جواب سخنان بیمنطق خطیب یزید و برای اثبات حقانیت و حرمت خون شهدای کربلا با استدلالی قوی بیان فرمود: «ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم... من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدره المنتهی برد و به مقام ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باریتعالی رسید... من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند... من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم...»
در این زمان که یزید مجلس را از خطبه آگاهیبخش حضرت سجاد و از ترس شورش مردم ناآرام دید، دستور داد: اذان بگویند. امام (ع) با بهرهگیری از کلمات اذان، سخنان کوبنده خود را ادامه داد که: «ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و بازمیگویی: محمد رسول خداست؟ و روی به قبله میایستی؟ وای بر تو! در روز قیامت جد و پدر من دشمن تو هستند...» با این خطابه حضرت، در میان مردم هیاهویی برخاست، بعضی نماز گذاردند و گروهی نماز نخوانده پراکنده شدند. یزید خود را بیچاره دید. باکمال بیشرمی و ندامت تمام، این جنایات را به گردن امرای لشگر و بهویژه عبیدالله زیاد ملعون انداخت تا خود را تبرئه کند، به همین منظور دستور داد تا با اهلبیت (ع) با رأفت و مهربانی برخورد شود، و برای کشتههایشان اقامه عزا کنند و به کاروان کربلا اجازه داد که به مدینه بازگردند.[6] کاروان را برگردانند. در روز هشتم صفر، کاروان از شام خارج شد.[7]
از هشتم صفر تا بیستم آن ماه یعنی اربعین سالار شهیدان (ع)، کاروان اسرای کربلا در طی سیزده روز، خود را به کربلا رساندند. با توجه به اینکه مسیر رفت 15 روز طول کشیده و با در نظر گرفتن اینکه کربلا مسیر نزدیکتری به شام دارد، بهراحتی میتوان باور کرد که کاروان در روز بیستم صفر به کربلا رسیده باشند. با توجه به استحباب مؤکد زیارت اربعین، طبیعی است که کاروانیان برای رسیدن به این فیض عظیم، با اشتیاق و شتاب بیشتر خود را به کربلا رسانده باشند. شیخ صدوق رضوانالله تعالی علیه در کتاب امالی خود مینویسد که تا زمانی که زنها برنگشتند و سرها به ابدان مقدس ملحق نشد، هر سنگی را برمیداشتند، خون تازه از زیر آن جاری میشد.[8] در اربعین شهادت امام حسین (ع) یعنی روز بیستم ماه صفر، کاروان اسراء به کربلا رسیده و سر مقدس به بدن سید الشهداء علیهالسلام ملحق شدند. در این روز همراه با کاروان، جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی به زیارت شهدای کربلا مشرف شدند.[9]
بعد از آن، کاروان اسرا بهسوی شهر پیامبر (ص) حرکت نمود. امام سجاد (ع) دستور به برپایی چادر در ورودی مدینه و مرثیهسرایی برای شهیدان کربلا دادند. مردم از آنان استقبالی پرشور اما سراسر اندوه نموده و همراه با اهلبیت امام (ع) و در سوگ شهادت ایشان عزاداری کردند. عزاداری بر مصیبتی که از آن زمان تاکنون دل شیعیان داغدار آن بوده و خواهد بود و حرارتی در قلوب مؤمنان ایجاد نموده است که هیچگاه سرد نخواهد شود. تا برای همیشه پیام ایثار و آزادی که با شهادت آن بزرگوارترین انسانهای تاریخ در گوش زمان طنینانداز شده، همواره جاودانه بماند.*
منابع برای مطالعه بیشتر:
تاریخ طبری، ج 7، ترجمه مرحوم ابوالقاسم پاینده
تاریخ ابن اثیر، ج 2
احتجاج طبرسی، ج 2
ابومخنف، مقتل الحسین مترجم سید علی محمد موسوی جزایری، قم، انتشارات امام حسن، ج اول
منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1
حماسه حسینی، (شهید مطهری)، ج 1
پی نوشت ها:
[1]. ویستحب زیارته (ع)فیه وهی زیارة الأربعین، فرُوِی عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْعَسْکرِی (ع) أَنَّهُ قَالَ عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْإِحْدَی وَالْخَمْسِینَ وَزِیارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَالتَّخَتُّمُ فِی الْیمِینِ وَتَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَالْجَهْرُ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 788
[2]. بلاذری، أنساب الأشراف، ج 1، ص 424
[3]. الشیخ المفید، الإرشاد، ج 2، ص 114.
[4]. طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص306.
[5]. کفعمی، المصباح، ص510.
[6]. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج3، ص304.
[7]. مجلسی، بحار الأنوار، ج45، ص197.
[8]. صدوق، الأمالی، ص168.
[9]. مجلسی، بحار الأنوار، ج65، ص130.
انتهای پیام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد