1399-10-03 11:28
768
0
72227
دلنوشته یک گلستانی در وصف حاج قاسم سلیمانی (۲)

سرداری که میزش خاکریزها و صندلی ریاستش کیسه های خاکی بود

شهروند گلستانی در نزدیکی سالگرد شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی، دلنوشته ای در وصف این سردار شهید نوشت.

به گزارش گلستان ما، منصوره میرشاهی شهروند گلستانی(گالیکش) در نزدیکی سالگرد شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی، دلنوشته ای در وصف این سردار شهید نوشت که به شرح ذیل است:

خواب دیدم که فرج آمده در دولت عشق باز فرمانده ی قدس است سلیمانی ما

سلام بر سپهبد غیوری که حافظ بیت المال ملت و مسلمین بود، و خودش را شریک اموال مردم نمی دانست، از دین حمایت میکرد و پشت صندلی ریاست نمی نشست، و هیچ میزی نبود که بتواند حاج قاسم را پشت خودش نگه دارد، و مانع حضور او در صحنه های نبرد و دفاع از حق شود، بزرگی که خدا را در لحظه هایش حاضر و ناظر می دید و به کدخدایان دیگر بی اعتنا بود، شهیدی که میزش خاکریزهای سوریه بود و صندلی ریاستش کیسه های خاکی.

مرد می خواهد، اینکه از آرزوهایت بگذری، زنجیرهای دلبستگی به خانه و کاشانه را از خود رهاکنی، گفتنش آسان است و نوشتنش آسان تر، اما اگر عمل به آن هم سهل بود به خیلی هامان واژه ی شهید اضافه شده بود.

سپهبد غیور یک شهر پر از آدم است، هر که دردی دارد و جویای درمانش است و سر آخر به آن خواهد رسید، دوای نداشتن شما چیست؟ جویایش شوم پیدامی شود؟ نه تنها من، نه تنها ایران، بلکه خاک سوریه هم دلتنگ شماست، راستی سردار خبر دارید؟ هنوز هم وجب به وجب خاک سوریه و خاک ریزهایش عزاداره نداشتن شما هستند.

اما چقدر کنارمان هستید، چقدر شهادت به شما می آید سردار، بزرگی و فداکاری برازنده ی شماست.

سپهبد در نمازهایتان چه می گفتید، در هنگام قنوت چه زمزمه می کردید که خدا خریدارتان شد، چه کردید که در لیست شهیدان والامقام جای گرفتید، بزرگ مرد تاریخ، در این تاریخ کهن جای مردی این چنین بزرگ و عاشق خالی بود که شما این جایگاه را پر کردید، زیبا درخشیدید در دفتر تاریخ.

گمان می کنند که سردار رفت مکتبش بسته می شود،اما سردار رفت و سلیمانی های دیگری برخاستند، مکتب را استوار و برپا نگه داشتند، در سطر سطر شعرهای شاعران نام حاج قاسم خالیست، قول می دهم به گونه ای رفتار کنم که اگر هر فردی رو به من کرد و پرسید اهل کجایی، بگویم فدایی مکتب حاج قاسمم.

راستی حاج قاسم از وقتی رفته اید رسم دست دادن از میان جهان برداشته شد، آشناها شدند غریبه و رسم کنار هم ماندن از میان افتاد، مگر می شود دست از پیکرتان جدا کنند و رسم دست دادن هنوز هم در میان باشد، کودک گریه می کند و مادر ترس این دارد که کودکش را در آغوشش بگیرد که مبادا این ویروس بی رحم گریبان او هم شود، بعد رفتنتان جهان دگرگون شد، اما حاج قاسم باشکوه راهیه بهشت شدید، حس میکنم زینبتان با دیدن آن همه عظمت و عشق از طرف مردم که تقدیم پیکر مطهر پدرشان شد آرام گرفتند، بعد از شهادت بزرگ مرد تاریخ داغی این چنین همه را عزادار کرد.

راستی حاج قاسم ترامپ قاتل دور انداخته شد، اما فراموش نمی کنیم که در جایگاه یک رئیس جمهور چگونه ما و دل هایمان را عزادار کرد،به قول یک انسان شریف برای ما بچه های یتیمت ترامپ و دیگران فرقی ندارند، حکایت ما و آمریکا دیگر حکایت پدر کشتگی است.

انتهای پیام/

 

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.