آزاده سرافراز گلستانی گفت: بعثیها ۱۰ سال آب گوشت به خورد ما دادند، البته اسمش آب گوشت بود، عراقیها به ما گوشتهای یخزدهای میدادند که تاریخ آنها گذشته بود و حتی به ۳۰ سال پیش میرسید و ما مانده بودیم این گوشتها را کجا نگهداری کرده بودند.
به گزارش خبرنگار سرویس اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «گلستان ما» - داود خاندوزی؛ «ما رأیت الا جمیلا» را اسرا به وجود گذران لحظات سخت در اردوگاههای رژیم بعث بار دیگر معنا میکنند چرا که آنها بهپای ایرانی ماندند که دوستش داشتند و این قشنگترین اسارت است.
اسارتی که با عشق به نام وطن و اسلام گروه خورده با وجود همه مشقتهایش زیبا است، گرچه برای من و شمایی که شاید یک روز هم اسیر رژیم بعث نبودیم هیچگاه معنای آن را درک نخواهیم کرد.
۲۶ مرداد سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی است و این روز بهانهای شد به سراغ یکی از آزادگانی برویم که ۱۰ سال در اردوگاههای رژیم بعث اسیر بود، علیرضا فرومدی، آزاد سرافرازی که دو سال پس از پایان جنگ تحمیلی به میهن اسلامی بازگشت، این گفتگو را از نظر میگذرانیم.
چگونه اسیر شدید؟
فرومدی: قبل از آنکه جنگ آغاز شد عراق به مناطق مرزی ما تجاوز میکرد و با تکهایی که میزد پاسگاههای مرزی ما را نیز تصرف میکرد و ما در آن زمان سلاحی جز ژ-۳ نداشتیم و رژیم بعث با توپ و تانک به این پاسگاهها حمله میکرد و این تکها و حملهها باعث شد که در ۱۵ روز مانده به آغاز جنگ تحمیلی و در تاریخ ۱۶ شهریور سال ۱۳۵۹ در پاسگاه حیدرآباد اسیر شوم.
در چه اردوگاهی حضور داشتید؟
فرومدی: پس از اینکه اسیر شدم ما را به سمت خانقین عراق بردند و کسی که به زبان فارسی صحبت میکرد از ما مصاحبه گرفت و پس از آن ما را به سمت بغداد بردند و در اردوگاه رومادیه، بینالقفسین و تکریت عراق که شهر صدام بود ما را منتقل کردند و ۱۰ سال اسارتم را در این اردوگاهها سپری کردم.
در اردوگاه تکریت عراق حاجآقا ابوترابی نیز در آنجا اسیر بود البته تکریت دو اردوگاه ۱۶ و ۱۷ داشت و ما در تکریت و اردوگاه شماره ۱۷ بودیم؛ ولی موعظه و حرفهای حاجآقا ابوترابی به گوش ما میرسید و یکبار نیز درخواست کردیم که ما را به اردوگاه ۱۶ ببرند و بتوانیم با وی صحبت کنیم، ابوترابی شخصیت بزرگ و روحانی برجستهای بود و برای ما در اسارت یک نعمت بود و به ما با پندهای خود میگفت که چگونه دوران اسارت را سپری کنیم و بهگونهای اسارت را برای ما جانمایی میکرد و اگر ابوترابی نبود چهبسا بسیاری از اسرا در اسارت شهید میشدند.
در خصوص آزادی خود از اسارت بگویید؟
فرومدی: من دو سال پس از پذیرش قطعنامه و پایان جنگ در اسارت بودم، در سن ۲۰ سالگی اسیر شدم و در سن ۳۰ سالگی از اردوگاههای رژیم بعثی آزاد شدم، وقتی بنا بود اسرا آزاد شوند گفته میشد به ترتیب تاریخ اسارت این مبادله و آزادی اسرا صورت بگیرد؛ ولی باوجوداینکه جزو نخستین کسانی بودم که اسیر شدم راضی به این کار نبودم و پیشنهاد ما این بود که آزادی اسرا اردوگاه به اردوگاه صورت بگیرد و همینطور نیز شد.
ازآنجاییکه اردوگاه تکریت را بهعنوان اردوگاه معیدین رژیم خمینی (ره) عراقیها میدانستند آزادی اسرای این اردوگاه جزو گروههای آخر بود.
در زمان آزادی و بازگشت به ایران ما بهشت و جهنم را دیدیم چرا که در اتوبوس عراقیها که به سمت ایران میآمدیم حتی آبخوردن هم نبود و باوجوداینکه کشور در شرایط صلح بود حتی با وجود تقاضای ما آب نمیدانند و در شرایط بدی به مرز رسیدیم و وقتی به مرز رسیدیم دو اتوبوس بهگونهای قرار گرفت که پایمان به خاک ایران نرسید و از یک اتوبوس به اتوبوس دیگر منتقل شدیم.
برخلاف اتوبوس رژیم بعث در اتوبوس ایرانی انواع نوشیدنی وجود داشت و ما را که از جهنم رژیم بعث آزاد شده بودیم یاد بهشت میانداخت.
وقتی وارد خاک ایران شدیم در کرمانشاه اتوبوس متوقف شد و آنجا بود که اسرا خاک ایران را میبوسیدند و آن را بر دست میگرفتند و برای آزادی سجده شکر بهجای میآوردند.
برخورد عراقیها در زمان اسارت با شما چگونه بود؟
فرومدی: برخورد عراقیها با اسرای ایرانی خوب نبود، اگر زمانی ایران حمله میکرد ما را کتک میزدند و ما نیز نمیدانستیم چرا با ما اینگونه رفتار میکنند.
حتی اگر عراقی در خانه ناراحت بود و یا سربازی از غذا و غیره ناراحت بود ما را به باد کتک میگرفتند، در اردوگاه حمام نداشتیم و زمستان به زمستان با آب سرد حمام میکردیم چرا که یک آبگرمکن در این اردوگاه وجود داشت که کفاف استحمام ۴۰۰ نفر را نمیداد و آب آن سرد میشد.
عراقیها میگفتند که ما در دو جبهه با شما در حال جنگ هستیم یکی در میدان نبرد و یکی در اردوگاهها، باوجوداینکه در محرم به ما اجازه عزاداری نمیدادند؛ اما ما نوحه میخواندیم و سینهزنی میکردیم و یادم است یک شب در را باز کردند و اسرا را به خط کردند و ما را پنج نفر پنج نفر به بیرون میبردند و زیر باد کتک میگرفتند بهطوریکه برخی از اسرا استفراغ خون میکردند؛ ولی باز ما دستبردار نبودیم.
زمان رحلت امام (ره) هم شما عزاداری کردید؟
فرومدی: زمان رحلت امام (ره) هم ما عزاداری کردیم، وقتی متوجه رحلت امام (ره) شدیم به عراقیها گفتیم میخواهیم عزاداری کنیم؛ اما آنها گفتند اجازه این کار را نداریم؛ ولی ما گفتیم عزاداری خواهیم کرد.
مراسمی که برای ارتحال امام (ره) گرفتیم مثل مراسم عزاداری مرسوم ختم بود و عراقیها باوجوداینکه متوجه ماجرا شدند؛ اما جرات نکردند که مداخله کنند و خود را به نفهمی زدند چرا که میدانستند که اسرا از این اتفاق ناراحت و خشمگین هستند و عراقیها میترسیدند که جلو بیایند.
چقدر هنرمندان توانستند واقعیتهای زمان اسارت را نشان دهند؟
فرمودی: چیزهایی که نشان میدهد در زمان اسارت بوده؛ ولی مقداری پیازداغ آن را زیاد میکنند و اسارت سخت بوده؛ ولی نه اینگونه، برای مثال ما ۱۰ سال آب گوشت خوردیم، البته اسمش آب گوشت بود، عراقیها به ما گوشتهای یخزدهای میدادند که تاریخ آنها گذشته بود و حتی ۳۰ سال پیش میرسید و ما مانده بودیم این گوشتها را کجا نگهداری کرده بودند.
عراقیها به ما پوست بادمجان آبپز میکردند و میدادند و مشخص نبود که این پوستهای بادمجان که مال هتلها بوده و از کجا جمعآوری میشد به خورد ما میدادند.
گفتنی است آزادگان سرافراز کشور در سال ۱۳۶۹ به ایران اسلامی بازگشتند، طبق آمار بنیاد شهید و امور ایثارگران، حدود ۴۳ هزار نفر از ایرانیها در دوران جنگ تحمیلی در زندانهای رژیم بعث به اسارت گرفته شدند که از این تعداد، ۷۳ نفر در همان دوران به شهادت رسیدند. کمسنترین آزاده، ۹ساله بوده و کمترین سن در زمان اسارت ۵ساله اعلام شده است. همچنین ۶۰ بانوی آزاده نیز در بین آزادگان دفاع مقدس حضور داشتهاند.
انتهای خبر/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد