از پایان جنگ تحمیلی و دفاع جانانه مردم ایران اسلامی ، قریب ۲۷ سال میگذرد و در این سالها همواره با خود اندیشیده ام ، آیا باز هم باب شهادت باز میشود ؟
در آئین گرامی داشت چهارمین شهید مدافع حرم استان گلستان، قسمتی از وصیت نامه شهید میردوستی قرائت شد. وی در وصیت خود آرزو کرد شهادتش به گونه ای باشد که بتواند اعضای بدن خود را به بیماران نیازمند اهدا کند.
شهید حسن خلیلی کاشیدار در قسمتی از وصیت نامه خودش آورده است که : از دوران کودکی هر موقع نامی از امام حسین(ع) میبردند، آرزو میکردم که ای کاش در آن زمان بودم و در رکاب آن حضرت به شهادت میرسیدم!
«من احساس میکنم این آخرین ملاقات من با امام بود،زیرا امام این بار با من دو بار معانقه کرده و دوباره مرا در آغوش کشیدند.»
حکم انفصال از خدمت را که دستم دید پرسید: «جریان چیه؟» گفتم: «از نیروهای تربیت بدنی گزارش رسیده که رئیس یکی از فدراسیون ها با قیافه زننده سر کار میاد...»
نام حاج ستار ابراهیمی نه تنها برای همدانیها بلکه برای نیروهای بعثی هم شناخته شده بود. وقتی شهید شد، رادیوی رسمی عراق، با شادمانی خبر شهادتش را اعلام کرد.
مهمانی بودیم؛ خانه پسرخاله. بچه های فامیل هم جعشان جمع بود و دنبال سوژه ای بودند برای خنده و خوش گذرانی...
از این جمهوری اسلامی که ثمره خون شهیدان است حمایت صادقانه کنید که بخدا قسم راه خودکفا شدن و از یوغ استعمار رها شدن، همین جمهوری اسلامی است.
شهید کاظمی خود را به بنیصدر رساند و با صدای بلند و با شجاعت تمام به او گفت: «تو دشمن امام خمینی هستی، اگر یک مو از سر امام کم شود، تو را تکهتکه میکنیم.»
استاد خلبان آمریکایی اش گفته بود: اگر روزی من در جنگ با اسدزاده روربرو شوم حتماً از مقابل او فرار می کنم.
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.