1397-07-14 19:58
1526
1
57562
گزارش تصویری؛

من یک مادر هستم

روستای پست دره در منطقه مراوه تپه شهرستان گرگان محل زندگی یک زن سرپرست خانوار است که در شرایطی سخت با دو فرزند کوچک خود زندگی می کند.

به گزارش گلستان ما، مریم باستان یک زن چهل ساله ترکمن است که شوهرش به دلیل بیماری اعتیاد مدتهاست خانه را ترک کرده و او را تنها گذاشته است. مریم از بیماری شدید عصبی و میگرن های سخت رنج می برد و در کودکی یکی از انگشتانش را در اثر برخورد با تسمه تراکتور از دست داده است اما با این وجود به سختی کار می کند تا هزینه زندگی خود و فرزندانش را تهیه کند.

مریم تا قبل از به دنیا آمدن آخرین فرزندش به دلیل شرایط سخت زندگی دوبار دست به خودکشی می زند که بار اول با قرص و دومین بار با نفت بوده، اما هر دوبار همسایه ها و دخترش او را از مرگ نجات می دهند تا اینکه متوجه می شود باردار است و به خاطر کودکش از خودکشی دست می کشد.

او می گوید کودک دو ساله ام که محمدمهیار نام دارد برای من امید دوباره ای به زندگیست و از وقتی متولد شده مثل این است که زندگی تازه ای به من بخشیده شده است، بعد از متولد شدن او دیگر هیچ وقت به خودکشی فکر نکردم.

مریم تا امروز به کمک همسایه ها و کار کردن و پختن غذا در خانه های اطراف روستا زندگی را گذرانده است اما به دلیل ضعف بدنی و بیماری های عصبی دیگر قادر به کار کردن نیست. تصاویر زیر روایت کوتاهی از یک روز زندگی و کار مریم در کنار فرزندانش است.

  • مریم در تاقچه اتاقش تعداد کمی گل و گیاه پرورش می دهد و برای فروش به بازار می برد
  • مریم هم زمان با کار در بیرون خانه وظیفه نگهداری از کودک خردسالش را هم به عهده دارد و دخترش زائره نیز به او در این کار کمک می کند
  • مریم هم زمان با کار در بیرون خانه وظیفه نگهداری از کودک خردسالش را هم به عهده دارد و دخترش زائره نیز به او در این کار کمک می کند
  • مریم برای تهیه آب و شستن لباس چند کیلومتر را تا رودخانه اطراف روستا پیاده طی می کند و گاهی مجبور است کودکش را هم به پشت خودش یا دخترش ببندد و کار کند
  • مریم برای تهیه آب و شستن لباس چند کیلومتر را تا رودخانه اطراف روستا پیاده طی می کند و گاهی مجبور است کودکش را هم به پشت خودش یا دخترش ببندد و کار کند
  • همسایه ها گاهی برای ملاقات و کمک پیش مریم می آیند و مریم از شرایط سخت زندگی و نداشتن هزینه درمان بیماری خود با آنها درد دل می کند
  • مریم تلاش می کند با درست کردن جارو و فروش آنها شکم فرزندانش را سیر نگه دارد با وجود این که دست هایش به دلیل کار زیاد بیشتر وقت ها بی حس می شوند و عصب آنها از کار می افتد
  • مریم تلاش می کند با درست کردن جارو و فروش آنها شکم فرزندانش را سیر نگه دارد با وجود این که دست هایش به دلیل کار زیاد بیشتر وقت ها بی حس می شوند و عصب آنها از کار می افتد
  • مریم مادری دلسوز است. او یک گردنبند را که با پول اندک خود برای دخترش خریده به گردن او می اندازد
  • زائره دختر ۱۰ ساله مریم است که تا کلاس سوم ابتدائی درس خوانده و مادرش می گوید ممکن است نتوانم او را دیگر به مدرسه بفرستم اما زائره آرزویش این است که بتواند درسش را ادامه دهد
  • مریم مجبور است کیلومتر ها مسافت را هر روز برای تهیه و جمع کردن هیزم طی کند اما گل و لای زمین و سنگینی هیزم های باران خورده روی شانه هایش برای او بسیار سخت و طاقت فرسا است
  • روزهای بارانی شرایط کار را در بیرون خانه برای مریم سخت تر می کند
  • مریم مجبور است کیلومتر ها مسافت را هر روز برای تهیه و جمع کردن هیزم طی کند اما گل و لای زمین و سنگینی هیزم های باران خورده روی شانه هایش برای او بسیار سخت و طاقت فرسا است
  • مریم مجبور است کیلومتر ها مسافت را هر روز برای تهیه و جمع کردن هیزم طی کند اما گل و لای زمین و سنگینی هیزم های باران خورده روی شانه هایش برای او بسیار سخت و طاقت فرسا است
  • مریم مجبور است کیلومتر ها مسافت را هر روز برای تهیه و جمع کردن هیزم طی کند اما گل و لای زمین و سنگینی هیزم های باران خورده روی شانه هایش برای او بسیار سخت و طاقت فرسا است
  • مریم مجبور است کیلومتر ها مسافت را هر روز برای تهیه و جمع کردن هیزم طی کند اما گل و لای زمین و سنگینی هیزم های باران خورده روی شانه هایش برای او بسیار سخت و طاقت فرسا است
  • مریم مجبور است کیلومتر ها مسافت را هر روز برای تهیه و جمع کردن هیزم طی کند اما گل و لای زمین و سنگینی هیزم های باران خورده روی شانه هایش برای او بسیار سخت و طاقت فرسا است
  • به دلیل نداشتن حمام، مریم کودک خود را در تنها اتاقش و درون یک تشت شست و شو می دهد
  • کودک دو ساله مریم که محمدمهیار نام دارد به گفته خودش اکنون امید دوباره ای برای ادامه زندگیست و  تولد این کودک، دریچه ای روشن از زندگی را جلوی چشمانش گشوده است
  • کودک دو ساله مریم که محمدمهیار نام دارد به گفته خودش اکنون امید دوباره ای برای ادامه زندگیست و  تولد این کودک، دریچه ای روشن از زندگی را جلوی چشمانش گشوده است
  • انتهاي پيام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

رضا

مردم ایران من هربار که سختی ها و گرفتاری های شما را می بینم اشک میریزم . مادر واژه ای است که هر وقت میشنوم یا می خوانم موی بدنم سیخ می شود . به امید روزی که همه مشکلات همه مردم ایران حل شود.مسئولین محترم از نماینده و فرماندار و ....دهیار و شورای روستا کجایید.بترسید از خدا

0
0
پاسخ
1397-07-15 08:02

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.