1396-03-03 06:56
2170
0
39406
آیینه عبرت ؛

ماجرای ثریا و گلدان شیشه ای / داستانی واقعی از سرگذشت یک دختر گلستانی

ثريا دختري 24 ساله ديپلمه كه با مراجعه به واحد كلانتري يكي از شهرستان هاي گلستان زندگي و مشكلات خود را اينگونه مطرح كرد.

به گزارش گلستان ما ؛ پدرم اعتياد داشت و من از همان بچگي شاهد دعواهاي مكرر پدر و مادرم بودم،او مشروب مصرف مي كرد و انقدر مادرم را مي زد كه مادرم بر اثر مشت و لگد از هوش مي رفت.

مادرم براي خرج و مخارج ما در خانه هاي مردم كار مي كرد و به سختي پول در مي آورد تا بتوانيم زندگي را بگذرانيم.روزي كه آن اتفاق ناگوار افتاد،پدرم حالت طبيعي نداشت يا شايد هم كتك كاري مادرم براي او تفريح شده بود.هر چقدر جيغ مي زدم كه نزند و دست از سر مادرم بردارد،فايده اي نداشت،من خيلي ترسيده بودم.

مادرم زير دست اين جلاد داشت مي مرد تا اينكه يك لحظه نگاهم به گلدان شيشه اي روي تاقچه افتاد و اصلا نفهميدم دارم چه كار مي كنم.

گلدان را برداشتم و به سرش زدم.گلدان شكست  و در حالي كه خون از سرش جاري شد از حال رفت و روي زمين افتاد.من فقط مي خواستم مادرم را نجات دهم،خيلي ترسيده بودم.

عموم تنها كسي بود كه در آن لحظه مي توانست پناهم باشد،به طرف گوشي تلفن دويدم و با عمويم تماس گرفتم.با كمك عمويم پدر سنگ دلم را به بيمارستان رساندم در حالي كه اصلا باورم نمي شد او براي هميشه به كما رفته باشد .

به گفته پزشكان او الان دو سال است به كما رفته و در زندگي نباتي به سر مي برد.

مادرم نيز به خاطر كتك هاي پدرم و فشارهاي عصبي كه در اثر اين كتك ها به او وارد شده گرفتار آلزايمر شده است. مشكلات و بدبختي هايم اين اجازه را به من نمي داد كه قادر به نگهداري او باشم و به ناچار مادرم را به آسايشگاه بردم ديگر واقعا تنها شدم و عمويم كه با آن همه آرزو  او را تنها تكيه گاه مي ديدم خنجري شده بود كه ندانسته به او تكيه كرده بودم.

از آن روز به بعد من با عمو و مادربزرگم زندگي مي كردم.

يك روز عمويم مرا تهديد كرد كه اگر به خواسته هاي او تن ندهم ماجراي ضربه زدن به سر پدرم را به پليس گزارش مي دهد تا من به زندان بيفتم.

او از من خواست كه با مردهاي ثروتمند رابطه برقرار كنم و در ازاي آن پول دريافت كنم.من تنها بودم و هيچ پشت و پناهي نداشتم.او مرا تهديد مي كرد و مي گفت :تنهايم مي گذارد،مي گفت:اگر به حرف هايش گوش بدهم زندگي و آينده خوبي برايم مي سازد.من نمي دانستم بايد چه كار كنم....مجبور بودم بخاطر ترس از تنهايي و بي پولي به خواسته هايش تن بدهم....

دچار عذاب وجدان شده ام مي خواهم توبه كنم و پاك زندگي كنم.

ديگر تحمل اين شرايط را ندارم و به تنگ آمده ام به همين دليل به كلانتري مراجعه كرده ام تا درخواست كمك كنم.تو را به خدا مرا كمك كنيد و از دست او خلاص كنيد.

بنا به نظر اين كارشناس در سبب شناسي اين آسيب خلاء عاطفي و كمبود محبت به عنوان يك عامل زمينه ساز در بروز اين آسيب مي باشد.

ضعف در اعتقادات مذهبي مددجو و نداشتن حامي و سرپرست،نداشتن مهارت حل مساله و عدم مهارت نه گفتن در مددجو  و مشكلات اقتصاددي را مي توان از ديگر عوامل بنيادي در بروز اين آسيب در نظر گرفت.همچنين مي توان در بيان علت هاي روانشناختي اين آسيب ترس از طرد شدن و تنها شدن كه به دوران كودكي مددجو و مراقب هاي وي در 6 ماهه اول زندگي و به سبب آن شكل گيري طرحواره  رهاشدگي مي باشد را عامل تشديد كننده مساله دانست.

لازم است به منظور پيشگيري از آسيب هاي بعدي در مددجو به آموزش مهارت هاي زندگي از جمله مهارت نه گفتن،مهارت حل مساله و همچنين كمك به مددجو در جهت سازگاري با وضعيت موجود و انجام روان درماني درجهت حل مشكلات وي توسط كارشناسان اقدام نمود.

اداره مشاوره و مددکاری آرامش فرماندهی انتظامی استان گلستان

Untitled

انتهای پیام /

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.