این پژوهش به دنبال پاسخ این سوالات است که چرا زنها و نظام خانواده در جوامع معاصر رفته رفته جایگاه و اهمیت خود را از دست میدهد؟ چرا کارکردهای خانواده به تدریج کم رنگترمیشود و چرا خانواده به راحتی در معرض تزلزل قرار میگیرد و ده ها پرسش دیگر؟
به گزارش گلستان ما به نقل از قابوس نامه ، اگر بر این باوریم که در عصر جهانیسازی، خانواده یکی ازمهمترین سنگرهای مقاومت و مرزبان ارزشهاست و میتوان با کارآمدی خانواده، بویژه با ارتقای جایگاه و نقش زنان، تحولات اجتماعی و تاریخی را به نفع توسعه ارزشهای انسانی و مفاهیم جاودانه اسلامی جهت داد، باید نظام اسلامی با نگاهی آسیب شناسانه بر عملکرد گذشته خویش، راهی به سوی اصلاح خانواده و بهینه سازی کارکردهای آن بیابد.
مقدمه
دختران و زنان با برعهده داشتن مسوولیت خطیر پرورش نسل آینده در نظام طبیعی و تداوم بخشیدن به این نقش در خانواده و جامعه به گونهای موثر در روند توسعه اجتماعی نقش داشتهاند. جایگاه زنان و دختران در جوامع به عنوان قشر فرهنگ ساز، از جمله موضوعات در خور اعتنایی است که میتوان از منظر انسانی به آن توجه کرد و ابعاد آن را با بهره گیری از تلا شهای علمی و پژوهشی مورد کاوش قرار داد.
هر نهادی در جامعه که پاسخگوی برخی از نیازها است، ترکیبی از زنان و مردانی است که در آن سهم مشترک دارند. اما نقش زنان به دلیل نزدیکی به فرزندان، در ایجاد و حفظ باورهایروزمره بسیار بیشتر از مردان است. باورهای روزمره در صورت تداوم تبدیل به باورهای اساسی میشوند؛ باورهای اساسی از آن جهت که به حرکت ها و جهت گیریهای جوامع در مواقع حساس میانجامند؛ بسیار مهم و قابل توجهاند. در عصر کنونی که همه چیز با شدت تمام در حال دگرگون شدن است، تغییر و تحول سریع جامعه همه چیز را به سرعت تغییر میدهد و اطلاعات مدام تازه میشوند.
بایگانی ادراکی افراد نیز باید با سرعت بیشتری اصلاح گردد؛ لذا زنان و دختران نیز برای ایفای بهینه وظایفشان باید با پرورش استعدادهای خود به تمامی عرصهها و سطوح، مسوولیتهایی که تاکنون در انحصار مردان بوده است گام بگذارند و برای این کار، برخورداری آنان از حقوق و به ویژه امکانات برابر با مردان ضروری است. در عصر کنونی، توانمندسازی زنان، توانمندسازی کل عالم بشری است؛ اما این که چه عوامل و موانع موجب شده از این نیروی بالقوه عظیم در جهت حل مسائل و رشد جامعه کمتر استفاده شود؛ آنهم در شرایطی که کشور ما نیاز دارد هرچه پرشتابتر با اتکا به نیروی انسانی متخصص و کاردان به سوی توسعه حرکت کند؛ نیازمند بررسی ومطالعه وضعیت زنان در قرون و اعصار گذشته است.
گذار خانوادهها از سنتی به مدرن
خانواده در جامعه ما در حال تغییر و گذار از سنتی به مدرن و از گستردگی به هستهای است و کارکردهایش هم درحال از دست رفتن است. خانواده، کارکردهای بسیاری داشته از قبیل: کارکردهای اقتصادی، آموزش دینی، فرهنگی، تولیدی، مهارتهای شغلی و غیره، که همه اینها را از دست داده است؛ اما به نظر میرسد خانواده هستهای خیلی هم بد نباشد؛زیرا مهمترین تغییری که میتواند به خانواده آسیب وارد کند، تغییر در مناسبات و روابط است؛ هم رابطه درون خانواده و هم رابطه بیرون خانواده از قبیل رابطه والدین با هم، رابطه والدین با فرزندان، رابطه خانواده با خانوادههای جدیدی که بوجود میآیند و رابطه خانواده با جامعه؛ این تغییر مناسبات است که باید جدی گرفته شود؛به عنوان مثال شیوههای همسر گزینی تغییر کرده است؛ در جوامع سنتی، پدر و مادر برای فرزندانشان همسر انتخاب میکردند ولی حالا حق جوانان در انتخاب همسر، بسیار زیاد شده و برای دیگران حقی قائل نیستند و ازدواج به یک امر فردی تبدیل شده است.
مناسبات زن و شوهر هم تغییرات زیادی کرده است؛ که مهمترین آن، اختلاط نقش است؛ در خانوادههای سنتی نقشها تفکیک شدهاند ولی در خانواده مدرن بر عکس شده است؛ این تغییر به سمت برابری نقشها پیش میرود و این در حالی است که افراد در یک خانواده از لحاظ شرایط جسمانی و روحی و جایگاهشان در خانواده با هم در تمایز هستند و این تفاوت در افراد سبب میشود که نقش افراد نیز با هم یکی و برابر نباشد و هر کس نقش منحصر به فرد خود را داشته باشد؛ به عنوان مثال پدر خانواده چون از جنس مرد است و روحیه مردانگی دارد نمیتواند جایگزین نقش مادر که مظهر احساس و لطافت است را بگیرد.
در مورد روابط والدین با فرزندان، مهمترین تغییرات این است که در قدیم فرزندان دو ویژگی بسیار مهمی داشتند: حرف شنوی و صالح بودن، اما این نظام تغییر کرده است؛ نظام تربیتی غرب به جای فرزند مطیع، یک فرزند مستقل را پرورش میدهد ومتأسفانه در اثر نفوذ فرهنگ غربی، جامعه ما هم به این سمتفرزند سالاری گرویده است.
همچنین پروسه تنازعاتی بین والدین و فرزندان در جامعه ما زیاد شده است که این معضلدر روابط بین (پدر و پسر) و (مادر و دختر)بیشتر به چشم میخورد؛ در روابط خواهر و برادر هم نوعی جدال و تنازع و رقابت است؛ اما در یک خانواده سنتی این چنین نبوده و روابط افراد مبتنی بر گذشت و محبت است.[۱]
ساختار خانواده
خانواده برای رسیدن به کارکردهایی که برشمرده شد مانند هر نهاد دیگری نیازمند ساختار است. در نگاه جامعه شناسان غربی، ساختار خانواده، مدل ثابتی ندارد؛ به طور طبیعی به تبع تغییرات اجتماعی، ساختار خانواده نیز تغییر کرده و منجر به تغییر در کارکردها میشود؛ به عنوان مثال در نگاه غربی، ساختار مدیریت در خانواده از نظام طولی به نظام عرضی تغییر پیدا کرده است؛ و زن و مرد و فرزندان را از لحاظ قدرت تصمیم گیری در یک سطح قرار داده است؛ که به نوعی بیانگر انعطاف این نظام در مقابل تغییر در ساختارهای اجتماعی بوده و مورد تایید است؛ اما در رویکرد دینی، دستیابی به کارکردهای خانواده متعادل، مستلزم وجود ساختار ویژهای در خانواده است؛ ساختاری که بر اساس تفاوت نیازها و استعدادهای افراد خانواده و به منظور نیل به سعادت حقیقی انسان از سوی آفریدگار طراحی شده است، لذا نه تنها تابعی از تغییرات اجتماعی نیست بلکه تغییر شرایط اجتماعی و هماهنگ ساختن سایر نظامهای اجتماعی را برای تحقق یک خانواده سالم طلب میکند. متاسفانه در جامعه ما توجه اساسی به ساختار اصیل دینی نشده است؛ و همین امر سبب شده که بشر برای گریز از بعضی ضعفهای خانواده سنتی، ساختارهای خانواده مدرن را بدون هیچ فرهنگ سازی قبلی انتخاب کرده و درمان دردهایش را از آن طلب کند؛ در حالی که به اذعان بسیاری از اندیشمندان همین ساختارها، بحران خانواده در غرب را ایجاد کرده است؛ کاهش تمایل به تشکیل خانواده، عمر کوتاه ازدواج، روابط خارج از ازدواج و افزایش تعداد فرزندان نامشروع با پدرانی نامعلوم، افزایش تعداد خانواده های تک والدی و ناسازگاری و فاصله عاطفی فرزندان با والدین، نمونههایی از نگرانیهای جامعه مدرن درباره خانواده است؛ بنابراین بازنگری فعالانه و پویا در متون دینی برای اتخاذ ساختارهای اصیل خانواده، ضروری به نظر میرسد.[۲]
نگاهی به آسیبهای خانواده های معاصر
شکی نیست که خانواده امروز ایرانی با خانواده متعادلی که باید سنگ بنای یک جامعه سالم باشد، فاصله زیادی گرفته است. این خانواده، از یک سو هنوز گرفتار بعضی سنتهای غلط گذشته مانند بی عدالتی و ظلم به زنان بوده و از سوی دیگر آموزههای مدرن مانند انکار تفاوتهای جنسیتی، اختلاط نقشها، فردگرایی و اصالت لذتهای دنیایی، سلامت، ثبات و حتی کیان خانواده را به خطر انداخته و آسیبهای جدی اجتماعی به وجود آورده است؛در حالیکه این موضوع چنان که بایسته است، به دغدغه اصلی اندیشمندان و مسئولان جامعه تبدیل نشده و عمده طرحها و بودجههایی که به نام خانواده تصویب میشود، عملا در حوزه مسائل زنان قرار میگیرد؛ و این در حالی است که سلامت خانواده شرط لازم برای آسایش و سلامت زنان است و با هدف گیری آن، تعالی کل جامعه نیز حاصل میشود؛ لذا آسیب شناسی این نهاد باید به طور جدی مورد توجه قرار گیرد. برای این مهم، ابتدا باید تعریفی از خانواده متعادل، منطبق با آرمانها و آموزههای اسلامی ارائه کرد تا بر اساس آن، میزان و جهت انحراف نهاد خانواده امروز ایرانی مشخص شده و برنامه ریزیهای لازم برای آسیب زدایی از آن به عمل آید.[۳]
آسیب شناسی خانواده ایرانی
بحث آسیب زمانی برای یک نهاد مطرح میشود که نتواند کارکردهای مورد انتظار را محقق کند یا در آستانه انحلال قرار گیرد؛ به همین دلیل در ادامه به بررسی عوامل ایجاد اخلال و ضعف در کارکردها و نیز عناصر زمینه ساز فروپاشی نهاد خانواده میپردازیم. بر همین اساس ابتدا ضعفهای کارکردی خانواده را بر اساس آنچه از کارکردهای حداقلی و حداکثری خانواده در دست داریم، را بر می شمریم.
افزایش آمار طلاق و کاهش درخواست برای ازدواج و افزایش سن ازدواج نشان میدهد، نهاد خانواده به هر دلیل نتوانسته احساس رضایتمندی را در زوجین ایجاد کند یا بر مطلوبیت آزادیهای فردی و کسب موفقیتهای اجتماعی و شغلی، غلبه کند؛ آمار بالای زنان متقاضی طلاق نسبت به گذشته نشان میدهد؛ میزان رضایتمندی زنان از زندگی در نهاد خانواده بیش از مردان کاهش یافته است؛ شیوع طلاق عاطفی بین زوجین که به عنوان یک آسیب جدی از سوی کارشناسان مطرح میشود از فقدان ارضای نیازهای عاطفی و روانی زوجین در کانون خانواده، حکایت دارد؛ در حالی که بر اساس آموزههای دین اسلام،باید سکونت، آرامش، مودت و رحمت بر این فضا حاکم باشد. به گفته کارشناسان، بسیاری از طلاقها به دلیل مشکلات در روابط جنسی رخ میدهد حتی اگر زوجین، این علت اصلی را پنهان نگاه دارند؛ نزدیک به ۴۰ درصد زنان از اختلالات جنسی در روابط زناشویی رنج میبرند و آمار اختلالات جنسی در حدود ۸/۹ درصد است.
یکی دیگر از عوامل طلاق، الگو برداری افراد از خانوادههای غربی است؛ که امروزه با ورود ماهواره در نهاد خانواده، سیطره فرهنگغرب و آموزههای سبک زندگی غربی آسانتر تزریق میشود؛ غرب با ساختن فیلمها و سریالها آن هم با ترجمه فارسی و برنامههای کارشناسی خانواده و استفاده از به اصطلاح کارشناسان فارسی زبان که عموما سعی در ترویج زندگی غربی میباشند؛ راحتر و به شکل نوینی میتواند برای یک خانواده مسلمان ایرانی الگو سازی کند و به بنیان خانواده آسیب برساند؛ به عنوان مثال در اثر شیوه ارزش گذاری غلط و انتخاب نادرست در الگوبرداری سطح توقع افراد خانواده به ویژه همسران با دیدن کاراکترهای غربی در سریال ها و فیلمها افزایش یافته و در نتیجه فرد سعی در جایگزین کردن همسر خود با الگوی غربی مورد نظر خود است.
اختلاط نقش ها در خانواده باعث شده بسیاری از وظایف پدری، شوهری، مادری و همسری معطل بماند و زوجین نتوانند به خوبی از عهده ایفای نقش طرف مقابلشان برآیند؛ مردان در خانواده از احترام و قدرت عمل برخوردار نبوده و جایگاه ضعیفشان، آنها را نسبت به وظایفشان دلسرد میکند؛ زنان نیز با نیل به جایگاهی برابر با مردان مجبورند باری بیش از توانشان به دوش بکشند و نباید مانند گذشته انتظار حمایت همه جانبه ازهمسرشان را داشته باشند.
خانواده که اولین و مهمترین نهاد برای تولد و پرورش فرزندان محسوب میشود در امر تربیت و انتقال ارزشها و برقراری رابطه سالم و موثر با نسل بعدی دچار مشکلات متعددی شده است؛ گسستگی و شکاف بین نسلها،به عنوان یک معضل جهانی، از سوی برخی کارشناسان داخلی به عنوان مشکل پیش روی جامعه و خانواده ایرانی مطرح میشود؛ از یک سو ارزشهای والدین به دلیل تغییرات عمیق در نظام ارزشی و اجتماعی برای فرزندان قابل پذیرش نیست و از سوی دیگر شیوه کارآمدی برای انتقال ارزشها از سوی والدین اتخاذ نمیشود؛ آنها از بودن در کنار یکدیگر لذت نمیبرند؛ فرزندان به والدین احترام نمیگذارند و آنان را به عنوان راهنما و کنترل کننده در زندگی نمیپذیرند. در گذشته خانوادهها به ویژه زوجهای جوان از حمایت خویشاوندان در کلیه مراحل زندگی و مشکلات احتمالی مانند نیازهای مالی یا اختلافات خانوادگی، برخوردار بودند؛ هر چند این حمایتها گاه رنگ دخالت به خود میگرفت و باعث اختلال در زندگی میشد؛ اما در بسیاری موارد به استحکام خانواده و ارضای نیازهای عاطفی میانجامید. امروز خانوادهها هیچ کس را در حریم خصوصی زندگیشان وارد نمیکنند و به دنبال منابع دیگری برای پر کردن این خلاء حمایتی هستند که کارآمدی لازم را ندارد.[۴]
عوامل آسیب زا
مردم بر اساس یک نیاز طبیعی ازدواج میکنند و تشکیل خانواده میدهند؛ اما خانوادهای که شکلمیگیرد؛ به شدت از ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی متاثر است. افرادی که در درون این ساختارها رشد کردهاند و باورها، نگرشها و مهارتهایشان شکل گرفته، ناگزیر، خانوادهای متناسب با این ساختارها تشکیل میدهند. صنعتی شدن و تغییر الگوهای تولید، تغییرات گسترده در ساختارهای اجتماعی، اصلاحات دینی و جایگزینی امانیسم (انسان محوری) به جای خدا محوری، غلبه نگرش پزیتیویستم (پذیرش چیزهایی که قابل دیدن باشند) در علوم، حضور تاثیر گذار و فرهنگ ساز تکنولوژیهای جدید در زندگی مردم، ظهور جنبشهای فمینیستی و حمایت منابع قدرت جهانی از آنها به دلیل همسویی منافع و بسیاری تغییرات دیگر که مدرنیته در زندگی انسان غربی پدید آورد؛ او را مجبور ساخت تا خانوادهای متفاوت از قبل با ساختاری جدید از روابط، حقوق و اخلاقیات، تشکیل دهد.
خانوادهای که مرد آن حتی اگر مهارت داشته باشد، قادر نیست مدیریت کند؛ حمایت اقتصادی از زن تضمین نمیشود؛ نقشهای سنتی زنانه ارزش محسوب نمیشود؛ خانوادهای که نمیتواند بر منفعت فردی اعضای خود غلبه کند؛ خانوادهای که برای تربیت فرزندانش، از اختیارات لازم برخوردار نیست و بسیاری شاخصهای دیگر، که آسیبهای خانواده را از حد نارضایتیهای محدود دوران سنتی خارج کرده و فروپاشی خانواده را در افق دید اندیشمندان جهان نشانده و باعث نگرانی آنها شده است.
کشور ما نیز به همان نسبت که جبرا یا بر اساس سیاست گذاریهای کلان، از جریان مدرنیته تاثیر پذیرفته، تغییر در ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و به تبع آن تغییر در ساختارهای خانواده را شاهد بوده و همین تغییرات گسترده است که آسیب های کارکردی ذکر شده برای خانواده را درپی داشته است. برای بررسی دقیق تر عوامل آسیب زا در نهاد خانواده، می توان آنها را به سه دسته تقسیم کرد که بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند. دسته اول افراد تشکیل دهنده خانواده هستند که به دلیل ضعف در مهارتها و انحراف در نگرشها به خانواده آسیب می زنند؛ دسته دوم انحراف در ساختارهای مدیریتی، حقوقی و اخلاقی خانوادهراشامل میشود؛ و دسته سوم به انحراف در سایر نظامهای اجتماعی موثر بر خانواده اشاره دارد.[۵]
تاثیر افراد بر خانواده
اولین و مهمترین عامل، نگرش و جهانبینی بسیاری از مردم به زندگی است. پارهای از نگرشهای جدید در بین زنان و مردان مشترک است؛ کم رنگ شدن عنصر ایمان و تقدم منافع دنیوی بر کسب رضایت الهی؛ اصالت یافتن لذات مادی بر لذت های معنوی؛ فردگرایی و توجه به منافع فردی به جای ایثار و فداکاری و توجه به منافع خانواده به عنوان یک کل؛ افزایش زمینه برای برقراری روابط خارج از چارچوب ازدواج و در یک کلام رسوخ ارزشهای مدرن و آموزههای فمینیستی در باور مردم مسلما باعث افزایش ناسازگاریها و کاهش تحمل افراد در مواجهه با کاستیها و مشکلات معمول زندگی خانوادگی است. مادران، موفقیتهای شغلی را بر نگهداری از کودکان خود ترجیح میدهند و نگران آسیبهای روحی و عاطفی خانواده نیستند؛ پدران از تمام مسئولیتهای پدری به کسب درآمد اکتفا میکنند و آن را نیز به مرور زمان بین خود و همسرانشان تقسیم میکنند. زنان ترجیح میدهند تا طی مدارج ترقی و کسب جایگاه برابر، ازدواج را به تاخیر بیندازند؛ مردان به دلیل کم رنگ شدن فرهنگ عفاف، نیاز کمتری به تشکیل خانواده حس می کنند.[۶]
انحراف در ساختار خانواده
عامل آسیبزای دیگر، انحراف از ساختارهای خانوادهی متعادل اسلامی است. چنان که ذکر شد، ساختار روشن و منسجمی از متون دینی اجتهاد نشده اما شاخصههایی برای ساختار خانواده دینی در روایات و آیات آمده است که نقاط انحراف را روشن میسازد. یک نمونه از آن رواج ساختار اقتدار عرضی یا دموکراسی در خانواده است که پدر و مادر و فرزندان را در یک سطح از تصمیم گیری قرار میدهد و هیچ کس مجاز به دخالت در امور دیگری یا اعمال نظر خاص نیست؛ در حالی که ساختار خانواده دینی به صورت طولی و با ریاست مرد و حیطه گسترده مسئولیتهای او به همراه توصیههای اخلاقی تعریف شده است. این تغییر ساختاری در سایر نقاط جهان نیز اتفاق افتاده و بررسی در مورد پیامدهای آن، نتایج بعضا متناقضی از آثار مثبت و منفی نشان داده است. با توجه به حساسیت و تاثیر گذاری و چالش برانگیز بودن این موضوع در کشور ما ضروری است تحقیقات دقیقی در این باره به عمل آید؛ لازم به ذکر است که تغییر نگرشهایی که در زنان و مردان جامعه رخ داده و آموزههای مدرنی که باور نسلهای جدید را شکل داده بدون شک بر ذائقه افراد تاثیر میگذارد و ساختارهای متناسب با این باورها را طلب میکند؛ به همین دلیل است که گاه برابری نقشهای زن و مرد با تمام مشقت جسمی و روحی که بر زنان حمل میکند و آسیبی که به کانون خانواده میزند، همچنان مطلوب آرمانی گروهی از زنان است.
خرده نظامهای تأثیرگذار بر خانواده
افراد، حتی اگر در خانوادهای با ساختار آرمانی زندگی کنند باز هم از جامعه و خرده نظام های معیوب آن به شدت متأثر میشوند و این تأثیر به مرور زمان، ساختار خانواده را نیز تغییر خواهد داد. برخی خرده نظامهای آسیبزا در بحث خانواده شامل موارد زیر هستند : رسانههای جمعی به عنوان یکی از اجزای نظام فرهنگی و آموزشی کشور، امروزه رقیب کارکرد تربیتی خانواده و یکی از بزرگترین منابع اطلاع رسانی و آموزشی محسوب میشوند و تحلیل محتوای آنها نشان میدهد که متأسفانه خواسته یا ناخواسته علاوه بر رواج آموزههای فمینیستی و مدرن، در ارائه الگوهای ناسالم از خانواده، بسیار فعال عمل میکنند؛ افتخار رسانه ملی به پربیننده بودن سریال چارخونه که به بهانه خنداندن مردم، یک پدر بی عرضه، توسریخور، نادان، بیقید و دارای کلکسیونی از دیگر صفات زشت اخلاقی را در یک خانواده مادر سالار به تصویر میکشد، نمونهای از این فعالیتهاست.
نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی کشور بر خلاف رویکرد دینی و هماهنگ با آموزههای فمینیستی، تفاوتهای جنسیتی را در برنامهریزیهای آموزشی به کلی نادیده میگیرد و به این ترتیب در رواج این آموزهها و دامن زدن به فقدان مهارتهای زندگی خانوادگی، سهم بسزایی دارد. بعضی کارشناسان معتقدند علاوه بر ضعفهای جزئی، کل نظام آموزشی کشور نیز نمیتواند انتظارات ما برای تربیت انسان دینی را برآورده سازد، زیرا ساختار آن برگرفته از نظامهای مدرن غربی در یک پارادایم انسان محور است.
نظام اقتصادی در بحث سیاست گذاری، برنامه ریزی و قانون گذاری، آن چنان که باید در راستای حمایت از خانواده عمل نمیکند. اگر اشتغال زنان در خانواده متعادل اسلامی، باید فرع بر وظایف اصلی زن به عنوان مادر و همسر و محور عاطفی خانواده باشد، نظام اقتصادی باید فرصتهای شغلی ویژه زنان و متناسب با شرایط آنان فراهم کند. [۸]
فمینیسم
واژه فمینیسم از کلمه لاتین Femina یعنی جنس زن گرفته شده است و در قرن نوزدهم برای توصیف زنانه شدن بدن مرد یا توصیف زنانی که خصوصیات مردانه داشتهاند، استفاده شده است. اما در قرن بیستم این مفهوم تغییر کرد و از آن به بعد به جنبش فکری یا نظریهای گفته میشود که معتقد است زنان به علت جنس خود، در طول تاریخ به فرودستی کشیده شده و تحت تبعیضهای گوناگون قرار گرفتهاند. فمینیسم به عنوان نهضتی که خواهان دفاع از حقوق زنان است، در دههی ۱۸۴۰میلادی در آمریکا آغاز شد. [۹] تأکید مقام معظم رهبری بر لزوم نقد فمینیسم در تاریخ ۱۳ تیر ۸۶، با بیان این عبارات، ضرورت پرداختن به شکلگیری فمینیسم و پیامدهای آن در غرب و بازخوانی گفتمان غرب پیرامون زن را دوچندان نمود: «ما در تقابل با تبلیغات معارض (از جمله تبلیغات فمینیستی) آنچنان که باید، کار درستی، کار قویای، کار پُرحجمی نکردهایم. من از همین جا به دستگاههای تحقیقاتی، به حوزههای علمیه و به صاحبنظران توصیه میکنم و از آنها مطالبه میکنم که در این زمینه کار کنند؛ مسئله، مسئلهی مهمی است.» و نیز تأکید مجدد ایشان بر اتخاذ موضع تهاجمی در مقابل گفتمان غربی در دیدار جمعی از بانوان فرهیختهی حوزوی و دانشگاهی، در ۲۱ اردیبهشت ۹۲، با این سخنان که: «این عقبماندگى را جبران بکنید، به نظر من مفید است و لازم است. در زمینهى این نهضت (باید گفت نهضت بیدارى در زمینهى مسائل مربوط به زنان) واقعاً هیچ نبایستى ما تعلل کنیم، توقف کنیم. بین راه درنگ نباید کرد.»
جنس مرد از دیدگاه فمینیسم
مسئله مرد یکی از مسائل مهمی است که در مباحث فمینیسم برجسته شده است و در واژههایی مانند: مردسالاری، پدرسالاری، مردمحوری، نظام سلطه مردانه وغیره ظهور پیدا میکند. در مسئله «مرد» دیدگاههای متفاوتی در میان فمینیستها وجود دارد؛ بعضی از فمینیستها، مردان را دشمن سازشناپذیر زنان میدانند و در پیش گرفتن راهی جداگانه و خودمختارانه را برای برآوردن نیازهای زنان تجویز میکنند. از این نقطهنظر، مردان در زندگی زنان به کلی زائدند و هیچ گونه سازشی بین زنان و مردان وجود نخواهد داشت؛ از نگاه آنها مردان همواره در پی این بوده و هستند و خواهند بود که بر زنان تسلط داشته باشند؛ آنان از هر وسیلهای چه منصفانه و چه ناشایست برای رسیدن به این مقصود استفاده خواهند کرد؛ این اعتقاد، اعمال قدرت مردانه را به دنیاهای «عمومی» سیاست و «کار» محدود نمیکند، بلکه آن را تا قلمرو خصوصی و حیطه شناختی روابط جنسی هم ادامه میدهد؛ بر این اساس این نگرش، زن و مرد دو موجود متناقض و نابرابرند که با یکدیگر تضاد منافع دارند. بنابراین، چنین تبلیغ میکنند که مردان مقصر اصلی زیردست بودن زنان هستند.
فمینیسم و مادری
تعریف و ارزش مادری از مسایل بحثانگیز در فمینیسم معاصر است. از نظر فمینیستها، تولیدمثل و مادری کردن باری بر دوش زنان و بخشی از سرکوبی است که باید رفع شود؛ فایرستون معتقد است، تنها راه آزادی حقیقی زنان، رهانیدن آنان از بار تولیدمثل از رهگذر تکنولوژیهای علمی جدید است؛ اما برخی از فمینیستها، جنبهای بسیار مثبت برای مادری برشمردهاند و چنین استدلال میکنند که مادری میتواند و باید برای زنان یک تجربه لذتبخش باشد؛ از دید این فمینیستها، تکنولوژی پیش از آن که راهحلی برای کاستن از فشار تولیدمثل باشد، در واقع اغلب در تجربه زنان از بارداری، زایمان و مادری اختلال ایجاد میکند و مردان از آن استفاده میکنند تا به هر نحوی کنترل این فراگردها را از دست زنان خارج سازند. برای نمونه، آدرین ریچ (۱۹۷۶) چنین استدلال میکند: این طب و تکنولوژی از آن رو مورد استفاده مردان قرار گرفته که آنها را از قدرتهایی که تولیدمثل و مادری به زنان میدهد میهراساند. مردها میخواهند این قدرتها را تحت کنترل درآورند؛ ریچ، بین نهاد اجتماعی مادری که شالوده کنترل مذکر و سرکوب زنان در موقعیتهای سیاسی و اجتماعی مختلف بوده است، و تجربه مادری، که برای زنان چه بسا لذت آفرین و هم قدرتبخش باشد فرق میگذارد. بخشی از نهاد مادری که ریچ آن را نقد میکند، ایدئولوژی خانواده هستهای است، که مردان آن را برای تضمین مالکیت خود بر زنان و فرزندانشان وضع کردهاند.
هر چند مسئله مادری یکی از موارد مناقشهآمیز در بین فمینیستها است، ولی وجه مشترک تمام نظریهها در مورد مادری، به نوعی، مادری را منشأ اصلی سرکوب زنان میدانند؛ زیرا همه فمینیستها معتقدند که اگر وضعیت و سرشت پیوندهای زنان با نقشهای تولیدمثلی مورد تجویز جامعه تغییر میکرد، آنگاه آن آزادی میتوانست انقلابیتر از هر انقلاب اجتماعی باشد. فمینیستها تصور میکنند که نپذیرفتن وظیفه مادری و اشتغال رسمی مادران، راهگشای مشکلات و معضلات عمده آنان میباشد؛ با اشتغال صاحب درآمد میشوند و استقلال مییابند. از نگاه آنان، زنان خانهدار، موجودی تلقی میشود که به دور از جریان پویای زندگی اجتماعی، در فضای محدود خانه محصور و محدود میشود.
فمینیسم و تئوری ازدواج آزاد (مادر مجرد)
این نظریه که از آن به «مادر مجرد» هم یاد میشود، از دیدگاههای اصولی فمینیسم است. طبق این دیدگاه، زنان از حق اولاد برخوردار هستند؛ اما تابع مقررات ازدواج و قوانین مدنی موجود در کشورهای جهان نخواهند بود. هر زنی حق دارد، با مردی که با او بیگانه محسوب میشود آمیزش کند و یا از طریق تلقیح، باردار شده، برای خود فرزندی تولید نماید. فمینیستها از دولتها میخواهند برای چنین زنی حق قانونی قائل شود.
آندره میشل تقاضاهای فمینیستی را در سوئد و آلمان چنین بیان میکند: مطالبات فمینیستی در این دو کشور، بیشتر مربوط به تغییرات یا حذف ازدواج و حق زن در داشتن فرزند بدون ازدواج میشود.
برابری حقوق زنان آزاد با زنان شوهردار
از دیگر دیدگاههای فمینیستها، تئوری برابری حق زن آزاد با حق زن شوهردار است. آنان برای حمایت از این زنان درخواست کردهاند که کودکانی که از زنا و روابط جنسی آزاد به وجود میآیند، با کودکانی که از طریق شرعی و قانونی و روابط محدود و مقید در خانواده متولد میگردند، حقوق برابر داشته باشند.
جدایی رابطه جنسی از تولیدمثل
دیدگاه یاد شده، خواهان تفکیک میان روابط جنسی و تولیدمثل است. این امر در صورت تحقق، حق بهرهمندی از لذات را برای آنها فراهم میآورد. فمینیستها که خواهان چنین چیزی هستند جلوگیری از بارداری و سقط جنین به خواست زن را مطرح میکنند؛ و این خواسته را در تسهیل لذات مستقل، لازم میشمارند. فمینیستها میگویند: در حالی که هنوز روش جلوگیری صددرصد وجود ندارد، جدایی رابطه جنسی از تولیدمثل کاملا نمیتواند تحقق یابد، مگر آن که زنان نیز حق سقط جنین را به دست آورند.
همجنسگرایی
فمینیستها معتقدند که یکی از راههای کنترل مردان بر زنان به واسطه روابط ناهمجنسخواهی از طریق تعریف احساسات جنسی «بهنجار» زنانه است. یکی از فمینیستها در مقالهای با نام «سکسوالیته و تمایلات جنسی» میکوشد این مطلب را بیان کند که زن اصولاً از مقاربت با مرد لذت نبرده یا به اوج لذت خود نمیرسد؛ او به نوعی با بیان یافتههای علمی از این دست، خودارضایی در زنان و همجنسبازی را ترویج میکند. انکوت، یکی از فمینیستها میگوید: زنان باید احساسات جنسی خود را مجددا تعریف کنند؛ و آن تصوری از آمیزش جنسی را که مردان معیار دانستهاند کنار بگذارند و درصدد کشف راههای جدید لذت متقابل جنسی برآیند. آنان، همجنسگرایی را برای رهایی از تسلط مردان پیشنهاد میدهند و میگویند «هر زنی که با مردی بخوابد همدست دشمن است» به این ترتیب «انتخاب جنس» عملی سیاسی است.
ویژگی مشترک فمینیستها
مهمترین ویژگی مشترک فمینیستها دفاع از زن و حقوق او میباشد. «فمینیسم» هرگز جنبش فکری با ایده واحد نیست؛ ولی تمام فمینیستها همعقیدهاند که بایستی فرودستی زنان را فهمید و آنان را آزاد کرد؛ البته فمینیسم، رسالتش را در دفاع از حقوق زن محدود و منحصر ننموده است؛ بلکه در صدد ارائه تفسیر جدیدی از جهان و انسان است تا بر مبنای آن، از نفوذ مردان به دور بماند؛ چون آنها معتقدند، بافت جوامع و نهادهای اجتماعی بر اساس حفظ منافع جنس مذکر شکل گرفته است؛ ولی در مورد دلایل این فرودستی یا چگونگی رسیدن به این آزادی توافق ندارند.
پس معضل اصلی زنان، ستمدیدگی زنان و ظلمی است که در طول تاریخ بر آنها روا شده است. گرچه فمینیستهای رادیکال، زن را طبقه اجتماعی متضاد با طبقه اجتماعی مرد میدانند و میگویند: «زنان منافع مشترک دارند؛ زیرا همه آنها مورد استعمار و ستم مردان قرار میگیرند؛ و بنابراین زنان، طبقهای را تشکیل میدهند که با طبقه دیگر ـ طبقه مردان ـ در تضاد است».
موتیک ویتیگ از پیشتازان این نگرش در سال ۱۹۷۹ میلادی در مقالهای تحت عنوان «انسان زن به دنیا نمیآید» مینویسد: «مقولات مرد و زن، چیزی جز جعلیات و کاریکاتورها و ساختههای فرهنگی نیست؛ زنان یک طبقهاند؛ زن نیز مانند مرد مقولهای سیاسی و اقتصادی است؛ نه مقولهای ابدی. بنابراین، هدف مبارزه ما، سرکوب مردان به عنوان یک طبقه است».
فمینیستهای مارکسیست و سوسیالیست ، با توجه به نظام فکری خود، رابطه زنان را با نظام اقتصادی به اندازه رابطه مردان با زنان، مسئله خود میدانند. اساسا اینان معتقدند: ستم مردسالاری بر ستم سرمایهداری همیشه مقدم بوده و هست. فمینیستهای لیبرال نیز هماهنگ با سایر فمینیستها، خواهان برداشته شدن تبعیض طبقاتی میان زن و مرد هستند؛ به طور تاریخی، فمینیستهای لیبرال به دفاع درباره حقوق برابر برای زنان؛ یعنی برخوردار شدن زنان از حقوق شهروندی همانند مردان میپردازند. فمینیستهای طرفدار حقوق برابر، علیه قوانین و رویههایی که حقوقی را برای مردان، و نه زنان؛ قائل میشوند، مبارزه کردهاند. اینان در ادعای برابری زن و مرد کار را به جایی رساندهاند که حتی با قوانین و رویههایی که برای حمایت خاص و امتیاز بخشیدن به زنان طرحریزی میشود، مبارزه کردهاند. به علاوه، آنان ضمن اعتقاد به این که تنها برابری رسمی کافی نیست، از گذراندن قوانینی برای ممنوع کردن تبعیض علیه زنان نیز حمایت نمودهاند؛ در این میان، فمینیستهای فرامدرن ، همچنان به جدایی طبقه زنان از مردان میاندیشند؛ و معتقدند که باید بین جهان زنان و جهان مردان سدّی مستحکم به وجود آورد، که مردان نتوانند به حریم زنانه تجاوز نمایند. [۱۰]
مسئولان باید صدای پای آندلسیزه شدن ایران را زودتر بشنوند.
دوران حکومت ۸۰۰ سالۀ مسلمانان بر جنوب اروپا (اسپانیا و پرتقال ) دوران درخشان و روشنی است که البته عاقبتی بسیار تلخ و دردناک دارد. پس از حضور مسلمین در آندلس، آزادی دینی، علم اندوزی و تحصیل دانش، سطح رفاه و زندگی، رشد تمدن و غیره در بالاترین سطح خود بود. گسترش، پیشرفت و توسعه علوم در شاخههای مختلف بسیار چشم گیر بود، به نحوی که همگان پیشرفت اروپا را مدیون توسعه علم در آندلس میدانند. «لاین پل» مستشرق انگلیسى مىنویسد: اسپانیا هشت قرن در دست مسلمانان بود و نور تمدن آن، اروپا را نورانى ساخته بود. این پیشرفتهای علمی آن چنان بود که هر بینندهای را به تعجب و البته تحسین وا میداشت. به عنوان مثال، پزشکان مسلمان در آندلس به درجهای از تخصص رسیده بودند که جراحىهاى دقیق چشم همچون آب مروارید، قرنیه و غیره را انجام مىدادند. [۱۱] و اما چه اتفاقی افتاد که اندلس زیبا، این حسرت همیشگی مسلمانان، از کف رفت و به دست صلیبیون فتح شد؛ به راستی بر آندلس چه رفت؟! دشمن برای شکست مسلمین در آندلس، به جای قهرمانان و شوالیهها و جنگ جویان غول پیکر، «دخترکان ظریف اندام» خود را به آوردگاه مسلمین روانه کرد و به جای تیرهای آتشین و کشنده با غمزه چشمان جادویی «زیبارویان مسیحی» به جان مجاهدان مسلمان افتاد و ترنم آوازه خوانان مهرو را به جای برق شمشیرهای خون ریز هدیۀ مسلمانان کرد و شراب سرخ شیرافکن را در کنار همۀ اینها در حلقوم مسلمین ریخت تا بدین سان و در یک پروسۀ مدت دار، آندلس را به حسرتی همیشگی در دل مسلمین بدل نماید. [۱۲] جملۀ زیر از زبان « بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر اسرائیل خطاب به مجلس نمایندگان امریکا بیان شده است:
ارسال برنامههای ماهوارهای حاوی تصاویر زنان زیبا، با بدنهای برهنه و نیمه برهنه و پرداختن به امور دینوی، از قبیل زندگی تجملی و البسه زیبا و صحنههای جنسی و مشاهده امور کاملا انحرافی باعث میشود که کودکان ایرانی خواستار لباسهای زیبا، زندگی تجملی و امثال اینها شوند و با این امر می توان در ایران انقلابی به راه انداخت. [۱۳] اکنون مدتهاست رواج بدحجابی و بی بند و باری در جامعه اسلامی، ذهن مؤمنان، دینداران و دلسوزان فرهنگ اصیل اسلامیـایرانی را به خود مشغول کرده است؛ آنچه مسلم است، وضع فعلی پوشش و حجاب در ایران، مطلوب و در شأن یک جامعه دینی که ۳۰۰ هزار شهید را ظرف یک جنگ تحمیلی ۸ ساله برای تحقّق احکام نورانی اسلام تقدیم کرده است، نیست؛ نحوه پوشش برخی زنان و دختران در سطح شهر، دانشگاهها و مراکز به اصطلاح علمی، بوستانها و غیره فرهنگ دینی ما را به استهزا گرفته است. لباسهای تنگ، مانتوهای کوتاه، شلوارهایی با رنگهایی عجیب و طرحهایی غریب و اخیراً ساپورتهای چسبان آن هم با قیمتی بسیار نازل به راحتی در فروشگاهها و مغازههای امالقرای جهان اسلام عرضه میشود. آزارهای لفظی خیابانی علیه زنان و دختران محجبه که اخیراً به صورت فیزیکی آن هم از سوی برخی زنان به جرم امر به معروف و نهی از منکر نیز مشاهده میشود، افزایش یافته است؛ انواع و اقسام مدلها و مانکنهای غربی مروّج فساد و محرّک به صورت آزادانه در مجلههایی که متأسفانه مجوز هم دارند، تبلیغ میشوند؛ استفاده ابزاری از چهره زنان در روزنامهها و هفتهنامهها افزایشی شدیدی داشته است؛ در سینما و تلویزیون جمهوری اسلامی، زن چادری یا معتاد یا فقیر و بدبخت یا دزد نمایش داده شده و هر زن باکلاس، مرفه، دارای زندگی شیک و خانه بزرگ حتماً بدحجاب نشان داده میشود و بیتردید، مسؤولان نظام اسلامی، موظف به تدوین قوانین خاص در این زمینه و ارائه الگویی مناسب برای رواج حجاب اسلامی هستند ولی متاسفانه، چنین ارادهای در دولت جمهوری اسلامی دیده نمیشود.
جای بس تاسف است وقتی چند وقت پیش که یک استاد سابقاً مسیحی و شیعهشده فرانسوی، وارد یکی از دانشگاههای کشورمان شد؛ با تعجب و تأسف به نگارنده گفت: پوشش و ظاهر دختران و زنان در دانشگاههای فرانسه و سایر کشورهای اروپا، پوشیدهتر و سادهتر از دانشگاههای ایران است. به گفته وی، آرایش دختران در محیطهای علمی و دانشگاهی معتبر اروپا، اهانت محسوب می شود؛ زیرا به اعتقاد آنان این عمل، مربوط به مکانهای خاصی مثل کلوپهای شبانه و دیسکوها است، نه دانشگاه و استفاده از این پوشش در محیطهای علمی باعث میشود عقلانیت کاهش یافته و در نتیجه شهوت افزایش یابد؛ او ابراز شگفتی کرد از اینکه چگونه این نحوه پوشش و آرایش غلیظ، در دانشگاههای «جمهوری اسلامی» مشاهده میشود و کسی هم از آن جلوگیری نمیکند.
رواج روزافزون بدحجابی به عنوان امری نابهنجار، در ایران اسلامی در حالی رخ میدهد که دین ما نسبت به فراگیری این گناه، هشدار داده و آثار و تبعات نامطلوبی را وعده میدهد. شریعت اسلام، بدحجابی و بیحجابی را زمینهساز بسیاری از نابهنجاریهای اجتماعی عنوان کرده است. کتاب آسمانی ما قرآن مجید، در آیات متعددی به این موضوع پرداخته و تکلیف مردان و زنان مؤمن را در این باره مشخص فرموده است. راهکار چیست؟
به نظر میرسد یکی از راهکارها آموزش صحیح و دقیق سبک زندگی اسلامی و به کارگیری روشهای صحیح و منطقی به دور از افراطگری و تفریط باشد. نخستین و مهمترین اقدام آن است که با احیای واقعیـنه شعاریـامر به معروف و نهی از منکر، زمینه اجرای احکام شرع از جمله حکم الهی حجاب را فراهم ساخت. به طور طبیعی، اگر یک امر به معروف یا نهی از منکر، احساس کند پس از انجام این فریضه الهی، مورد آزار لفظیـدشنامدهی و هتک حرمت زبانیـیا حتی جرح فرد بزهکار قرار گرفته و هیچ مرجع قانونی نیز آن طور که باید و قانون میگوید، از او حمایت نمیکند و یا حتی به عکس به جای مجرم، باید خود در محاکم قضائی پاسخگو هم باشد دیگر به انجام این کار، رغبتی نخواهد داشت. بنابراین، وظیفه مسؤولان و قانونگذاران جامعه، تدوین الگو و قانونی مناسب در این زمینه است.
در کنار این موضوع، فرهنگسازی دینی در رسانههای صوتیـتصویری، مجازی و مطبوعات، افزایش آگاهیهای فرهنگی و اجتماعی، بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی، الگوسازی مناسب برای جوانان از طریق ارائه و معرفی الگوهای واقعی (نه فوتبالیستها و به اصطلاح هنرمندان غربزده کشور)، تسهیل امر ازدواج، ایجاد محیطهای سالم فرهنگی و امکانات بیشتر و بهتر برای دختران نوجوان و جوان و بانوان، نظارت دقیقتر بر ورود محصولات فرهنگی، شناسایی و برخورد با مفسدان اجتماعی که سازماندهی شدهاند تا فحشا را در جامعه ترویج کرده و آن را «عادی» کنند، از ضرورتهایی است که میتواند در کنار برخورد قاطع و معقول نه افراطی با مفسدان اجتماعی موثر واقع شود.
خانوادههای کارآمد
کارکرد زیستی خانواده ضامن بقای جامعه انسانی است و کارکرد پرورشی آن زمینه ساز تربیت فرزندانی است که برای ساختن جامعه فردا آماده میشوند. تعادل روانی، استحکام شخصیتی و قوت اراده، دیگرگرایی، قدرت رویارویی با مشکلات و صبر بر ناملایمات، میل به تلاش و تمایل به سازندگی و ابتکار، ارتباط با خداوند و میل به عبودیت، همگی صفاتیاند که در شکل گیری و تقویت آنها، خانواده مهمترین نقش را ایفا می کند و در یک کلام میتوان خانواده سالم را بهترین بستر رشد فرهنگی و سلامت جسم و روان و مهمترین عامل انتقال ارزشها و پرورش عاطفی و مهمترین عامل کاهش آسیب های اجتماعی و ارتقای امنیت هر جامعه دانست و زن به عنوان عنصری پرورش دهنده و فرهنگ ساز مهمترین عامل در تحقق این آثار شگرف است.
آسان سازی تشکیل خانواده، متعادل ساختن انتظارات از یکدیگر، رابطه مسئولانه والدین نسبت به یکدیگر و فرزندان، بویژه ایفای نقش مدیریت فعال و شایسته توسط پدر و ایفای نقش سازنده عاطفی و تربیتی توسط مادر، تلطیف روابط حقوقی با حسن خلق، ارتباط خویشاوندی مسئولانه به منظور برخورداری از حمایتها و هدایتها و تقویت نشاط در زندگی، توجه به شرایط اجتماعی و انعطاف در فعالیتها و نقشها به منظور حل مشکلات اجتماعی، توجه به پرورش دینی و اخلاق و آداب اجتماعی و هماهنگی با نهادهای آموزشی و پرورشی از مواردی است که خانوادهها را برای انجام رسالت تاریخی خود توانمند میسازد؛ اما نقش عوامل بیرونی را در استحکام و کارآمدی یا تزلزل و ناکارایی خانواده، هم به عنوان مانع یا تقویت کننده عملکرد والدین و هم به عنوان تاثیرگذار در شخصیت و کارکرد آنان، نمیتوان از نظر دور داشت؛ آن چه امروزه برای نظام اسلامی حائز اهمیت است، اتخاذ سیاستها و روشهایی است که فعالیت کلیه نهادها را در جهت ارتقای جایگاه خانواده هماهنگ و تقویت کند و موانع کارآمدی را تا حد امکان از میان بردارد. [۱۴]
نتیجه گیری
خانواده ایرانی در دهههای اخیر، همچون بسیاری از جوامع دیگر، در معرض تحولاتی مهم بوده است. افزایش سن ازدواج، افزایش تمایل به تجرد و تکزیستی، تغییر نگرشها که به تردید در ضرورت تشکیل خانواده به عنوان مسیر تکاملی در زندگی منجر شده است، افزایش تخاصمات خانوادگی و طلاق، کم شدن روحیه سازش پذیری و ضعف کارآمدی خانواده در تنظیم رفتار جنسی، حمایت و مراقبت، کنترل و نظارت، ایجاد آرامش روانی و ارضای نیازهای عاطفی، جامعهپذیری و پرورش معنوی از معضلات مهم خانواده ایرانی است. حل مشکلات زنان و نظام خانوادهها، تنها در پرتو تلاش علمی اندیشمندان و با مبنا قراردادن کتاب آسمانی و سیره نبوی امکان پذیر است؛ اما در مراجعه به متون مقدس، این بار، به جای توقف بر نصوص و یا اکتفا به فتاوای فقهای عظام، لازم است در عین پذیرش آن، وارد میدان عمل شده و پایههای محکمی برای سیاستگذاری و برنامهریزی کلان مبتنی بر تعالیم اسلامی بنا کنیم. این حرکت ارزشمند گرچه از پرسشگری و نقد انگارههای موجود آغاز میشود؛ اما میتواند نگاه جامعه علمی را به سمت نگرشی نوین معطوف نماید؛ نگرشی که ضمن توجه به کارآمدی، با رویکردی خانوادهگرا، هم به حل معضلات اجتماعی میاندیشد و هم داعیه دفاع از زنان را در سر دارد؛ تنها با چنین رویکردی است که میتوان به اصلاح جامعه و حل مشکلات زنان امیدوار بود. امید است با شناخت دقیق آسیبها در مورد زنان و نظام خانواده و عوامل ایجاد کننده آن، سعی در رفع آنها کنیم و بتوانیم خانواده و فرزندانی در شان اسلام، تربیت کنیم. ان شاءالله
منابع
[۱]مرتن، رابرت، مشکلات اجتماعی و نظریه های جامعه شناختی، ترجمه نوین تولایی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۶
[۲]رفیع پور، فرامرز، آنومی یا آشفتگی اجتماعی، انتشارات سروش، ۱۳۷۸
[۳]ویلیام، جی، گود، خانواده و جامعه، ویدا ناصحی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۲
[۴]چهارمین کنفرانس جهانی زن (کار پایه عمل) و اعلامیه پکن، ترجمه: علی آرین و علی میرسعید قاضی، تهران، دفتر امور زنان در نهاد ریاست جمهوری، ۱۳۷۵
[۵] ( همان ، ۱۳۷۵ )
[۶]مساواتی، مجید، آسیب شناسی اجتماعی ایران ـ جامعه شناسی انحرافات، ۱۳۷۴
[۷]بیرامی، منصور، خانواده و آسیب شناسی آن، انتشارات آیدین، ۱۳۷۸
[۸]آزاد، تقی، بررسی مسائل اجتماعی، نشر جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۷
[۹]فریدمن، جین، فمینیسم، فیروزه مهاجر، تهران: انتشارات آشتیان، ۱۳۸۱
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد