1397-03-09 17:28
660
0
53895
گزارشی از حضور یک ساعته‌ی حجت‌الاسلام والمسلمین آل‌هاشم در حاشیه تبریز؛

لقب شهروندان به امام جمعه تبریز در بن‌بست ملازینال: کاسیب پرست!

تصور کنید مردمی که کنار خیابان نشسته‌اند به یک‌باره حضور نماینده ولی فقیه در آذربایجان‌شرقی در منطقه‌شان ببینند.

به گزارش گلستان ما به نقل از آناج، پیش‌تر تصاویر حضور امام جمعه تبریز در پس کوچه‌های فراموش شده‌ی شهر را دیده بودم و با مشاهده تک به تک عکس‌ها سوال‌هایی در ذهنم پدید می‌آمد که برای آنان پاسخی نمی‌یافتم، شاید یکی از ساده‌ترین سوال‌ها همین بود، مردم در مواجهه با حضور نماینده ولی فقیه در آذربایجان‌شرقی چه واکنشی از خود نشان می‌دهد، آیا نقطه‌ای بر سر خطِ دردی از دردهای روزمره‌شان قرار می‌گیرد؟!

برای رسیدن به پاسخِ این سوال دقایقی را با حجت‌الاسلام و المسلمین آل‌هاشم همراه شدم، مقصدمان چندان دور نبود و از منطقه ایده‌لو تبریز وارد کوچه‌ای به مثابه‌ خیابان شدیم که به آخر آن می‌گفتند "ملازینال!" با خودرو تا انتهای کوچه رفتیم تا اینکه در برابر پله‌های چند ده‌تایی که حتی آدمی حوصله‌اش نمی‌کشید تعداد آن‌ها را بشمارد متوقف شدیم.

خوش و بِش کودک حاشیه‌نشین با امام جمعه تبریز: یاخچیام!

حاج‌ آقا از خودرو پیاده شد و در همان ابتدا خانه‌ای مخروبه و پله‌های آسانسوری! توجهش را به خود جلب کرد و گفت: «زندگی در اینجا سخت است!» اولین فردی که امام جمعه تبریز با او خوش و بش کرد کودکی بود که به نظر می‌آمد زیر 7 سال سن دارد، حاج‌ آقا به او سلام داد و دستی بر سر او کشید، پرسید خوبی؟! از نگاه کودک معلوم بود گویا امام جمعه شهر را نمی‌شناسد و در حالی که از خجالت نگاهش را می‌دزدید، سلام داد و گفت: یاخچیام!

چند قدم بر نداشته بودیم که زنی میانسال در برابر حجت‌الاسلام والمسلمین آل‌هاشم سبز شد و در اولین کلام با صدایی تقریباً بلند گفت: «حاجی برای ما هم فکری کنید، زجر می‌کشیم»، حاج‌آقا با لبخند سلامی داد و به شوخی گفت: «اول سلام و احوال‌پرسی کنیم و بعد ؛ حالا بفرمایید مشکل چیست؟» این بانو که از گفتارش به نظر می‌رسید از مهاجران روستاهای اطراف به تبریز است، عنوان کرد: «راه نداریم و آخر اینجا به بن‌ بست می‌خورد». حاج‌آقا که از همان ابتدا نیز با مشاهده پله‌ها در فکر فرو رفته بود، سوال کرد: «آخر این پله‌ها به کجا می‌رسد؟» زنِ میانسال پاسخ داد: اتوبان!

حلقه‌هایی برای روبوسی در بن‌بست ملازینال!

امام جمعه تبریز که سربالایی را با خودرو طی کرده بود ترجیح داد مسیری را پیاده‌روی و با اهالی منطقه صحبت کند، هرچه که بیشتر از بالا به پایین می‌آمدیم تعداد شهروندانی که دور و برِ حاج‌آقا حلقه می‌زدند تا با او دست دهند و روبوسی کنند بیشتر می‌شد.

واکنش نماینده ولی فقیه به درخواست‌های شخصی شهروندان

دو تن از کسانی که در ادامه با سید آذربایجانی هم‌کلام شدند درخواست‌هایی شخصی داشتند، اولی زنی جوان بود که کودک خود را به آغوش می‌کشید و خطاب به نماینده ولی فقیه در استان گفت: «وضعِ زندگی‌مان خراب است، کمک‌مان کنید»، دیگری میوه‌فروش دوره‌گردی بود که در پشت وانت سیب‌زمینی می‌فروخت و درحالی که امیدوار بود حاج‌آقا برایش کاری کند و به مشتریان خود می‌گفت 2 دقیقه صبر کنید تا حرفم را بزنم، اظهار کرد: «بنده معتاد بودم و یک سال است که ترک کرده‌ام، با این وانت می‌خواهم خرج زندگی‌ام را درآورم و از نو شروع کنم، اما ماموران شهرداری اجازه نمی‌دهند».

حاج‌آقا پرسید: «مگر در این پس کوچه‌ها نیز ماموران سدمعبر حضور دارند»، راننده وانتی گفت: «کار ما جوری است که باید در منطقه بگردیم، اینجا هم نگیرند، سر خیابان خودرو را متوقف می‌کنند».

درخواست‌ها از حجت‌الاسلام آل‌هاشم زیاد بود و حاج‌آقا به همه آنان می‌گفت ظهر مصلی بیایند و درخواست‌شان را نیز مکتوب کنند. نماینده ولی فقیه در آذربایجان‌شرقی در سر راهِ خود به مغازه‌ها سری می‌زد و از آنان در مورد وضعیت کارشان می‌پرسید و احوالپرسی می‌کرد، در همین حین من کودکانی را می‌دیدم که آن سوی محله می‌دوند و با داد و فریاد می‌گویند: «آل‌هاشم آمده، بیایید!»

از بازی قمار تا روزه‌خواری

در سر راه برخی آسیب‌های اجتماعی در مناطق حاشیه‌نشینان را به وضوح می‌دیدم، چند جوان در گوشه‌ای قمار بازی می‌کردند و چند قدم آن‌طرف‌تر عده‌ای دیگر در حال صرف نان و پنیر در ماه رمضان بودند، نمی‌دانم امام جمعه تبریز در شلوغی جمعیت آن‌ها را دید یا نه، شاید دید و ترجیح داد چشم‌پوشی کند و شاید کسانی که اطراف او را گرفته بودند و هریک صحبت‌هایی داشتند، حاج‌ آقا را از این صحنه غافل کردند.

توفیق اجباری! این بار برای آل‌هاشم

علی‌ایحال مسیر ادامه یافت تا اینکه تعداد آنانکه به استقبال سید محبوب آذربایجان می‌آمدند بیشتر شد، فردی در برابر حاج‌آقا ایستاد و گفت: «این بغل خانه‌ مادر شهید است، برادر او نیز تازه فوت شده، به آنان نیز سری بزنید».

حاج‌آقا پرسید خانه‌شان کجاست و رهسپار کاشانه‌‌شان شد، 3 طبقه را از پله‌ها بالا رفت و دقایقی را در خانه مادر شهید نشست و به آنان تسلیت گفت، اما این پایانِ کار امام جمعه تبریز در آن محله نبود، حاج‌آقا از اهالی آن منزل خداحافظی کرد و بار دیگر در طول مسیر با نانوایان هم‌کلام شد، از آنان می‌پرسید روزانه چند قرص نان می‌فروشید و آیا در این گرما می‌توانید روزه بگیرید؟!

لقب ملازینالی‌ها به حاج‌آقا: آل‌هاشم کاسیب پرستیدی

شلوغی جمعیت اجازه نمی‌داد در تمام گفت‌وگوها کنار حاج‌آقا باشم اما همینکه همراه با او وارد مغازه‌ها نمی‌شدم و بیرون از آنجا کنار مردم می‌ماندم توفیر دیگری داشت، در آنجا برای اولین‌بار لقب تازه‌ای به گوشم خورد که یک جوان به حاج‌‌آقا نسبت می‌داد، «کاسیب پرست»! تلفیقی از زبان ترکی و فارسی که مفهوم فقیرپرست و حامی مستضعفان را القاء می‌کرد و برای منِ خبرنگار مواجهه با چنین القابی بسیار خوش بود.

البته تعریف و تمجیدها از نماینده ولی فقیه در آذربایجان‌شرقی به اینجا ختم نمی‌شد، فردی می‌گفت: «این مرد ستون نیازمندان است»، آن دیگری حجت‌الاسلام آل‌هاشم را «کیشی تمام» صدا می‌زد و دیگری می‌گفت: «باز هم آفرین به این مرد که یادی از ما کرد، تا حالا یک ملا پایش را به این محله نگذاشته بود»!

حاشیه‌نشینان تبریز، از تبریز در حاشیه‌اند!

در بین مردم عده‌ای نیز بودند که با دیدنِ آل‌هاشم به‌قدری متعجب بودند که فکرش را هم نمی‌کردند نماینده ولی فقیه در محله‌شان قدم می‌زند! گروهی نیز کلاً از تبریز بی‌خبر بودند امام جمعه شهرشان را نمی‌شناختند، این را وقتی فهمیدم که برخی‌ها به جمعیت می‌گفتند: «چرا پشت سر او راه افتاده‌اید؟ مگر چه‌کاره است؟ ملا دی‌ دا !»

خوشحالی نماینده ولی فقیه در آذربایجان‌شرقی از حل مشکل یک سرباز

چند دقیقه‌ای به راه رفتن ادامه دادیم و همانطور بر تعداد کسانی که مشتاق عکس گرفتن، دست دادن و روبوسی با امام جمعه شهرشان بودند، افزوده می‌شد! در این میان جوانی را می‌دیدم که سعی دارد در میان گفت‌وگوها چند کلمه‌ای نیز او با حجت‌الاسلام و المسلمین آل‌هاشم صحبت نماید و احتمالاً خواهان شغل شود، اما برخلاف تصورم وقتی او خود را به امام جمعه تبریز رساند، اظهار داشت: «حاج‌آقا می‌خواستم از شما تشکر کنم! بنده در مهاباد سربازی می‌کردم و بعد از 8 ماه تلاش نتوانستم به تبریز انتقالی بگیرم اما با یک امضاء شما مرا به کنار خانواده‌ام راهی کردند»

رفتار تامل برانگیز با یک پیرمرد!

به‌هنگام اتمام سخنانِ این جوان به‌عینه شادی و خرسندی را در چهره حجت‌الاسلام آل‌هاشم دیدم و این گفت‌وگو یکی از بهترین مکالماتی بود که در ذهنم ماندگار شد اما آنچه بیش از هر چیز دیگری توجهم را به خود جلب کرد، رفتار حاج‌آقا با یک شهروند بود! در شلوغی جمعیت و در هیاهوی احوال‌پرسی کودکان و جوانان با امام جمعه تبریز، پیرمردی با حاج‌‌آقا دست داد و هنگامی که خواست دست او را ببوسد، حجت‌الاسلام آل‌هاشم با ناراحتی سریعاً دست خود را کشید و این اجازه را به پیرمرد نداد، اما به او نیز چیزی نگفت و به مسیرش ادامه داد.

حاج‌‌آقا برنامه دیگری داشت که گفت باید به آن نیز برسد، اما اصرار شهروندان موجب شد تا از مسجد محله‌شان بازدید کند، دیوار مسجد آسیب دیده بود و سر و روی آن از وضعیت مناسبی برخوردار نبود، مسجد مساحت کمی داشت و در آن سرویس بهداشتی و محل وضوء نیز پیدا نمی‌شد، هیئت امناء می‌گفتند بغل مسجد مغازه‌ای 120 متری وجود دارد که مالک آن را به فروش گذاشته است، با خریداری آن می‌توانند این نقیصه را برطرف و مراسمات‌شان را در مسجد برگزار کنند.

نماینده ولی فقیه در استان قول پیگیری موضوع را داد و هیئت امناء که گویا فکر می‌کردند این وعده نیز همچون وعده سایر مسئولان است، اصرار داشتند حاج‌آقا نامه‌ای بنویسد یا آنان نامه‌ای برای او ببرند و دستور گیرند! حاج‌آقا در پاسخ گفت، پیگیر می‌شوم، نیاز نیست.

مردم از انقلاب همین را می‌خواهند

آن مرد با دلهره سراغ من آمد و خواست چند کلامی دردِ دل کند، می‌گفت این مسجد سرپا شود دیگر مراسمات ترحیم را در سایر نقاط برگزار نمی‌کنیم تا هزینه هنگفتی را هم متحمل شویم، به او گفتم: «حاج آقا وقتی قول می‌دهد عمل می‌کند، نگران نباشید».

در همین حین با یکی از دوستان در رابطه با تاثیر حضور حاج‌آقا در محله سخن می‌گفتم و اینکه مردم چقدر از حضور یک مسئول در پس کوچه‌هایشان خوشحال می‌شوند و به ستایش او می‌پردازند، آن دوست عزیز در پاسخ گفت: «مردم دقیقاً از انقلاب همین را می‌خواهند، همینکه حاج‌آقا یادی از آنان می‌کند و به حرف‌هایشان گوش می‌دهد آرام می‌شوند».

بازدید حاج‌آقا به پایان رسید، در راه برگشت به بیت امام جمعه تبریز می‌گفت: «باید برای مسجد آنان فکری کنیم»!

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.