1396-10-19 13:26
799
0
48920
روزهای بی کسی حلیم خان:

پیرمردی90 ساله که از یارانه محروم است/ مسئولان هیچ کاری برایم نکرده اند

حلیم نهتانی پیره مرد تنهایی است که در روستای محمد آباد زیرکوه زندگی می کند و علیرغم محرومیت و نداری از گرفتن یارانه نیز محروم است.

به گزارش گلستان ما به نقل از زیرکوه نیوز، گوشه و کنار شهر و دیارمان انسانهای زندگی می‌کنند که حکایت زندگی آنها با سایر انسانها بسیار متفاوت است.

 انسان های که شاید زندگیشان نسبت به خیلی از انسان های دیگر بهتر و بالاتر باشد و از آن طرف کسانی که در اوج محرومیت و نداری روزگار می گذرانند.

 امروز برای مرور داستان زندگی یکی دیگر از انسانهای همین سرزمین راهی یکی از روستاهای بخش مرکزی شهرستان می شویم . جایی که پیره مردی ۹۰ ساله در اوج محرومیت و نداری با ناملایمات روزگار دست و پنجه نرم می کند.

 وارد روستا می شویم و سراغ حلیم خان را از همسایه ها می‌گیریم .  نشانی منزلش را به ما می‌دهند و در راه منزل او را در یکی از کوچه های روستا پیدا می کنیم .

حلیم خان راهی منزل می شود و ما نیز به دنبال او از کوره راهی که از میان خرابه ها می گذرد به سمت منزلش می رویم تا داستان زندگی این مرد تنها را از زبان خودش بشنویم . منزلی در میان خرابه ها که البته متعلق به خودش نیست و به صورت اجاره ای در آن زندگی می کند.

 مردها همیشه غرور و حیای خود را حفظ می‌کنند و این پیرمرد ۹۰ ساله نیز جدای از بقیه نیست و از اینکه ما وارد کلبه محقرش شویم شرم دارد اما وقتی خودم را برایش معرفی می کنم و هدفم را برایش می گویم او نیز ما را به حضور می پذیرد.

وارد خانه اش می شویم خانه ای حدودا 12 متری که دیوارهایش رنگ دود گرفته و خاکی که بر فرشش نشسته است، طرح های کم رنگ فرش را ناپدید کرده است.

تمام وسایل  زندگی حلیم در همین اتاق کوچک و تاریک و سرد جمع شده است . در میان اتاق چراغی که به گفته خودش از بی نفتی خاموش شده است وجود دارد . گرد همان چراغ خاموش می می نشینیم و با او هم صحبت می شویم  در حالی که شرم از صورت چروکیده اش نمایان است .  

بر دیواره اتاقش طنابی است که خاطرات جوانیش را بر آن آویزان کرده است، از کمربندهایی که در اوج جوانی بر کمر می بسته و کلاههایی که روزگاری با شوق و اشتیاق بر سر می گذاشته است.

حلیم نهتانی که مردم او را حلیم خان می نامند سن و سالش را به درستی نمی دانند اما می گویند بیش از ۹۰ سال سن دارد.

وی اصالتاً اهل منطقه سیستان است اما از کودکی برای دامداری به شهرستان زیرکوه و روستای محمدآباد آمده‌اند و در همین جا ماندگار می‌شود.

 روزگار کودکی حلیم با چوپانی و کارگری برای مردم می‌گذرد و این شغل را تا زمانی که نایی در بدن دارد در همین روستا ادامه داده است اما اکنون گذر عمر و گرد و غبار پیری چهره حلیم را خسته و آزرده کرده است و نای کار کردن ندارد.

یاد خاطرات جوانی چندان رضایت بخش حلیم خان نیست و بغض گلویش را می فشارد اما سرنوشت امروزش را با اصرار ما بیان می کند و از ناملایمات روزگار و کم مهری مسئولان گلایه می کند.

حلیم می‌گوید روزهای جوانی که توان کار کردن را داشتم شبانه روز برای مردان زحمت کشیدم اما اکنون که پیر و افتاده شده‌ام کسی برایم کاری انجام نمی دهد و امروز همه زندگی حلیم در یک اتاق محقر با چراغی که نفت ندارد و فرشی که خاک آن بیشتر از گل هایش به چشم می‌خورد خلاصه شده است امامی‌گوید به همین‌ها قانع ام.

حلیم می گوید:قبل از زلزله در ده قدیمی محمد آباد زندگی می کردم اما زلزله خانه های همه را ویران کرد و مردم به ده جدید در چند کیلومتر پایین تر آمدند و برای همه خانه ساختند اما با وجود اینکه شبانه روز برای مردم کار می کردم، کسی به فکر من نبود و من بی خانه ماندم.

حلیم در طول زندگی هیچوقت ازدواج نکرده است . از او علتش را می پرسم مکثی می کند و اشک در چشمانش جاری می شود. می گوید سالهای قبل از زلزله 76 قصد ازدواج کردم اما زلزله ویرانگر 76 معشوقه ام را از من جدا کرد و دوباره هیچوقت به ازدواج فکر نکردم گویا در تقدیر من تنهایی نوشته شده است.

یارانه نمی گیرم

حلیم  که دستش از گرفتن یارانه دولت نیز کوتاه است،گفت:شناسامه ام در همان زمانهای کودکی در منطقه زابل گم شده است و تا کنون بدون شناسنامه زندگی کرده ام و به همین خاطر نه یارانه می گیرم نه تحت پوشش نهادهای حمایتی مثل کمیته امداد و بهزیستی هستم و اگر شناسنامه داشتم که غمی نداشتم.

وی ادامه داد: تا زمانی که رمق داشته ام با چوپانی خرج زندگی ام را تامین کرده ام اما اکنون چشمانم کم سو شده و قادر به دیدن نیستم بنابراین نمی توانم کار کنم و برای تامین مخارج زندگی درمانده ام.

حلیم از مسئولان گلایه دارد و می گوید: من یک شهروند جمهوری اسلامی هستم اما از همه امکانات محرومم و تا کنون هیچ کمکی از جانب هیچ مسئولی به من نشده است حتی هیچ کس به من سر نمی زند تا از حال و روز زندگی من باخبر شود.

اگر چه روزهای گرم زمستان اکثر مردم خصوصا کشاورزان و دامداران را شاکی کرده است و همه چشم انتظار ریزش نزولت جوی و سرد شدن هوا هستند، اما گویا گرمای هوای این روزهای زمستان به دل پیره مرد تنهای قصه ما که تنها گرما بخش خانه اش چراغی است که آن هم از نداشتن نفت خاموش است، نشسته است و می گوید: خدا را شکر فعلا که هوا گرم است و سرما نمی خورم اما قطعا روزهای سرد در پیش خواهد بود و حلیم خان نیازمند وسایل گرمایشی و گرمای مهر و عطوفت مردم و مسئولان خواهد بود.

امیدم فقط به خداست

حلیم که این روزها به گفته خودش بیش از 90 سال سن دارد می گوید: تا کنون مریض نشده ام و این را از لطف خداوند بالای سر می دانم چون اگر مریض شوم نه پول دارو و درمان دارم و نه کسی را دارم که با کمک او به برای درمان اقدام کنم.

وی از کم بینا شدن چشمانش می گوید و از اینکه در نداری و بی کسی به این درد مبتلا شده است، نگران است و البته بیشتر از همه ناامید از مردم و مسئولانی است که در این نداری و بی کسی او را تنها گذاشته اند.

کمک همسایه ها تنها درآمد حلیم خان

می گوید غرور مرد بودن اجازه نمی دهد پیش هر کسی برای کمک و خرج و مخارج زندگی رو بزند، اما همسایه ها تا حدودی از حال و روزش با خبرند و مخارج زندگیش را تا حدودی تامین می کنند.

حلیم درخواستش را از مسئولان بیان می کند و می گوید: چهل سال از انقلاب می گذرد اما سر سوزنی به من کمک نشده است و با وجود این زندگی دشوار و تنهایی و نداری، یارانه نمی گیرم،تحت پوشش هیچ نهادی نیستم،بیمه ندارم، کپن نفت و ... ندارم و با وجود همه اینها به لطف خداوند زندگیم را می گذرانم.

حلیم را با تمام خاطرات سوزناکش به خدا می سپاریم، اما قول می دهم داستان زندگیش را به دیگران منتقل کنم شاید شنیدن داستان این مرد تنها تلنگری باشد بر خیلی از کسانی که این داستان را نشینده و یا شنیده اند و به فراموشی سپرده اند.

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.