1394-04-13 10:05
889
0
17101
قسمت اول :

ماه رمضان با شهید مطهری " تَنزیل قرآن کریم "

سوره دخان بعد از «حم» این طور شروع شد: «انّا انْزَلْناهُ فى لَیْلَةٍ» ما قرآن را در یک شب پربرکت فرود آوردیم.

به گزارش گلستان ما ؛ سوره دخان بعد از «حم» این طور شروع شد: «انّا انْزَلْناهُ فى لَیْلَةٍ» ما قرآن را در یک شب پربرکت فرود آوردیم. با تعبیر «انْزَلْنا» که از باب افعال است آمده: قرآن در یک شب فرود آمد... مطابق آنچه از خود قرآن کریم استنباط مى‏شود و هم روایاتى که ما در این زمینه داریم قرآن دو گونه فرود آمدن داشته است، یک فرود آمدنِ به اصطلاح اجمالى و جمعى، که تمام قرآن به صورت آیه نبوده بلکه به صورت یک حقیقت واحد بر پیغمبر اکرم نزول کرده و فرود آمده است که این در یک شب و شاید در یک لحظه صورت گرفته است. در سوره مبارکه قدر هم که مى‏فرماید: «انّا انْزَلْناهُ فى لَیْلَةِ الْقَدْرِ. وَ ما ادْریکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْر» ، نظر به چنین فرود آمدنى دارد.
 
باز در خود قرآن آنجا که ما مى‏خوانیم که قرآن در ماه رمضان فرود آمد- که تمام قرآن در ماه رمضان فرود آمد- این جور فرود آمدن است. ولى در بعضى موارد، تعبیر «تنزیل» دارد که باب تفعیل است که مفهوم تدریج را دارد، یعنى تدریجاً، یکى بعد از دیگرى، و [مفهوم‏] تفصیل را دارد. ما در قرآن هیچ جا نداریم که آیه آمده باشد که ما تنزیل کردیم قرآن را در یک شب یا در یک ماه.
 
تعبیراتى که در کلمه «انزال» به کار برده شده است، «تنزیل» در آن موارد آورده نشده، و در جایى که جاى کلمه «تنزیل» بوده کلمه «انزال» آورده نشده است. در نظیر این تعبیر که «تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ» که در چندین جاى قرآن تکرار شده است کلمه «انزال» هیچ وقت نیامده: «انزالُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ»؛ چرا؟ براى اینکه آنچه که در اینجا آمده است همان حالت فرود آمدن به صورت آیه‏آیه را بیان مى‏کند.
 
حال توضیح مطلب. تعبیر قرآن در اینجا تعبیر خاصى است: «حم. تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ» ترجمه‏اش این است: (حال «حم» هر چه معنایش باشد) ح، م (دو حرف از حروف الفبا)، فرود آمدن قرآن، فرودآمدن این کتاب از ناحیه اللَّهِ غالب قاهر حکیم؛ یا: فرود آمدن کتاب است از ناحیه خدا، اللَّهِ عزیز حکیم. این جمله به حسب ظاهر یک جمله تمام نیست. فرود آمدن کتاب است. چى فرود آمدن کتاب است؟ بعضى مفسرین به خیال خودشان براى اینکه توجیهى از این جور آیات کرده باشند این طور مى‏گویند که کلمه «تنزیل» با اینکه مصدر است، به معنى اسم مفعول است؛ تنزیل در اینجا یعنى منزَّل. آنوقت تازه این جور مى‏شود: «منزَّلُ الکتاب من اللَّه العزیز الحکیم». مى‏گویند این اضافه صفت به موصوف است و شایع است که گاهى صفت به موصوف اضافه مى‏شود. تقریرش این مى‏شود: «الکتاب المنزَّل من‏اللَّه العزیز الحکیم» باز یک چیز دیگر را باید در تقدیر بگیریم، بگوییم: این است کتاب نازل شده از ناحیه خداى عزیز حکیم. مطلب چند پیچ مى‏خورد. تنزیل که مصدر است و معنایش فرود آوردن است، مى‏گویند که این مصدر به معنى اسم مفعول است.
 
تازه اسم مفعول که مى‏شود، «منزّل الکتاب» مى‏شود، مى‏گویند اضافه صفت به موصوف است، یعنى الکتاب المنزّل، تازه «الکتاب المنزّل» هم که تعبیر مى‏کنیم باز یک چیزى را باید در تقدیر بگیریم و این‏جور بگوییم: این، کتابِ فرود آمده از ناحیه خداى عزیز حکیم است.
 
حال چرا؟ این همه تقدیر و توجیه براى چه؟! این براى این است که ما کلام خدا یعنى سخن گفتن خدا با پیغمبر را از نوع سخن گفتن یک انسان با انسان فرض مى‏کنیم. این معنى ندارد که خدا وقتى مى‏خواهد قرآن را نازل کند به پیغمبر این جور بگوید: این است کتابِ فرود آمده؛ نه، قرآن بر قلب مبارک پیامبر اکرم فرود مى‏آید.
 
اول که [مى‏گوید «حم»] این به منزله زنگ اخبار است به قلب پیامبر اکرم، مثل یک‏ نوع حالت هشدار و بیدارباش و آگاه‏کن که: متوجه باش. تشبیه کردیم به کسى که پشت دستگاه تلگراف نشسته؛ در حالى که به خود مشغول است و توجهى [به اطراف‏] ندارد، یکمرتبه مى‏بیند دستگاه از آن پشت صدا کرد، یک الفبایى را گفت، او تازه متوجه مى‏شود که باید خبر بگیرد. اول که مى‏گوید «حم» این دو حرف، حالت اخبار و اعلام است به پیغمبر اکرم و هشدار دادن به قلب پیغمبر و متمرکز کردن [او] براى گرفتن وحى؛ و گفتیم این حرفى که اخیراً آن مرد مصرى در حسابهاى خودش به آن رسیده بسیار حرف بجایى است که در اول هر سوره‏اى آن حروفى تکرار شده است که به نسبت از هر حرف دیگرى در آن سوره بیشتر آمده ولو با کسرها و اعشاریهاى خیلى زیاد؛ یعنى مثلًا سوره «یس» واقعاً به نسبت اگر حساب کنیم سوره «ى» و «س» است، یعنى سوره‏اى است که در آن «ى» و «س» بیشتر آمده منتها با یک حساب ریاضى و دقیقى که عقل بشر قادر نیست آن را حساب کند. امروز هم تا این ماشینها پیدا نشده بود کسى نمى‏توانست به این حساب برسد، یعنى اینقدر حسابش دقیق و ریاضى و کسورش زیاد است! حال چه رابطه‏هایى میان حروف و معانى هست مطلب دیگرى است. این یک واقعیتى است که میان حروف و معانى یک رابطه‏اى در واقع وجود دارد. این مطلب اگرچه به مرحله قطعى و علمى نرسیده ولى به صورت یک فرضیه موجود است. اول که مى‏گوید «حم» این «حم» پیغمبر را متوجه مى‏کند به اینکه آغاز وحى است و وحى دارد آغاز مى‏شود و هم توجه مى‏دهد که سوره هم سوره «ح» و «م» است.
 
 «تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ». این دیگر تقدیر نمى‏خواهد که تنزیلْ [به معنى‏] منزَّل است، منزَّل اضافه شده به کتاب، الکتاب المنزّل با هُوَ در تقدیر؛ اینها معنى ندارد. در حالى که وحى دارد فرود مى‏آید، خودش دارد خودش را بیان مى‏کند: فرود آمدن وحى است، فرود آمدن کتاب است. این خودش مبتداى خودش است و خودش خبر خودش. نظیر این است که شما از جلوى یک مسجد مى‏گذرید مى‏بینید آنجا نوشته «مسجد نور». این معنى ندارد که بگوییم در اینجا یک چیزى در تقدیر است: این مسجد نور است. «این» اش خود همان هیکل مسجد است که آنجاست. دیگر لازم نیست کسى بیاید بگوید که «این مسجد نور است». «این» را در جایى باید گفت که باید با حرف «این» آن را نشان داد. اما آن جایى که «مسجد نور» را در کنار خود مسجد نوشته‏اند وجود عینى مسجد خودش جانشین وجود لفظى است. وجود لفظى در جایى لازم است که وجود عینى مخفى و پنهان است، اما آنجا که خود وجود عینى در آنجاست [نیازى به وجود لفظى نیست،] مثل آن کارمند ادارى که در محل کار خود اسم خودش را نوشته، فرض کنید که «احمد حسینى».
 
 [نباید گفت که او] باید بنویسد: «این شخص احمد حسینى است». [وجود عینى او حکایت‏]  مى‏کند از وجود لفظى. آنجا که وحى دارد بر پیغمبر نازل مى‏شود و پیغمبر دارد وحى را لمس مى‏کند مثل آنجاست که کسى پشت دستگاه تلگراف نشسته و آن دارد همین طور حرف مى‏زند؛ دیگر آنجا لازم نیست [دستگاه‏] بگوید: «این بى‏سیم است، با تو حرف مى‏زند». بدیهى است که دارد حرف مى‏زند. آنجا دیگر «این» نمى‏خواهد. این خودش حرف زدن است؛ خودِ حرف را دارد تلقى مى‏کند. این است که اینجا دیگر تقدیرى نمى‏خواهد، همان خودش است. «تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ». این تنزیل، خودش همان وجود عینى تنزیل هم هست نه [فقط] وجود لفظى.
 
کلمه «تنزیل» فرود آمدن تدریجى را مى‏گویند، یعنى یک چیزى از یک مقام عالى فوقانى به یک مقام پایین‏تر بیاید و تدریجاً هم بیاید نه دفعتاً ... «2» «تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ» از مقام ذاتِ اللَّه عزیز غالب حکیم دارد فرو مى‏ریزد. زبان وحى با زبان مکالمه دو تا انسان فرق مى‏کند. این تقدیرهایى که ما مى‏گیریم به قیاس گرفتن با حرف‏زدن‏هاى دو تا انسان است. بنابراین هیچ تقدیرى نمى‏خواهد. انسان وقتى حالت وحى را مجسم کند که پیغمبر اکرم چگونه [به سوى آن‏] کشیده مى‏شد [مطلب برایش روشن مى‏شود.] آنچنان از درون خودش به سوى وحى کشیده مى‏شد که در بعضى از اوقاتِ وحى همین طور لَخت مى‏افتاد و در زمستان سرد عرق مى‏کرد. در آن آیه قرآن مى‏خوانیم که «انّا سَنُلْقى عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقیلًا»
 
 ما عن‏قریب سخن سنگینى به تو القا خواهیم کرد.
 
بنابراین «حم. تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ» این همان خودش فرود آمدن وحى است و بیان کردن اینکه وحى دارد فرود مى‏آید، از یک مقام عالى و بالا؛ اللَّهِ عزیز حکیم دارد وحى مى‏ریزد، [وحى دارد] نزول مى‏کند، پایین مى‏آید بر قلب تو اى پیغمبر. این نکته را مفسرین غالباً گفته‏اند که هر جا که این حروف مقطّعه در قرآن آمده است، پشت سرش به مناسبت، ذکر قرآن و نزول قرآن و وحى شده؛ یعنى این خودش نشان مى‏دهد که یک رابطه‏اى هست میان این حروف و بیان خود قرآن. تا مى‏گوید «حم»، «الم»، «الر»، «یس»، «طه»، کأنّه [مى‏گوید] ما مى‏خواهیم یک چیزى درباره قرآن بگوییم.
 
تنظیم : غلامرضا خارکوهی
 
اخذ از مجموعه ‏آثاراستاد شهید مطهرى- ج‏26

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.