1396-03-13 08:13
1443
0
39794
داستانی واقعی از دختری گلستانی :

"خوشبخت کننده" مورد نظر پاسخگو نمی باشد...

ساعت کلاس 3 بعد از ظهر بود زمانی که خیابان خلوت بود من و سعید همیشه با یکدیگر دیدار داشتیم زمانی که او را می دیدم قلبم به شماره می افتاد این حس را تا به حال جز با سعید با هیچ کس دیگر تجربه نکرده بودم.

به گزارش گلستان ما ؛ راحیل 34 ساله كه با مراجعه به واحد مشاوره کلانتری يكي از شهرهاي گلستان زندگی و مشکلات خود را اینگونه مطرح کرد:

سن ام بالا رفته بود و همه دوستان و دختران فامیل هم سن سالم ازدواج کرده بودند ، احساس افسردگی و بی ارزشی داشتم برای ازدواج دیگر خواستگار خوبی نداشتم که امیدوار به ازدواج و زندگی مشترک باشم.

پدرم باز نشسته بی حوصله، بد خلق و فردی سختگیر بود تا جای که من بعد از دیپلم و تمام شدن درسم دیگر آزادی زمان مدرسه ام و ارتباط با دوستان هم سن سال را نداشتم و مادرم زنی خانه دار بیسواد آرام طوری که روی حرف پدرم اصلا حرف نمی زد.

برای گذراندن اوقات فراغتم و رهایی از تنهایی و بی حوصلگی با کلی دردسر پدرم را قانع کردم که در کلاس خیاطی ثبت نام کنم.

بعد از چند ماهی که رفت و آمد کردم اتفاق خوشایندی برایم افتاد برای من که از طرف خانواده ام اصلا محبتی ندیده بودم و تشنه محبت بودم، محبت سعید مرا به طرف خود جذب کرد او مرا سیراب می کرد.

ساعت کلاس 3 بعد از ظهر بود زمانی که خیابان خلوت بود من و سعید همیشه با یکدیگر دیدار داشتیم زمانی که او را می دیدم قلبم به شماره می افتاد این حس را تا به حال جز با سعید با هیچ کس دیگر تجربه نکرده بودم.

من احساس شادی و خوشبختی می کردم و خانواده ام متوجه تغیرات رفتار من شده بودند و تاکنون این چنین مرا شاد و خوشحال ندیده بودند. دیگر از حرف های پدرم ناراحت نمی شدم و پدرم دید وضعیت روحی و روانی من بهتر شده است دیگر مخالفتی با من نمی کرد. و بیشتر مرا آزاد گذاشت.

یک شب زمانی که خانواده سعید در منزل نبودن سعید از من خواست که به منزل آنها بروم من که به شدت از لحاظ روحی و روانی به سعید وابسته شده بودم و هر چه می گفت قبول می کردم پیشنهاد او را رد نکردم.

من مورد اغفال سعید قرار گرفتم.من به سعید اعتماد افراطی کرده بودم و سعید هم به بهانه های مختلف من را به منزلشان می کشاند و از من سوء استفاده می کرد. او که از تنهایی و کمبود محبت و وابستگی افراطی من به خودش را فهمیده بود بارها به دروغ به من پیشنهاد ازدواج داد و الان که چند ماهی از این اتفاق گذشته است اصلا گوشی خودش را جواب نمی دهد و من خبری از او ندارم.

بنابر نظر کارشناس سبک تربیتی مستبدانه حاکم بر خانواده و فضای خفقان آور حاکم برآن یکی از عوامل بروز آسیب در مددجو می باشد.

همچنین خلاء عاطفی و کمبود محبت، ضعف در اعتقادات مذهبی، عدم مهارت نه گفتن در مددجو، اعتماد افراطی به افراد بیگانه و نبودن فضای آرامش بخش و صمیمانه در محیط خانواده از دیگر عوامل زمینه ساز می باشد.

عدم نظارت والدین بر فرزند و نبودن فضای ارتباطی مناسب بین والدین و فرزندان نیز از عوامل ریشه ای در بروز این آسیب بود.

لازم است به منظور پیشگیری از آسیب های بعدی در مددجو به آموزش مهارت های زندگی از جمله مهارت نه گفتن همچنین کمک به مددجو در جهت سازگاری با وضعیت موجود و انجام روان درمانی درجهت حل مشکلات وی توسط كارشناسان اقدام نمود.

مرکز مشاوره و خدمات روان شناختی آرامش پلیس گلستان

انتهای پیام /

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.